پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)
بر باد تند نشستن
باد آتشین مخلب . [ دِ ت َ م ِ ل َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب باشد. ( آنندراج ) ( مجموعه ٔ مترادفات ص 13 ) .
غاغذ باد لهجه و گویش تهرانی بادبادک
بر باد تند نشستن
باد هوا. [ دِ هََ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وعده ٔ دروغ . هرچه وجود ندارد. ( آنندراج ) ( مجموعه ٔمترادفات ص 366 ) ( هفت قلزم ) . عهد و پیمان دروغ و ...
باد هوا. [ دِ هََ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وعده ٔ دروغ . هرچه وجود ندارد. ( آنندراج ) ( مجموعه ٔمترادفات ص 366 ) ( هفت قلزم ) . عهد و پیمان دروغ و ...
باد بود. ( جمله ) گوئی هیچ نبود. هیچ بود. ( آنندراج ) . رجوع به باد شود.
باد گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) هدر شدن. باطل شدن. هباء شدن. هلاک شدن. نیست و نابود گشتن. هیچ شدن : بکشتی بر آب زره برگذشت [ افراسیاب ] همه سربسر ر ...
باد گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) هدر شدن. باطل شدن. هباء شدن. هلاک شدن. نیست و نابود گشتن. هیچ شدن : بکشتی بر آب زره برگذشت [ افراسیاب ] همه سربسر ر ...
باد گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) هدر شدن. باطل شدن. هباء شدن. هلاک شدن. نیست و نابود گشتن. هیچ شدن : بکشتی بر آب زره برگذشت [ افراسیاب ] همه سربسر ر ...
باد گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) هدر شدن. باطل شدن. هباء شدن. هلاک شدن. نیست و نابود گشتن. هیچ شدن : بکشتی بر آب زره برگذشت [ افراسیاب ] همه سربسر ر ...
باد گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) هدر شدن. باطل شدن. هباء شدن. هلاک شدن. نیست و نابود گشتن. هیچ شدن : بکشتی بر آب زره برگذشت [ افراسیاب ] همه سربسر ر ...
باد گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) هدر شدن. باطل شدن. هباء شدن. هلاک شدن. نیست و نابود گشتن. هیچ شدن : بکشتی بر آب زره برگذشت [ افراسیاب ] همه سربسر ر ...
باد گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) هدر شدن. باطل شدن. هباء شدن. هلاک شدن. نیست و نابود گشتن. هیچ شدن : بکشتی بر آب زره برگذشت [ افراسیاب ] همه سربسر ر ...
همگان مقبولی
acquis=The term is French: acquis meaning "that which has been acquired or obtained"
یک باد. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، به معنی برابر و مساوی . یک نواخت . هم باد. ( یادداشت مؤلف ) . در یک امتداد. هم باد. [ هََ ] ( ...
یک باد. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، به معنی برابر و مساوی . یک نواخت . هم باد. ( یادداشت مؤلف ) . در یک امتداد. هم باد. [ هََ ] ( ...
یک باد. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، به معنی برابر و مساوی . یک نواخت . هم باد. ( یادداشت مؤلف ) . در یک امتداد. هم باد. [ هََ ] ( ...
یک باد. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، به معنی برابر و مساوی . یک نواخت . هم باد. ( یادداشت مؤلف ) . در یک امتداد. هم باد. [ هََ ] ( ...
یک باد. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، به معنی برابر و مساوی . یک نواخت . هم باد. ( یادداشت مؤلف ) . در یک امتداد. هم باد. [ هََ ] ( ...
یک باد. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، به معنی برابر و مساوی . یک نواخت . هم باد. ( یادداشت مؤلف ) . در یک امتداد.
یک باد. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، به معنی برابر و مساوی . یک نواخت . هم باد. ( یادداشت مؤلف ) . در یک امتداد.
