جاوید

/jAvid/

مترادف جاوید: ابدی، پایا، پایدار، جاویدان، خالد، دایم، دایمی، سرمد، فناناپذیر، قیوم، لایزال، مانا، ماندنی، مدام، همیشگی

متضاد جاوید: زودگذر

معنی انگلیسی:
eternal, immortal, eternity, the next world, [adj.] eternal, [n.] eternity, everlasting, perennial, permanent, perpetual

فرهنگ اسم ها

اسم: جاوید (پسر) (فارسی) (تلفظ: jāvid) (فارسی: جاويد) (انگلیسی: javid)
معنی: جاویدان، همیشگی، ابدی، ( اَعلام ) نام مستعار حسین راثی زاده شاعر و نمایشنامه نویس آذربایجانی، که پس از سال میلادی مغضوب و به سیبری تبعید شد و در همانجا درگذشت، از کارهای او نمایشنامه های منظوم ابلیس، پیغمبر، تیمورلنگ، خیام، در برابر خدای جنگ، شیخ صنعان می باشد، ( = جاویدان )
برچسب ها: اسم، اسم با ج، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

جاوید. ( ص ، ق ) پاینده. همیشه. دایم. ( برهان ). در اوستا یَوئِیتت ابدیت بود ( الی الابد ) و در پهلوی یَوتان و در ارمنی یوِت یَوسیئن یَویتناکن می باشد. ( از حاشیه برهان چ معین ). مدت همیشه و دائم و زمان نامتناهی در مستقبل است. ( انجمن آرا ). جاود. جاودان. جاویدان. جاودانه. جاویدانه. جاودانی. پاینده. پایدار. باقی. ابدی. انوشه. مستمر. مؤبد. مخلد. لایموت. لایزال. خلد. خالد. دائمی. جاویدانی. ابدی. ابد : و هرچ بدان جهان باشد ثواب و عقاب جاوید باشد و هیچ بسر نیاید. ( ترجمه تفسیر طبری ).
نه بهرام گوهرت و نه اورمزد
فرزدی و جاوید نبود فرزد.
ابوشکور.
جهان بی سر و تاج خسرو مباد
همیشه بماناد جاوید شاد.
فردوسی.
همی نام جاوید ماند نه کام
بینداز کام و برافراز نام.
فردوسی.
فریدون فرخ ستایش ببرد
بمرد او و جاوید نامش نمرد.
فردوسی.
نماند برین خاک جاوید کس
تو را توشه از راستی باد و بس.
فردوسی.
مردم از نور جان شود جاوید
گل شود زر ز تابش خورشید.
عنصری.
جاوید بزی بار خدایا بسلامت
با دولت پیوسته و با عمر بقائی.
منوچهری.
لبت گفت جاوید پر خنده باد
درین خانه بودنت فرخنده باد.
اسدی.
آن آب حیاتست که جاوید بماند
نفسی که ازو داد کریم متعالش.
ناصرخسرو.
علم و عمل ورز که مردم بحشر
زآتش جاوید بدین دورهاست.
ناصرخسرو.
انوشیروان بر پای خاست و سجده برد و گفت خداوند جاوید زیاد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 87 ).
من ازو ماندم باقی بجهان تا جاوید
گر بماند بجهان باقی واﷲ که سزاست.
مسعودسعد.
و صیت نیک بندگی من ملک را جاوید و مؤبد گردد. ( کلیله و دمنه ). و آب زندگانی عمرجاوید دهد. ( کلیله و دمنه ). و این مدت به امید نعمت جاوید بر وی کم از ساعت گذرد. ( کلیله و دمنه ).
جاوید زیاد کز درش ملک
جز دولت جاودان ندیده ست.
خاقانی.
بمان بدولت جاوید تا بحرمت تو
زمانه زی حرم خرمی دهد بارم.
خاقانی.
لیکن از گفته خاقانی ماند
نام جاوید ز دوران اسد.
خاقانی.
از آن هر دو کنون نومید گشتم
بلا را خانه جاوید گشتم.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پاینده، همیشه، دائم، دائمی، ابدی، جاودهم گویند
( صفت ) ابدی دایمی همیشه .
از دهستانهای شهرستان کازرون

فرهنگ معین

[ په . ] (ص . ) ابدی ، دایم .

