اسکان

/~eskAn/

مترادف اسکان: استقرار، تخت قاپو، جایدهی، سکونت

معنی انگلیسی:
settling

لغت نامه دهخدا

اسکان. [ اِ ] ( ع مص ) آرام کردن. ( منتهی الارب ). آرامانیدن. ( زوزنی ). || بی حرکت ساختن حرف را. ( منتهی الارب ). بی حرکت کردن حرف. ساکن خواندن و بی حرکت ادا کردن حرفی. ضدقلقلة. عبارت است از سلب حرکت در مواردی که حرف موقوف ٌعلیه کسره یا فتحه یا ضمه داشته باشد، و حروف اسکان 23 است ( یعنی همه حروف غیر از پنج حرف ج ، د، ق ، ط، ب ). || جای دادن کسی را در خانه. ( منتهی الارب ). در جای فروآوردن. ( تاج المصادر بیهقی ) : صلی اﷲ علیه صلوة اسکنه بها فی جنات النعیم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300 ). || مسکین گردانیدن. || مسکین شدن. ( منتهی الارب ). || آرامیدن. ( زوزنی ) ( ترجمان القرآن جرجانی ).

اسکان. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ سَکن.

اسکان. [ اِ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان کزاز سفلی بخش سره بند شهرستان اراک ، در 24000 گزی شمال آستانه و 6000 گزی راه اراک به بروجرد. کوهستان ، سردسیر. سکنه 797 تن. شیعه ، فارسی. آب آن از رودخانه دوآب و چشمه سراب. محصول آن غلات ، چغندر قند، انگور، میوه جات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو و از فر میتوان اتومیبل برد. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ص 13 ).

فرهنگ فارسی

ساکن کردن، ساکن وبی حرکت کردن، آرام کردن، آرام دادن، جادادن، درجائی نشاندن، جای دادن کسی رادرخانه
( مصدر ) ۱ - ساکن کردن . ۲ - خانه نشین کردن . یا اسکان ایلات . خانه نشین کردن ایلها .
ده جزئ دهستان کزاز سفلی بخش سره بند شهرستان اراک شمال آستانه راه اراک به بروجرد - کوهستان سردسیر .

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - ساکن کردن . ۲ - خانه نشین کردن .

فرهنگ عمید

۱. ساکن کردن، سکونت دادن.
۲. (ادبی ) ساکن و بی حرکت خواندن حرفی، ساکن کردن.

دانشنامه عمومی

اسکان (افغانستان). اسکان ( به لاتین: Eskan ) یک منطقهٔ مسکونی در افغانستان است که در ولسوالی جرم واقع شده است. [ ۱]
عکس اسکان (افغانستان)

اسکان (شازند). اسکان روستایی در دهستان پل دوآب بخش زالیان شهرستان شازند استان مرکزی ایران است و در جنوب غرب اراک و ۱۹ کیلومتری شازند و در شمال شهرستان شازند واقع شده است.
نام روستا در ابتدا «سکان» بوده است. علت این نامگذاری بر اساس باورهای محلی به آن جهت است که زمانی که از اردشیر بابکان پرسیدند در کدام محل این منطقه روستایی بنا کنند؟ پاسخ داد: «افرا - سرا - کان». ( یعنی بر سر کوهی که این رود از آن جاری است ) پس این روستا را بنا کردند و نام آن را «سرکان» گذاشتند. سرکان از دو جزء «سر» و «کان» ترکیب شده است که کان را به جای «خان» به کار برده اند و چشمه های کوهستانی معنی شده است. سرکان به مرور زمان به سکان و در نهایت اسکان تغییر یافت. پس اسکان را شاید بتوان به معنای ده واقع در دامنه کوه و دارای چشمه یا سراب دانست که این تعریف با جغرافیای طبیعی منطقه کاملاً همخوانی دارد. [ ۱]
سابقهٔ این روستا به دوران زرتشتیان می رسد؛ و همچنین در کنار این روستا قلهٔ مرتفع لجور را شاهد هستیم؛ که دیوارهٔ آن حدود ۳۰۰ متر می باشد. در قسمت غربی این روستا چشمهٔ آب سراب واقع شده که از جاذبه های گردشگری می باشد و نیز تأمین کنندهٔ آب رودها و جوی ها این روستا است که به تولید محصول کشاورزی کمک شایانی نموده.
زبان مردمان این روستا فارسی بوده و دین آنان اسلام است و مذهب شیعی را اختیار کرده اند. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۲۷۰ نفر ( ۱۱۰خانوار ) بوده است. [ ۲]
آب و هوای این روستا کوهستانی سردسیر است و زمستان های نسبتاً سردی دارد. اما از طبیعت بکر و زیبایی برخوردار است؛ و مردم آن به زراعت و گله داری اشتغال دارند.
محصولات زراعی آن عبارتند از: گندم، انگور، چغندر و سیب
عکس اسکان (شازند)عکس اسکان (شازند)عکس اسکان (شازند)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

habitation (اسم)
منزل، مسکن، سکنی، مستعمره، سکونت، مکان، اسکان

فارسی به عربی

سکن

پیشنهاد کاربران

مسکن دادن
منزل ٬ خانه ٬ سکونت گاه
زبان این روستا گویشی از زبان لری است نه فارسی کامل

بپرس