پیرامون

/pirAmun/

مترادف پیرامون: اطراف، اکناف، پیرامن، حوالی، حومه، دوروبر، گرداگرد، محیط

معنی انگلیسی:
peripheral, around, circle, circuit, circum-, circumference, compass, girth, perimeter, periphery, skirt, environs

لغت نامه دهخدا

پیرامون. ( اِ ) حوال. حول. حولیة. پیرامن. گرد. دور. گردامون. حریم. حوالی. اطراف. دورتادور. گرداگرد. دوروبر. اکناف. گردبرگرد :
ترکان البته پیرامون ما نگشتند که ایشان نیز بخویشتن مشغول بودند. ( تاریخ بیهقی ص 622 ). فرمود که شما را نهی کردم و گفتم در پیرامون این درخت مگردید و متعابت سخن دشمن مکنید. ( قصص الانبیاء ص 19 ). و هر ستونی چندانست که دست پیرامون درنتواند آورد. ( مجمل التواریخ والقصص ). و چون سپاه بهرام بندوی را دیدند هیچ شک نکردند که نه خسروست و پیرامون بایستادند. ( مجمل التواریخ والقصص ).
ماند ببهشت آن رخ گندم گونش
عشاق چو آمدند پیرامونش
خاقانی را نرفته بر گندم دست
عمدا ز بهشت میکند بیرونش.
خاقانی.
او آتش است و جان و دل پروانه و خاکسترش
خاکستری در دامنش پروانه پیرامون نگر.
خاقانی.
فریدون گفت نقاشان چین را
که پیرامون خرگاهش بدوزند...
سعدی.
طوف ، طواف ، طوفان ، تطواف ؛ پیرامون کعبه گشتن. ( منتهی الارب ). عنان ، عراق ، طور؛ پیرامون سرای. طور، طوران ؛ پیرامون چیزی گردیدن. استطاقة؛ پیرامون چیزی گشتن. کفاف الشی ٔ؛ پیرامون و کناره هر چیزی. عرین ؛ پیرامون سرای و شهر. عقوة؛ پیرامون و گرداگرد سرای. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

گرداگرد، دوبرابر، دوروبر، گردبرگرد، اطراف
( اسم ) ۱- اطراف حوالی دور تا دور گرداگرد : و چون سپاه بهرام بندوی را دیدند هیچ شک نکردند که نه خسروست و پیرامون بایستادند. ۲- محیط .
حوال حول

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. )۱ - گرداگرد،حوالی . ۲ - محیط .

فرهنگ عمید

اطراف و دوروبر کسی یا چیزی یا جایی، گرداگرد، دوروبر، دورتادور، گردبرگرد.

جدول کلمات

حول

مترادف ها

perimeter (اسم)
پیرامون، محیط، فضای احاطه کننده

circumference (اسم)
پیرامون، محیط، محیط دایره

ambit (اسم)
پیرامون، حوزه، حدود، وسعت، محوطه

periphery (اسم)
پیرامون، دوره، محیط، حدود، جنب، سطح بدن

environs (اسم)
پیرامون، اطراف، دوروبر، حومه، توابع، حول و حوش

skirt (اسم)
پیرامون، دامنه، حومه شهر، دامنه کوه، دامن لباس، دامن، حوالی

apis (اسم)
پیرامون، گاو مقدس مصریان قدیم

outline (اسم)
پیرامون، خلاصه، زمینه، طرح، رئوس مطالب، طرح کلی، شکل اجمالی

about (قید)
پیرامون، نزدیک، تقریبا، گرداگرد، بهر سو، بالاتر

by (قید)
پیرامون، کنار، در کنار، از پهلو، از نزدیک، درجه دوم

around (قید)
پیرامون، گرداگرد، دور، در حوالی، سوی دیگر، در هر سو

about (حرف اضافه)
در، درباره، در حدود، راجع به، پیرامون، در باب، در شرف، با، قریب، در اطراف، نزدیک، نزد، در صدد، دور تا دور

