پیشنهادهای مهدی کشاورز (٢,٨٧٩)
زمین فناوری
زمین فناوریک، وابسته به زمین فناوری
تراز، ترازه، ترازین، [در ورزش] رضازاده در در دسته ی فراسنگین ناوَرد ( مسابقه ) جهانی وزنه برداری، در دوضرب، ۵ کیلوگرم تراز خود را افزایش داد.
تراز، ترازه، ترازین [در ورزش]
خوژ یا خوژه؛ خوژه: خوشه ژه= خوشه ی کوچک [ریژ=اتم] مولکول، خوشه ای از ریژها یا اتمهاست بنابراین می توانیم از واژه ی خوشه برای واژه سازی بهره بریم و با ...
چشمی، دیداری جذابیت های بصری= کششهای چشمی، گیراییهای دیداری
پسروز و یا پسین به جای بعدازظهر یا عصر، ایوار به جای غروب
پَسروز، پسین، ایوار واژه ی پسروز را می توان به جای [بعدازظهر، عصر] به کار برد و ایوار را به جای [غروب]
""ریژ"" این پارسیگرای کم سواد در پایین واژه ی پیشنهادی [ریژه] را بجای اتم پیش نهاده بودم کوتاه شده ریزژه به چم بسیار ریز؛ می توان بازهم کوتاه تر کرد ...
فَتاگرایی، فتا= آفتاب
" فَتازیکُنشگاه" فتازیکنشگاه= فتوبیورآکتور= کشتگاههای گسترده برای جانداران فتاسازنده ( فتوسنتز کننده ) مانند جلبک ها. فتا - زی - کنش - گاه فتا= آف ...
"فَتاساخت" فتا= پیشوندی نوین برگرفته از واژه ی آفتاب ( در برخی گویشها آفتاو ) و همچم با پیشوند لاتینی photo. پیشوند فتا همریشه با واژه های آفتاب، پ ...
" فَتازیکُنشگاه" فتا - زی - کنش - گاه فتا= آفتاب، آفتاو، پیشوندی نوین به چم [نوری] برابر با پیشوند لاتینی [photo] زی= بن کنونی بنواژه زیستن کنشگاه ...
" فَتازیکُنشگاه" فتا - زی - کنش - گاه فتا= آفتاب، آفتاو، پیشوندی نوین به چم [نوری] برابر با پیشوند لاتینی [photo] زی= بن کنونی بنواژه زیستن کنشگاه ...
" زیکُنشگاه" زی - کنش - گاه= کنشگاهِ زیستی
در زمینه ی ساختمان و خودرو: رنگ آمیزی، رنگکاری ( یا رنکاری ) برای نخ، پارچه و جامه: رنگرزی
در رنگ آمیزی ساختمان و خودرو نقاش: رنگآمیز، رنگرز، رنگکار ( رنگار ) رنگکار ساختمان، رنگار خودرو
رَزیدن= رنگ کردن، رنگرز= رنگکار ( به ویژه پارچه و جامه ) بدو داد جامه که ای رنگرز تو این را به رنگ رخ من برز. وطواط. هر نگاری که زر بود بدنش لاجو ...
اختربین
"درون ستیزی" ( ۱ ) درون ستیزی یا ستیزشِ ( تعارض ) درونی، نشان دهنده ی وضعیتی روانی است که در آن فرد بین دو یا چند نیروی ناسازگار در ذهن، در انگیزه ه ...
دریافت آرامش، آرامشیابی
شلختگی، ولنگاری، سربه هوابازی، تنبل بازی
در برخی فتادها می توان از این برابرنهادها به جای واژه ی حرفه ای بهره گرفت: پایه ای، ریشه ای، بنیادی، بنیادین نمونه: این بیماری نیازمند به یک درمان ر ...
سوسماس؛ سوسماس: سوسمارِ ماس، رودخانه ی ماس در هلند که سنگواره ی این خزنده نخستین بار در آنجا یافت شد.