افسرده کالبد. [ اَ س ُ دَ / دِ ب َ / ب ُ ] ( ص مرکب ) عاشق . ( آنندراج ) . || آنکه تنش سرد و منجمد باشد.
افسرده کالبد. [ اَ س ُ دَ / دِ ب َ / ب ُ ] ( ص مرکب ) عاشق . ( آنندراج ) . || آنکه تنش سرد و منجمد باشد.
لیلة محراج ؛ شب بسیار سرد. ( منتهی الارب ) .
بر باد سرد نشاندن
بر باد سرد نشاندن
سرد گفتن . [ س َ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) درشت و ناسزا گفتن . دشنام گفتن : و این مهتران را که رنجه نیارستندی داشتن دشنام دادندی و سرد گفتندی و خیو بر رو ...
سرد گفتن . [ س َ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) درشت و ناسزا گفتن . دشنام گفتن : و این مهتران را که رنجه نیارستندی داشتن دشنام دادندی و سرد گفتندی و خیو بر رو ...
چشم گرمی
چشم گرمی
چشم گرمی
چشم گرم کردن. [ چ َ / چ ِ گ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از خواب کردن اندک باشد. ( برهان ) . چشم گرم ساختن و دیده گرم کردن و مژگان گرم کردن. ( از آنن ...
گرم کاری شدن
گرم کاری شدن
گرم کار بودن . [ گ َ م ِ دَ ] ( مص مرکب ) با کوشش و علاقه به کاری مشغول بودن . رجوع به گرم کار شدن شود.
گرم کار بودن . [ گ َ م ِ دَ ] ( مص مرکب ) با کوشش و علاقه به کاری مشغول بودن . رجوع به گرم کار شدن شود.
گرم کار بودن . [ گ َ م ِ دَ ] ( مص مرکب ) با کوشش و علاقه به کاری مشغول بودن . رجوع به گرم کار شدن شود.
گرم کار بودن . [ گ َ م ِ دَ ] ( مص مرکب ) با کوشش و علاقه به کاری مشغول بودن . رجوع به گرم کار شدن شود.
گرم کار بودن . [ گ َ م ِ دَ ] ( مص مرکب ) با کوشش و علاقه به کاری مشغول بودن . رجوع به گرم کار شدن شود.
گُل و گرم، گرم و گُل لهجه و گویش تهرانی گرم، صمیمانه
گرم درآمدن . [ گ َ دَ م َ دَ ] ( مص مرکب ) سخت مقاومت کردن . دلیری کردن . پایداری سخت : جنگ سخت آنجای بود. . . آن ملاعین گرم درآمدند خاصه در مقابله ٔ ...
گرم ایستادن . [ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) کاملاً گرم شدن . نهایت گرم گردیدن : میان هر دو لشکر مسافت [ لشکر محمود و مسعود ] نیم فرسنگ بود و هوا سخت گرم ایس ...
گرم ایستادن . [ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) کاملاً گرم شدن . نهایت گرم گردیدن : میان هر دو لشکر مسافت [ لشکر محمود و مسعود ] نیم فرسنگ بود و هوا سخت گرم ایس ...
گرم ایستادن . [ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) کاملاً گرم شدن . نهایت گرم گردیدن : میان هر دو لشکر مسافت [ لشکر محمود و مسعود ] نیم فرسنگ بود و هوا سخت گرم ایس ...
break clause=A break clause is a term in a contract that allows early termination of the contract before the default end date
شیخ الخلفاء. [ ش َ خُل ْ خ ُ ل َ ] ( اِخ ) لقب ابوبکربن ابی قحافه ، و لقب دیگر اوصدّیق است . ( یادداشت مؤلف ) . رجوع به ابوبکر شود.
آتش بی دود. [ ت َ ش ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شواظ. || کنایه از آفتاب و قهر و غضب و شراب لعلی . ( برهان ) . || در بعض فرهنگها مجازاً به معنی لعل و ...
آتش پاره لهجه و گویش تهرانی شیطان و ناقلا