پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)
تصالح کردن . [ ت َ ل ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آشتی کردن : چون . . . از مجاورت ایشان و بازگشتن از این سخن و تصالح کردن از جهت ایشان نومید شد و هیچ حیلت ...
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطب ...
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطب ...
تصالح کردن . [ ت َ ل ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آشتی کردن : چون . . . از مجاورت ایشان و بازگشتن از این سخن و تصالح کردن از جهت ایشان نومید شد و هیچ حیلت ...
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطب ...
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطب ...
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطب ...
توپوزی خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، دمغ شدن . مأیوس و نومید گشتن .
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
give somebody/something the green light
give somebody/something the green light
give somebody/something the green light
outstanding=not yet done, solved, or paid
outstanding=not yet done, solved, or paid
outstanding=not yet done, solved, or paid
outstanding=not yet done, solved, or paid
outstanding=not yet done, solved, or paid
مرض مبرم ؛ بیماری سخت. ( ناظم الاطباء ) .
مرض مبرم ؛ بیماری سخت. ( ناظم الاطباء ) .
مرض مبرم ؛ بیماری سخت. ( ناظم الاطباء ) .
Pressing =needing to be discussed or dealt with very soon SYN urgent
Pressing =needing to be discussed or dealt with very soon SYN urgent
detract from something=to make something seem less good
detract from something=to make something seem less good
detract from something=to make something seem less good
detract from something=to make something seem less good
sustained
a situation in which parents become sad because their children have grown up and moved out of their house
فراغ بال . [ ف َ غ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آسودگی خاطر. آسایش و راحتی خیال : ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی جز بدان عارض شمعی نبود پروازم . حاف ...
فراغ بال . [ ف َ غ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آسودگی خاطر. آسایش و راحتی خیال : ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی جز بدان عارض شمعی نبود پروازم . حاف ...
کوته بال . [ ت َه ْ ] ( ص مرکب ) بمعنی کوته قد باشد چه بال بمعنی قد و قامت هم آمده است . ( برهان ) . پست قامت . کوتاه قد. ( از ناظم الاطباء ) .
کوته بال . [ ت َه ْ ] ( ص مرکب ) بمعنی کوته قد باشد چه بال بمعنی قد و قامت هم آمده است . ( برهان ) . پست قامت . کوتاه قد. ( از ناظم الاطباء ) .
فرا سر. [ ف َ س َ ] ( حرف اضافه اسم ) بر سر. ( آنندراج ) . گرد سر. گرداگرد سر : بسکه از نرگس تو فتنه فزوده ست رواج دامن فتنه چو دستار فرا سر پیچم . ...
سَر و سِر ، ( ) داشتن لهجه و گویش تهرانی رابطه پنهانی
سَر و سِر ، ( ) داشتن لهجه و گویش تهرانی رابطه پنهانی
ذوالوجهین . [ ذُل ْ وَ هََ ] ( ع ص مرکب ) منافق . خداوندنفاق . دوروی : فقال له الاحنف امسک علیک فأن ذا الوجهین خلیق ان لایکون عنداﷲ وجیهاً. ( ابن خل ...
ذوالوجهین . [ ذُل ْ وَ هََ ] ( ع ص مرکب ) منافق . خداوندنفاق . دوروی : فقال له الاحنف امسک علیک فأن ذا الوجهین خلیق ان لایکون عنداﷲ وجیهاً. ( ابن خل ...
ذوالوجهین . [ ذُل ْ وَ هََ ] ( ع ص مرکب ) منافق . خداوندنفاق . دوروی : فقال له الاحنف امسک علیک فأن ذا الوجهین خلیق ان لایکون عنداﷲ وجیهاً. ( ابن خل ...
نقش پذیرفتن . [ ن َ پ َ رُ ت َ ] ( مص مرکب ) قبول نقش کردن . صورت و نقش چیزی را منعکس کردن . متأثر شدن : ز فخر نامش نقش نگین پذیرد آب گر آزمایش را ب ...
نقش پذیرفتن . [ ن َ پ َ رُ ت َ ] ( مص مرکب ) قبول نقش کردن . صورت و نقش چیزی را منعکس کردن . متأثر شدن : ز فخر نامش نقش نگین پذیرد آب گر آزمایش را ب ...
نقش پذیرفتن . [ ن َ پ َ رُ ت َ ] ( مص مرکب ) قبول نقش کردن . صورت و نقش چیزی را منعکس کردن . متأثر شدن : ز فخر نامش نقش نگین پذیرد آب گر آزمایش را ب ...
کاه پارینه به باد دادن . [ هَِ ن َ / ن ِ ب ِ دَ ] ( مص مرکب ) کنایت است از لاف زدن و حکایت و سخنان گذشته گفتن و بر گذشته فخر کردن و نازیدن باشدو آن ر ...