بی اراده

/bi~erAde/

مترادف بی اراده: بی اختیار، بی حال، سست عنصر

متضاد بی اراده: بااراده، مصمم

معنی انگلیسی:
aimless, indecisive, infirm, slavish, weak-kneed, wishy-washy

واژه نامه بختیاریکا

شُل گوش

مترادف ها

aimless (صفت)
بی اراده، بی مقصد، بی مرام

weak-kneed (صفت)
بی اراده، بی تصمیم، سست زانو، سست عنصر

پیشنهاد کاربران

بی اراده=بی خود
بی خواست ؛ بی مشیت. بی اراده : و بی خواست او باد. . . رها میشود. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . و دور فلکی بی خواست او نیست. ( کلیات سعدی مجلس 4 ص 11 ) . در اوقاتی که از کسان از این نوع ظهوری کرد که ای دوستان ما در میان نیستیم بر ما بیخواست می گذرانند. ( انیس الطالبین ) .
سست عزم . [ س ُ ع َ ] ( ص مرکب ) بی اراده . سست اراده . بی تصمیم : مردان عنان بدست توکل نداده اندتو سست عزم در گرو استخاره ای . صائب .
بی خویشتن ، بی خویش
ناخواسته

بپرس