فارسی به عربی

حول , محیط

پیشنهاد کاربران

از پیرام بابلی اخذ شده بنظرم
پیرام. ( اِخ ) عاشقی مثلی از مردم بابل و معشوقه او مسماة به تیسبه بود. آنگاه که تیسبه دچار شیری شرزه گردید و از وی بگریخت ، چادر خویش بر جای ماند و چون پیرام بدانجا رسید و چادر معشوقه بدید گمان برد که شیر او را بدریده است خود را بکشت. و وقتی که تیسبه بازگشت و جسد خونین عاشق خویش بدید او نیز خویشتن را بکشت. قصه جانسوز این عاشق و معشوق را اُوُید شاعر لاطینی بشعر کرده است. صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: بنا بگفته افسانه طرازان پیرام جوانی است از جوانان شهر بابل قدیم که بدختری موسوم به تیسبه عشقی مفرط داشته است اما قبیله طرفین دو خصم آشتی ناپذیر بودند و لذا دو دلداده بملاقات یکدیگر نایل شدن نمیتوانستند و عاقبةالامر وعده دیداری زیر سایه درخت توتی واقع در بیرون شهر نهادند. در روز موعود تیسبه قبل از عاشق بیقرار خود بمیعاد رسید و ناگاه با شیری روبرو گردید اما بیدرنگ چادر از سر بیفکند و بگریخت ، شیر آنرا با دندان پاره پاره کرد و در این حال پیرام از راه رسید و منظره ای وحشتناک را دید و چنان پنداشت که شیر کار معشوقه عزیز ساخته است پس از فرط حزن و اندوه خود را بکشت ، در این میان تیبسه بازگشت و از مشاهده جان سپردن عاشق بیچاره چنان خود را باخت که با همان حربه کار خود را ساخت. راویان گویند که پس از این واقعه جانسوز توت سفید آن درخت مبدل بتوت سیاه گردید. اُوید شاعر معروف لاتن این داستان را برشته نظم درآورده است و کلمه پیرام باید تحریفی از بهرام باشد. ( قاموس الاعلام ترکی )
...
[مشاهده متن کامل]

اطراف ، پیرامونشان یعنی اطرافشان دور و ورشان
سلام خسته نباشید پیرامون ، تراریخته، برون مرزی هم معنی انگلیسی اینا رو لطفا میگید
دور تا دور. [ دَ / دُو دَ / دُو ] ( ق مرکب ) گرد برگرد. پیرامون . گرداگرد. اطراف . حوالی . همه ٔ اطراف و جوانب آن : دور تا دور آن باغ را دیوار کشیده اند. ( یادداشت مؤلف ) .
پیرامون = پیر آمون = پیر هامون = پیر هامند = پیر همند = پیر دامن = دامنه پیر و دور افتاده
پیر = سال خوردگی و دور شدن
دامنه = صحرا / دشت
=> پیرهامون = دشت دور دست
گوشه و کنار. [ ش َ /ش ِ وُ ک ِ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گوشه کنار. این طرف و آن طرف . اکناف . اطراف . رجوع به گوشه کنار شود.
در گوشه و کنار. . . . . .
حدود
حاشیه پیرامون
پیرامَن/پیرامون:پیرامن و پیرامون با هر دو املا و هر دو تلفظ صحیح است، جز اینکه در متون قدیم صورت اول بیشتر به کار رفته است.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۲.
اقصار
در ارتباط با . . . . . . . . . . . .
دوروبر
اطراف
پیرای چیزی، یعنی دور چیزی
پیرامون یعنی اندازه دور
از پیرا ( دور و بر، اطراف ) مون ( اندازه )
مانند آزمون، ترامون، وامون، پیمون، پارامون، همامون، نمون و. . .
دور چیزی، اطراف هر چیزی

از دو تکواژ پیرا و مون
پیرا یعنی دور، گرد، حدود، درباره، پیرای چیزی
و مون ینی سنجیدن، اندازه گیری ( مانند آزمون، پیمان، همامون )
روی هم رفته ینی اندازه ی پیرای چیزی.
در انگلیسی پِری مِتِر
...
[مشاهده متن کامل]

از پری ( پیرا ) متر ( سنج )
( مانند: پریود ) ( مانند: ولت متر، کرنومتر )
در عربی محیط: پیرامون چیزی، اندازه پیرای چیزی

دورادور
پیرامون ( PERIPHERY ) :[اصطلاح جامعه شناسی] این اصطلاح به کشورهایی اطلاق می گردد که نقشی حاشیه ای در اقتصاد جهانی دارند و بنابراین از نظر روابط تجاری خود به جوامع تولیدکننده ی "هسته" ( مرکز ) وابسته اند.
منبع https://rasekhoon. net

حاشیه، کناره، محیط، اطراف،
از دو واژه پیرا و مون که پیرا همانگونه که میدانیم یعنی کناره ها و دور و برای نمونه پیرایش ( پیرا آرایش ) و مون که میشود درون و بخش داخلی هر چیز ( من در گویش لری میدانم که هنوز برای درون از واژه مین یا
...
[مشاهده متن کامل]
می یا وامی بهره میبرند. �درون� هم از دو واژه در مون یا اون میاید. گویا این واژه� مین یا مون� با واژه in به معنی درون در انگلیسی هم ریشه اند.

حول
اطراف
حاشیه
اطرف - دور -
در باره
محیط یا محیط اطراف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس