پیشنهاد‌های مهدی نمازیان(مترجم) (٣,٧٥١)

بازدید
٤,٤٣٧
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پول داغ در علم اقتصاد، پول داغ یک گردش وجوه ( یا سرمایه ) از یک کشور به کشور دیگر به منظور کسب یک سود کوتاه مدت روی نوسانات نرخ بهره یا نرخ تبادل ار ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مطالب مستهجن، تصاویر زننده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به صورت مستهجنی، به نحو زننده ای

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( به طعنه ) [کلمات، کتاب، تصاویر و غیره]مستهجن، زشت، زننده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قابل فروش، مناسب برای فروش Be highly salable مشتری زیاد داشتن، بازار داشتن، مشتری پسند بودن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱ . به سلک قدیسان درآمده، به مقام قدیسی رسیده ۲. ( کهنه ) خلد آشیان، خدابیامرز ۳. ( به شوخی ) مقدس، قدیس مآب، بنده خاص خدا My sainted aunt ۱. پدر آم ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( مشروب ) ساکی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. به خاطر. . . ، محض رضای. . . ۲. ( مشروب ) ساکی Christ's, 'For goodness, heaven's, pity's, god's تو را به خدا!، آخه!ای بابا!، محض رضای خدا! For t ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روز عیدِ قدیس

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

( مربوط به ) قدیسان، پارسایانه، [شخص]صدیق، پارسا، پرهیزگار، [رفتار]قدیسانه، پرهیزگارانه، قدیس وار

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قداست، ولایت، پرهیزگاری، پارسایی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مقام قدیسی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دارایی هایی که به آسانی قابل تبدیل به وجه نقد نیستند، دارایی ثابت گفته می �شود که نام دیگری که برای دارایی های ثابت در لیست اموال شرکت در نظر گرفته ش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به سلک قدیسان درآمده، به مقام قدیس رسیده ۲. ( کهنه ) خلدآشیان، خدابیامرز ۳. ( به شوخی ) مقدس، قدیس مآب، بنده ی خاص خدا My sainted aunt ۱. پدر آمر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( پیش از اسامی اشخاص یا اماکن یا حرف بزرگ ) سَن، سنت، مقدس ۲. قدیس؛ ( درجمع ) اولیا، مقدسین ۳. ( آدم ) صبور، فرشته Saint Peter سن پیتر، سنت پیتر، ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( درآمریکا ) قایق بادبانی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پارچه ی بادبانی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( ورزش ) تخته ی موج سواریِ بادبانی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Sail across/past {ابر و غیره}خرامیدن، {شخص}خوش خوشک رفتن، خرامان رفتن، خوش خوشک گذشتن، با طمطراق گذشتن Sail in پا به میدان گذاشتن، وارد معرکه شدن، پ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

all ) plain sailing ) خوب و راحت، بی دردسر، سهل و آسان

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. به راحتی موفق شدن 2. {امتحان و غیره}راحت گذراندن، به آسانی گذراندن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پا به میدان گذاشتن، وارد معرکه شدن، پا پیش گذاشتن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

sail across/past {ابر و غیره}خرامیدن، {شخص}خوش خوشک رفتن، خرامان رفتن، خوش خوشک گذشتن، با طمطراق گذشتن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

hoist the sail بادبان ها را برافراشتن، بادبان ها را برافرازید lower the sail بادبان ها را پایین آوردن، بادبان ها را جمع کردن، بادبان ها را پایین بیا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کشتی رانی، دریانوردی ۲. ( ورزش ) قایقرانی ۳. سفر دریایی، ( موعد ) حرکت کشتی There are three sailing a day from here to spain روزی سه کشتی به قصد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Sailing - boat قایق بادبانی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Sailing - ship کَشتی بادبانی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ملوان، ناوی، دریانورد، ملاح Be a good sailor تو کشتی حالِ ( کسی ) به هم نخوردن، دریا ( کسی ) را نگرفتن، دچار دریازدگی نشدن Be a bad sailor تو کشتی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلاه حصیری، کلاه لبه صاف

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

[بچه و غیره]لباس ملوانی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

[بچه و غیره] لباس ملوانی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( با بادبان های برافراشته ) در حرکت بودن

پیشنهاد
٠

( محاوره ) روی کسی را کم کردن، کسی را سر جای خودش نشاندن، باد کسی را خالی کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بادبان را برافراشتن، سفر ( دریایی ) را آغاز کردن، با کشتی روانه شدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( دریانوردی ) همه ی بادبان ها را برافراشتن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عصر کَشتی های بادبانی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جهت بادبان ها را عوض کردن، تغییر جهت دادن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بادبان ها را پایین آوردن، بادبان ها را پیچیدن، بادبان ها را جمع کردن، بادبان ها را پایین بیاورید

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بادبان ها را برافراشتن، بادبان ها را برافرازید

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. [کَشتی و غیره]بادبان، شراع، بادبان ها ۲. سفر دریایی، مسافرت دریایی ۳. ( دریانوردی ) کَشتی ۴. [آسیاب بادی]پرده ۵. با کَشتی رفتن، سفر دریایی کردن، ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. گذشته و اسم مفعول فعل say ۲. ( رسمی ) مذکور، مزبور، نامبرده، پیش گفته، یادشده، فوق الذکر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( در خطاب به اروپاییان در هندوستان ) صاحب

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

sago - palm ( درختِ ) نخل ساگو

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نشاسته ی ساگو، پنیر خرما 2. ( درختِ ) نخل ساگو

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( ستاره شناسی ) قوس، کمان، رامی ( =نهمین صورت منطقه البروج ) 2. ( شخصِ ) متولد برج قوس

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( شخص ) متولد برج قوس 2. ( مربوط به ) برج قوس

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکم داده، گودافتاده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بخردانه، عاقلانه، فیلسوفانه، فیلسوف مابانه، زیرکانه، مثل دانایان He nodded sagely حکیمانه سر ( اش را ) تکان داد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( گیاه ) برنجاسپ، ترخون، درمنه