پیشنهادهای مهدی کشاورز (٢,٨٧٩)
فراروانشناختی
ریشه گاه؛ گستره ی پیرامون ریشه، گرداگرد ریشه
روانسنجانه
روانبُد
روانسنج
کنشگر روانشناختی، کنشگر روانشناسیک، کُنای روانشناختی، کنای روانشناسیک، کنای روانیک، کنشگر روانیک
آزمون روانشناسی آزمون روانسنجی
روانی، روانیک، روانشناسیک؛ روانی یا روانیک= وابسته به روان روانشناسیک= وابسته به روانشناسی، از روانشناسی [ایک پسوند صفتساز پهلوی - پارسی است مانند ...
مزه ساز مزه رسان، مزه افزا، مزَفزا
چاشنی مزه ساز مزه افزا، مزَفزا مزه رسان
شماره شناسایی
برگیز شناسایی؛ برگیز پیشنهاد سرور ایرزاد در زیر واژه ی کارت است. برگیز: برگ و پسوند کوچکساز [ایز] برگیز= برگه ی کوچک
درود به کاربر امید باقری که گفت [واژه ی ریشه پیوندی با بنواژه ی رشتن ندارد چون ریشه بیشتر همچو موی پریشان است تا چیزی که بافته شده باشد] بزرگوار، [رش ...
واژه ی لاله ساخته از لال ( =سرخ ) و پسوند نامساز [ه] است: دو لب چو نار کفیده دو رخ چو سوسن سرخ دو رخ چو نار شکفته دو لب چو لاله لال عنصری واژه ی لال ...
به گفته ی دهخدا واژه ی روده ساخته از رود و پسوند نامسازِ [ه] است؛ روده همچو رود دراز و پرپیچ و خم است ازین رو به این اندام روده گفته اند.
هفَشتی
هفَشتی
سپهرپیکران
سپهرپیکر، پیکر سپهری، سپهرپیکران= صورتهای فلکی
روانشناسیک= از روانشناسی، همبسته به روانشناسی، مربوط به روانشناسی= psychologic و نیز روانشناختی و روانشناسشی . روانشناسیکال= psychological . پسون ...
روانپژوهیدن= روانپژوهی کردن، پژوهش روانشناسی کردن روانکاویدن روانشناختن
تارپاشناس، حشره شناس
جُمَنده= تارپا، حشره جمنده شناسی= حشره شناسی
تارپاشناس، جُمَنده شناس
جُمَنده شناسی تارپاشناسی
تارپاشناسیک جُمَنده شناسیک حشره شناسیک
جُمَنده شناسانه، تارپاشناسانه
جمنده شناختی، تارپاشناختی
جُمنده ای، تارپایی؛ جُمَنده شناسیک، تارپاشناسیک؛ وابسته به جمنده شناسی یا تارپاشناسی جمنده= حشره، جنبنده، تارپا
جمنده شناسی جُمَنده= حشره، جنبنده
تَرز، گاهی می توان ترز را جایگزین حالت کرد: [او به ترز ناجوری سخن می گوید] واژه طرز تازیده ( عربی شده ) ترز پارسی ست.
تَرز، گاهی می توان ترز را جایگزین وضعیت کرد. [او به ترز ناهنجاری راه می رفت. ] واژه ی طرز، تازیده ( عربی شده ) ترز پارسی ست.
تَرز ناپایا، ترز= حالت، روش، وجه ناپایا= التزامی، غیر قطعی
ناپایا، ناپایدار، در دستور زبان ناپایا به جای التزامی=غیرقطعی تَرز ناپایا به جای وجه التزامی.
"ریخت"، "گونه"، "تَرز" در دستور زبان می توان از یکی از واژه های ریخت و یا گونه و یا ترز به جای [وجه] بهره گرفت: ریخت دستوری یا گونه دستوری یا ترز دست ...
زبان پارسی نوین دارای سه پیشوند دستورزبانی است که به کارواژگان ( فعلها ) نقش دستوری می دهد: ۱ ) پیشوند بـ : در پیوستن به بن کنونی، تَرز دستوری ( وجه ...
ناپایا، ناپایدار، نااستوار
ترز دستوری، گونه دستوری، ریخت دستوری
ترز گزارشی، گونه گزارشی، ریخت گزارشی
تَرز= روش، شیوه واژه ی طرز، تازیده ( عربی شده ) ترز پارسی ست.
ریخت اگری/اگریک/گرویی گونه اگری/اگریک/گرویی ترز اگری، ترز گرویی
درود اینکه ترکی در ایران سال به سال در تکاپو برای نزدیک شدن و همانندی بیشتر با پارسی است چیزی ست که خواه ناخواه روی داده و خواهد داد، بازتاب این گرای ...
سیالو= آلو شابلون، سیاه آلو
بخت برگشته، شوربخت
بخت برگشتگی، شوربختی
در بسیاری از فتادها می توان بجای واژه ی دوران از واژه ی روزگار بهره گرفت: روزگار جوانی یا کودکی روزگار پارینه سنگی روزگار اژدهایان ( دایناسورها ) ر ...
روزگار در دانشواژه هایی که واژه ی عصر در آنها بکار رفته می توانیم از برابرنهاد روزگار بجای عصر بهره گیریم: روزگار آهن روزگار سنگ روزگار یخبندان روز ...
روزگار یخبندان
روزگار پیدایی
دم خوش، دمت خوش، دمتان خوش هنگام بکام