فرهنگ عمید

=جاویدان: نماند بر این خاک جاوید کس / تو را توشهٴ راستی باد و بس (فردوسی: ۷/۲۶ )، دولت جاوید یافت هرکه نکونام زیست / کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را (سعدی: ۵۵ )، وصل تو بادا همه نزدیک ما / هجر تو جاوید ز ما دور باد (انوری: ۷۹۴ )، تا ز تو بازمانده ام جاوید / فکرتم را ندامت است ندیم (ناصرخسرو: ۳۲۹ )

واژه نامه بختیاریکا

ممیر ( ممیرا ) ؛ مَهنا

دانشنامه آزاد فارسی

طایفۀ چادرنشین لر، از ایلات ممسنی، مرکب از تیره های احمدهارونی، جوی جان، حیدری، خضری، خلیفۀ هارونی، دودانگه، ده شیخ، رئیس، سالاری، شایانی، علی شاهی، عمویی، کِجایی، کواری سرکوهی، مَحمیدی، محمودی، موسی عربی، مرسِن و تیره های دیگر، مشتمل بر ۱۸۴۲ خانوار. ناحیۀ جاوید ممسنی منسوب به این مردم است. سردسیر این مردم در ناحیۀ جاوید و گرمسیر آنان در مناطق دیگر شهرستان ممسنی است. حکومت طایفۀ جاویدی در عصر قاجاریه و پهلوی با خاندان باقرخان ممسنی در ۱۲۵۷ق/۱۸۴۱م، آسیب های فراوان دید. فرهاد میرزا برای جلوگیری از تکرار اعمال خانعلی خان تعدادی از مردان ایل ممسنی و از جمله طایفۀ جاوید را به رسم گروگان به شیراز انتقال داد.

جدول کلمات

پایا

مترادف ها

amaranth (اسم)
گل تاج خروس، همیشه بهار، جاوید

immortal (صفت)
جاوید، ابدی، فنا ناپذیر، جاویدان، لازال

eternal (صفت)
بی پایان، پیوسته، جاوید، دائمی، همیشگی، ابدی، جاودان، ازلی، لایزال، خالد، بدون سرانجام و سراغاز، سرمد، فنا ناپذیر

فارسی به عربی

ابدی , خالد

پیشنهاد کاربران

جاوید= دایم ، ابدی ، فنا ناپذیر ، پدرام
این واژه فارسی می باشد
جاوید: ریشه ی این واژه در سنسکریت یَو yav می باشد که فعل سببی از یو yu می باشد و در اوستایی یوه yava بوده و در سنسکریت چنین صرف می شود: یَوَیامی yavayAmi جاودانه می کنم، یَوَیَسی yavayasi جاودانه می کنی، یَوَیَتی yavayati جاودانه می کند؛ حاصل مصدر: یَوَییتوم yavayitum جاودانه سازی.
...
[مشاهده متن کامل]

در پارتی: یاوِد yAved؛ در پهلوی: یاوِد یا یاوِت و جاوِد یا جاوت yAved/t، jAved/t به معنی پاینده، همیشگی، ابدی.

پاینده
بی زوال. [زَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی زوال ) دایم. همیشگی. باقی. مستمر. زایل نشدنی. جاوید. جاویدان. بدون تغییر. تغییرناپذیر. ابدی و دائمی. ( ناظم الاطباء ) :
یکی را مباد عزل یکی را مباد غم
یکی باد بی زوال یکی باد بی کنار.
...
[مشاهده متن کامل]

فرخی.
باد عمرت بی زوال و باد عزت بیکران
باد سعدت بی نحوست باد شهدت بی شرنگ.
منوچهری.
می بخشد به او به آنچه آماده کرده است جهت او از قسم راحت و کرامت و بودن در مقام ابدی بی زوال. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ) .
آنست بی زوال سرای ما
والا و خوب و پرنعم و آلا.
ناصرخسرو.
اگردارد جواب آن سؤال او
رسد اندر سرای بی زوال او.
ناصرخسرو.
عمر فانی را بدین در کار بند
تا بیابی عمر و ملک بی زوال.
ناصرخسرو.
اگر شکرکردی بدین ملک و مال
بمالی و ملکی رسی بی زوال.
سعدی.
گفتش ای شاه جهان بی زوال
فهم کژ کرد و نمود او را خیال.
مولوی.

