پیشنهادهای مالک میرزائی (٧٤٧)
افزایش وزن ، چاق شدن ، بالا بردن چربی بدن که معمولا حیوانات زمستان خواب با خوردن غذا انجام می دهند.
دقیق و سر وقت ، تمام و کمال They have timed things just right اون ها کارها رو تمام و کمال زمان بندی کرده اند.
زیاده روی کردن
به طور متوالی ، پشت سر هم I can sleep for 10 hours straight می توانم ۱۰ ساعت متوالی بخوابم
هدر رفتن
یک ساختار به معنی "هر چه بیشتر" The more I earn , the more you spend هر چی من بیشتر پول در میارم تو بیشتر خرج می کنی.
شبیخون زدن
طاقت ، استقامت مثال: She has an extraordinary stamina او طاقتی فراتر لز حد طبیعی دارد
فرگشت یافتن
متفرق شدن
استقامت ، سرسختی ، دوام
دوی سرعت ، دویدن کوتاه مدت
انرژی بر ، تحلیل برنده انرژی ، خسته کننده
فصل فحل شدن ، فصل مستی و امادگی حیوانات برای جفت گیری
موش پوزه دار
خارج از توان
به دنبال انجام کاری بودن ، در صدد انجام کاری بودن ،
به حرکت در امدن و پخش شدن
سوسک مردار خور
پخش شدن ، پراکنده شدن
با دقت تعیین کردن ، با دقت شناسایی کردن ، نقطه زنی کردن. She tries to pinpoint the target او داره تلاش می کنه که هدف رو با دقت تمام شناسایی کنه.
از سر راه کنار زدن
تاثیر فاحشی ایجاد کردن ، تاثیر بسزایی داشتن
مگر ، نیرنگ ، حیله
کمین The hunter got a proper fix شکارچی کمین مناسبی گرفت.
کج کردن ، زاویه دادن
قای کردن ، در هم ریختن
دوار ، دوران کننده
زوزه کش مثال: Howling wing باد زوزه کش
توده برف
رابطه بی تعهد
بی محلی کردن
آدم قرن بوقی
ادم احمق ادم هَوَل
در محاوره و مکالمات غیر رسمی: رسما ثابت شد مثال: It's official. You suck رسما ثابت شد پُخی نیستی
پخی نیستی
در حد مرگ گرسنه بودن
دشت گردن ، چیزی به جیب زدن
خشک شدن ، ته کشیدن ، تموم شدن مثال: The cubs are rely on their mother's milk but it is drying up توله متکی به شیر مادشان هستند هر چند که این شیر د ...
بی حساب و کتاب ، گاهی موفق و گاهی شکست خورده. مثال Hunting is most of the time hit - and - miss شکار کردن بیشتر اوقات بگیر و نگیر داره.
رد کسی را گرفتن ، تعقیب کردن کسی
مهارت را بدست اکردن
سورتمه سواری
آبدارترین
در فلسفه علم به معنای کلاه شرعی علمی. یعنی برای جواب یک مساله یک راهکار بدی که ناقص و دم دستی باشه. جواب و راهکار علمی ناقص و بدون پشتوانه قوی
گیلاس پایه بلندی که برایزنوشیون مشروب استفاده می شود
مرتب کردن مثال: He made the bed او رختخواب رو مرتب کرد.
زیره کفش