سوسماسیان، سوسماس: سوسمار رودخانه ی ماس که نخستین بار سنگواره ی این خزنده در آنجا یافت شد.
شایِش= احتمال شاید= احتمال دارد
ماهیاک گونه ای بیماری پوستی ست. ماهیاک یا ایکتیوز گونه ای ویژه و سختِ خشکی پوست است که با خشکی و خارش فراوان و پوسته پوسته شدن پوست به ویژه در دست ه ...
ماهیاک
ماهیاک
سوسماهی، ماهیخَز؛ سوسماهی: سوسمار ماهی شکل ماهیخز: خزنده ی ماهی شکل
سوسماهی، ماهیخَز؛ سوسماهی: سوسمار ماهی شکل ماهیخز: خزنده ی ماهی شکل
ماهیخَزان، سوسماهیان، ماهیخز= خزنده ی ماهی شکل سوسماهی: سوسمار ماهی شکل ماهیخز، سوسماهی
" آبخَز" آبخز= خزنده ی آبزی؛ راسته: آبخزوار، آبخزواران آبخزسان، آبخزسانان
هواخز، چرمبال، پرده بال، خزنده بال، هواخز= خزنده ی هواگرد
هواخزسان، هواخزگون، هواخز: خزنده ی هواگرد
"هواخَزگون" ، "هواخزسان" هواخز= خزنده ی هواگرد،
چرمبال، چرم بال، هواخَز پرده بال، در گونه های ریزچرمبال، میان چرمبال، کلان چرمبال، اَبَرچرمبال؛ هواخز: خزنده ی هواگرد
چرمبال، چرم بال، پرده بال، در گونه های ریزچرمبال، میان چرمبال، کلان چرمبال، اَبَرچرمبال؛ هواخز: خزنده ی هواگرد
هواخَز، هواخز: خزنده ی هواگرد پرده بال، چرمبال، خزنده بال؛ واژه ی اژدها می تواند به جای دایناسور بکارگیری شود.
باریک= بُریده شده، نازک؛ واژه ی باریک برگرفته از بنواژه ی بُریدن است و در بنیاد باید به ریخت بُریک یا بوریک باشد ولی با چرخش آوایی و یا دگرش زبانی ک ...
دانش - پسوند [یک] پسوند یک ( ik ) پسوند زابساز ( صفتساز ) پهلوی است که در واژه هایی همچون نزدیک، تاریک، تاجیک، باریک ( بُریک=بریده شده ) بازمانده است.
دانشورانه، دانشوار
دانشورانه
واژه ی قورت به گمان فراوان ریشه در واژه ی [خورد] در پارسی دارد، قورت دادن= خوردن، خوراندن، خورد رفتن، خورد دادن
سُتوهیدن، سپر انداختن
سپر انداختن گواژه ( کنایه ) از تسلیم شدن : چند چو پروانه پر انداختن/پیش چراغی سپر انداختن نظامی چاره مغلوب نیست جز سپر انداختن چون نتواند که روی درکش ...
[بار] آنجایی که بیمار می گوید من تاکنون چند جلسه شیمی درمانی کرده ام، هرآینه درست این است که بگوید من تاکنون چندبار شیمی درمانی کرده ام.
"فَردادنامه" فردادنامه به چم ( معنی ) حق ثبت یک نوآوری یا اختراع؛ فرداد= جدا، ممتاز، برتر، برتری داده شده
"فَردادنامه" به چم ( معنی ) حق ثبت یک نوآوری یا اختراع؛ فرداد= جدا، ممتاز، برتر، برتری داده شده
خیلی دقت بالایی هم نیاز نداره امین جان، سرمه را وام گرفته یه ماق هم چسبونده بهش شده سرمه ماق و سورماق یعنی کشیدن و مالیدن! این که دیگه کاری نداره آپو ...