جاوید
ریشه هندواروپائی حاوید ایو - aiu اصطلاحا نیروی رندگی ودر اوستا نیز ایو aiiu یا زندگی جاودان و در سانسکریت ایو ayu یا زندگی و در یونانی ایون aiōn یا نیروی حیات ودر زبان المانی اویگ ewig یا جاودان
...
[مشاهده متن کامل]

فرگرد جاودان در انگلیسی واژه های فراوان مانند ever ، eternity ، longevity ، utopia ، medieval ، و واژه هندی ایورودیک Ayurvedic یا روش قدیمی با درمان طبیعی که امروز در هندوستان رواج دارد.
ماند برین خاک جاوید کس و در بونانی ایون
تو را توشه از راستی باد و بس. فردوسی

جاوید : مانا . همیشگی . پایدار . ابدی . ماندنی .
مؤبد. [ م ُ ءَب ْ ب َ ] ( ع ص ) همیشه و جاوید و سرمد و پایدار و ابدی. ( ناظم الاطباء ) . به معنی همیشه است مأخوذ از ابد. ( از غیاث ) . ابدی. جاوید. جاودان. جاویدان. جاودانه. همیشه. لایزال. ( یادداشت مؤلف ) :
...
[مشاهده متن کامل]

باش همیشه ندیم بخت مساعد
باش همیشه قرین ملک مؤبد.
منوچهری.
سزد که عید کنم در جهان به فر رشید
که نظم و نثرش عید مؤبد است مرا.
خاقانی.
در ترقی درجات معالی و استجماع مآثر حمیده مؤبد و مخلد باد. ( سندبادنامه ص 256 ) . با تو عهدی مؤکد و پیمانی مؤبد بستیم. ( ترجمه تاریخ قم ص 251 ) .
- مؤبد و مخلد گردانیدن ؛ ابدی ساختن. جاودانه کردن. جاودانی ساختن : اسم و صیت نوبت میمون. . . بر امتداد ایام مؤبد و مخلد گردانید. ( کلیله و دمنه ) . ذکر ایشان بر صفحه ایام نگاشت و داغ ایشان بر پیشانی روزگار نهاد و نام ایشان را تا ابد مؤبد و مخلد گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ) .
- جاوید و مؤبد گردانیدن ؛ مؤبد و مخلد گردانیدن. جاودانی و ابدی ساختن : صیت نیک بندگی من ، ملک را جاوید و مؤبد گردانید. ( کلیله و دمنه ) .
- حبس مؤبد ؛ حبس ابد. حبس ابدی. ( یادداشت مؤلف ) . برای همیشه زندانی بودن.

ابدی
بی مرگ ؛ جاوید. جاویدان.
مانا جاودان همیشگی
مانا همیشگی پایا
عدن
انوشه
فنا ناپذیر

ابدی، پایا، پایدار، جاویدان، خالد، دایم، دایمی، سرمد، فناناپذیر، قیوم، لایزال، مانا، ماندنی، مدام، همیشگی
جاوید: در پهلوی یاوت yāwēt بوده است.
( ( تو نیز آفرین کن که گوینده ای
بدو ، نام جاوید جوینده ای ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 226. )

خالد
پدرام
طایفه جاوید ایل زلکی لر بختیاری
بودنی
باقی
زنده باد
طایفه جاوید ایل لر ممسنی
طایفه جاوید لر ممسنی
ساکن در فارس
ایل جاوید ایل بزرگ لر ممسنی ساکن در استان فارس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس