پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)
beginnings
set something in train=British English formal to make a process start happening
set something in train=British English formal to make a process start happening
set something in train=British English formal to make a process start happening
set something in train=British English formal to make a process start happening
ill - prepared
ill - prepared
ill - prepared
draw to a close/end=to end
draw to a close/end=to end
draw to a close/end=to end
draw to a close/end=to end
draw to a close/end=to end
راست شدن معرکه ؛ برپا شدن آن. درگرفتن هنگامه.
eschew
Kandahar
دیوار کسی را کوتاه ساختن ؛ عاجز و زبون گردانیدن. ( آنندراج ) . ضعیف ساختن و ناتوان کردن. ( ناظم الاطباء ) .
دیوار کسی را کوتاه ساختن ؛ عاجز و زبون گردانیدن. ( آنندراج ) . ضعیف ساختن و ناتوان کردن. ( ناظم الاطباء ) .
دیوار کسی را کوتاه ساختن ؛ عاجز و زبون گردانیدن. ( آنندراج ) . ضعیف ساختن و ناتوان کردن. ( ناظم الاطباء ) .
Unwalled
بر آفاق برآمدن ؛ شهره آفاق شدن. ( آنندراج ) .
بر آفاق برآمدن ؛ شهره آفاق شدن. ( آنندراج ) .
برآمدن گرد چیزی ؛ سیر کردن در اطراف آن. گرد بر گرد آن طواف کردن. پیرامون آن سیر کردن. دور آن گشتن و گردیدن زیارت و مشاهده و تفحص و تعمق را :. . . که ...
برآمدن جان و روان ؛ برون شدن روان از تن. مردن : نماند ایچ کس را از ایشان توان برآمد بفرجام شیرین روان. فردوسی. بگفت این و جانش برآمد ز تن شد آن نام ...
برآمدن جان و روان ؛ برون شدن روان از تن. مردن : نماند ایچ کس را از ایشان توان برآمد بفرجام شیرین روان. فردوسی. بگفت این و جانش برآمد ز تن شد آن نام ...
برآمدن بخار یا دود ؛ متصاعد شدن آن. به هوا رفتن آن : تیره بخاری برآمد از لب دریا جمله بپوشیده روی گنبد اخضر. مسعودسعد. از آن آتش برآمد دودت اکنون پ ...
برآمدن بخار یا دود ؛ متصاعد شدن آن. به هوا رفتن آن : تیره بخاری برآمد از لب دریا جمله بپوشیده روی گنبد اخضر. مسعودسعد. از آن آتش برآمد دودت اکنون پ ...
برآمدن از خواب ؛ برخاستن و بیدار شدن : سپیده چو سرزد ز دریای آب سر شاه ایران برآمد ز خواب. فردوسی. در این میان حجام از خواب برآمد. ( کلیله و دمنه ) ...
برآمدن از خواب ؛ برخاستن و بیدار شدن : سپیده چو سرزد ز دریای آب سر شاه ایران برآمد ز خواب. فردوسی. در این میان حجام از خواب برآمد. ( کلیله و دمنه ) ...
برآمدن از خواب ؛ برخاستن و بیدار شدن : سپیده چو سرزد ز دریای آب سر شاه ایران برآمد ز خواب. فردوسی. در این میان حجام از خواب برآمد. ( کلیله و دمنه ) ...
arise out of
از دل و جان
arise out of
one's rise to power
one's rise to power
one's rise to power
one's rise to power
but for
but for
عالمیان . [ ل َ ] ( اِ مرکب ) ج ِ عالَمی ، جهانیان . آنچه در جهان است : و جناح انعام و احسان او بر عالمیان گسترده . ( کلیله و دمنه ) . تا عالمیان بدا ...
عالمیان . [ ل َ ] ( اِ مرکب ) ج ِ عالَمی ، جهانیان . آنچه در جهان است : و جناح انعام و احسان او بر عالمیان گسترده . ( کلیله و دمنه ) . تا عالمیان بدا ...
under somebody’s tutelage
در کنف و حمایت کسی
در کنف و حمایت کسی
گسسته پشت . [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ پ ُ ] ( ص مرکب ) بی مدد. بی پشت و پناه : همی شدند به بیچارگی هزیمتیان گسسته پشت و گرفته گریغ را هنجار. عنصری .
under somebody’s tutelage
under somebody’s tutelage
under somebody’s tutelage
under somebody’s tutelage
غفران مآب . [ غ ُ م َ ] ( ص مرکب ) مرحوم . مغفور. غفران پناه . عنوانی است که درباره ٔ مردگان گویند.