پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)
دو آتش . [ دُ ت َ ] ( اِ مرکب ) کنایه از لب معشوق باشد. دو غنچه . ( آنندراج ) ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) .
تشت آتش . [ ت َ ت ِ ت َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خورشید است . ( برهان ) . آفتاب . ( فرهنگ رشیدی ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) . و رجوع ...
آتش نعل . [ ت َ ن َ ] ( ص مرکب ) تندرو ( اسب ) .
آتش نعل . [ ت َ ن َ ] ( ص مرکب ) تندرو ( اسب ) .
آتش گون . [ ت َ ] ( ص مرکب ) ارغوانی . ارجوانی . احمر. قانی : ساقیا یک جرعه ای زآن آب آتش گون که من در میان پختگان عشق او خامم هنوز. حافظ.
آتش سیر. [ ت َ س َ / س ِ ] ( ص مرکب ) تندرو.
آتش زبان . [ ت َ زَ ] ( ص مرکب ) تیز و تند زبان : سعدی آتش زبانم وز غمت سوزان چو شمعبا همه آتش زبانی در تو گیراییم نیست . سعدی .
آتش پیکر. [ ت َ پ َ / پ ِ ک َ ] ( اِ مرکب ) مجازاً، شیطان و جن .
آتش پا. [ ت َ ] ( ص مرکب ) مجازاً تندرو. دوان : باز در بستندش و آن درپرست بر همان امید آتش پا شده ست . مولوی . جنیبت بس که آتش پای گشته هلال نعل پروی ...
آتش پیکر. [ ت َ پ َ / پ ِ ک َ ] ( اِ مرکب ) مجازاً، شیطان و جن .
رای زنی شده
Account for sth=to be the reason why something happens SYN explain
Put simply,
Put simply,
آتش افروختن
آتش افروختن
آتش افروختن
deep - rooted
deep - rooted
deep - rooted
deep - rooted
unremitting
unremitting
tone down
tone down
سنگ واکندن لهجه و گویش تهرانی تصفیه حساب
بی در و پیکر
سنگ واکندن لهجه و گویش تهرانی تصفیه حساب
بی در و پیکر
حق و حساب لهجه و گویش تهرانی طلب ، رشوه، دستلاف
دولا پهنا، ( ) حساب کردن لهجه و گویش تهرانی گران حساب کردن
دولا پهنا، ( ) حساب کردن لهجه و گویش تهرانی گران حساب کردن
سر حساب، ( ) شدن لهجه و گویش تهرانی متوجه شدن
حساب پس دادن . [ ح ِ پ َ دَ ] ( مص مرکب ) روشن کردن حسابدار وضع معاملات را برای مسئول خود. || توضیح دادن و دلیل آوردن برای اعمال . روز قیامت باید از ...
حساب از خود داشتن . [ ح ِ اَ خُد ت َ ] ( مص مرکب ) به خود مغرور بودن . ( مجموعه مترادفات ص 256 ) : خاکساری پیش مغروران ندارد اعتبارگر حسابی داری از خ ...
حساب بردن. [ ح ِ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) هراس داشتن از. . . از فرمان کسی سرپیچی نکردن و نتوانستن. رعب داشتن از. . . ملاحظه کردن از. . . : ناظم مدد ز سلس ...
حساب بردن. [ ح ِ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) هراس داشتن از. . . از فرمان کسی سرپیچی نکردن و نتوانستن. رعب داشتن از. . . ملاحظه کردن از. . . : ناظم مدد ز سلس ...
حساب نیست . [ ح ِ ] ( جمله ٔ فعلیه ) درست نیست . صحیح نیست . - امثال :داشتم ، داشتم حساب نیست . دارم ، دارم حساب است .
حساب نیست . [ ح ِ ] ( جمله ٔ فعلیه ) درست نیست . صحیح نیست . - امثال :داشتم ، داشتم حساب نیست . دارم ، دارم حساب است .
هم حساب . [ هََ ح ِ ] ( ص مرکب ) برابر. دو چیز که در حساب یکی باشند : صورتم را دو صفر ناچیز است با الف هم حساب دیدستند. خاقانی .
هم حساب . [ هََ ح ِ ] ( ص مرکب ) برابر. دو چیز که در حساب یکی باشند : صورتم را دو صفر ناچیز است با الف هم حساب دیدستند. خاقانی .
هم حساب . [ هََ ح ِ ] ( ص مرکب ) برابر. دو چیز که در حساب یکی باشند : صورتم را دو صفر ناچیز است با الف هم حساب دیدستند. خاقانی .
هم حساب . [ هََ ح ِ ] ( ص مرکب ) برابر. دو چیز که در حساب یکی باشند : صورتم را دو صفر ناچیز است با الف هم حساب دیدستند. خاقانی .
هم حساب . [ هََ ح ِ ] ( ص مرکب ) برابر. دو چیز که در حساب یکی باشند : صورتم را دو صفر ناچیز است با الف هم حساب دیدستند. خاقانی .
شاه زور. ( ص مرکب ) شخص بسیار قوی . ( فرهنگ نظام ) .
لغت نامه دهخدا شاه رومی . ( اِ مرکب ) فلفل سفید است . ( تحفه ٔ حکیم مؤمن ) .
شاه زور. ( ص مرکب ) شخص بسیار قوی . ( فرهنگ نظام ) .
شاه زور. ( ص مرکب ) شخص بسیار قوی . ( فرهنگ نظام ) .
شاه زور. ( ص مرکب ) شخص بسیار قوی . ( فرهنگ نظام ) .
شاه اندازی . [ اَ ] ( حامص مرکب ) دعویهای بزرگ و بی اساس . لافهای گزاف . ( از یادداشت مؤلف ) .