پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٣٢)

بازدید
٥,٩٧٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محل کردن ؛ محل نهادن. محل گذاشتن. اعتنا کردن. توجه به کسی یا کاری کردن. - محل گذاشتن ؛ اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن. - محل نکردن به کسی ؛ تو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محل کردن ؛ محل نهادن. محل گذاشتن. اعتنا کردن. توجه به کسی یا کاری کردن. - محل گذاشتن ؛ اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن. - محل نکردن به کسی ؛ تو ...

پیشنهاد
٠

- محل نکردن به کسی ؛ توجه نکردن و اهمیت ندادن به او. به او بی اعتنائی کردن : مر او را دو برادرزاده بودند سخت فقیر و این عم مالدار و سفله بود و این بر ...

پیشنهاد
٠

- محل نکردن به کسی ؛ توجه نکردن و اهمیت ندادن به او. به او بی اعتنائی کردن : مر او را دو برادرزاده بودند سخت فقیر و این عم مالدار و سفله بود و این بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- محل نکردن به کسی ؛ توجه نکردن و اهمیت ندادن به او. به او بی اعتنائی کردن : مر او را دو برادرزاده بودند سخت فقیر و این عم مالدار و سفله بود و این بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل کردن ؛ محل نهادن. محل گذاشتن. اعتنا کردن. توجه به کسی یا کاری کردن. - محل گذاشتن ؛ اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن. - محل نکردن به کسی ؛ تو ...

پیشنهاد
٠

- محل نکردن به کسی ؛ توجه نکردن و اهمیت ندادن به او. به او بی اعتنائی کردن : مر او را دو برادرزاده بودند سخت فقیر و این عم مالدار و سفله بود و این بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- محل نکردن به کسی ؛ توجه نکردن و اهمیت ندادن به او. به او بی اعتنائی کردن : مر او را دو برادرزاده بودند سخت فقیر و این عم مالدار و سفله بود و این بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

- محل نکردن به کسی ؛ توجه نکردن و اهمیت ندادن به او. به او بی اعتنائی کردن : مر او را دو برادرزاده بودند سخت فقیر و این عم مالدار و سفله بود و این بر ...

پیشنهاد
٠

محل کردن ؛ محل نهادن. محل گذاشتن. اعتنا کردن. توجه به کسی یا کاری کردن. - محل گذاشتن ؛ اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن. - محل نکردن به کسی ؛ تو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل کردن ؛ محل نهادن. محل گذاشتن. اعتنا کردن. توجه به کسی یا کاری کردن. - محل گذاشتن ؛ اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن. - محل نکردن به کسی ؛ تو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل کردن ؛ محل نهادن. محل گذاشتن. اعتنا کردن. توجه به کسی یا کاری کردن. - محل گذاشتن ؛ اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن. - محل نکردن به کسی ؛ تو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محل کردن ؛ محل نهادن. محل گذاشتن. اعتنا کردن. توجه به کسی یا کاری کردن. - محل گذاشتن ؛ اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن. - محل نکردن به کسی ؛ تو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل کردن ؛ محل نهادن. محل گذاشتن. اعتنا کردن. توجه به کسی یا کاری کردن. - محل گذاشتن ؛ اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن. - محل نکردن به کسی ؛ تو ...

پیشنهاد
٠

محل کردن ؛ محل نهادن. محل گذاشتن. اعتنا کردن. توجه به کسی یا کاری کردن. - محل گذاشتن ؛ اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن. - محل نکردن به کسی ؛ تو ...

پیشنهاد
٠

محل کردن ؛ محل نهادن. محل گذاشتن. اعتنا کردن. توجه به کسی یا کاری کردن. - محل گذاشتن ؛ اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن. - محل نکردن به کسی ؛ تو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل کردن ؛ محل نهادن. محل گذاشتن. اعتنا کردن. توجه به کسی یا کاری کردن. - محل گذاشتن ؛ اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن. - محل نکردن به کسی ؛ تو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

محل کردن ؛ محل نهادن. محل گذاشتن. اعتنا کردن. توجه به کسی یا کاری کردن. - محل گذاشتن ؛ اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن. - محل نکردن به کسی ؛ تو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

محل کردن ؛ محل نهادن. محل گذاشتن. اعتنا کردن. توجه به کسی یا کاری کردن. - محل گذاشتن ؛ اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن. - محل نکردن به کسی ؛ تو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل نظر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ممتاز محل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

The Black Bands ( Italian: Bande Nere ) , sometimes referred to as the Black Bands of Giovanni, was a company of Italian mercenaries formed and comma ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیوان اداری پاپی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حالات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاسکوئینو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

formative Aretino spent a formative decade in Perugia, before being sent, highly recommended, to Rome. There Agostino Chigi, the rich banker and pat ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

vulgar slang An act in which two people exchange looks indicating intense mutual sexual desires or attraction جماع بصری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تسلی بخش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شراب صبح ؛ عبارت از شراب که بدان صبوح می کنند. ( آنندراج ) : روان شو چون شراب صبح از رگهای مخموران گره تا چند در یک جای چون آب گهر باشی. صائب. باد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بادهٔ سحور ساقی خوش است در رمضان باده ٔ سحور می در پیاله ریز و مکش انتظار صبح باقر کاشی از آنندراج

پیشنهاد
٠

بادهٔ سحور ساقی خوش است در رمضان باده ٔ سحور می در پیاله ریز و مکش انتظار صبح باقر کاشی از آنندراج

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بادهٔ سحور ساقی خوش است در رمضان باده ٔ سحور می در پیاله ریز و مکش انتظار صبح باقر کاشی از آنندراج

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساقی خوش است در رمضان باده ٔ سحور می در پیاله ریز و مکش انتظار صبح باقر کاشی از آنندراج

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سحور. [ س َ ] ( ع اِ ) آنچه در رمضان به آخر شب خورند. ( غیاث ) ( آنندراج ) . آنچه سحرگاه خورند. ( مهذب الاسماء ) . آنچه روزه گیران بسحر خورند. آنچه س ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سحور. [ س َ ] ( ع اِ ) آنچه در رمضان به آخر شب خورند. ( غیاث ) ( آنندراج ) . آنچه سحرگاه خورند. ( مهذب الاسماء ) . آنچه روزه گیران بسحر خورند. آنچه س ...

پیشنهاد
٠

( چشم آغیل ) چشم آغیل. [چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) به خشم نگریستن بود. ( فرهنگ اسدی ) . بقهر و غضب بگوشه چشم نگاه کردن باشد. ( برهان ) . بگوشه چشم نگریس ...

پیشنهاد
٠

( چشم آغیل ) چشم آغیل. [چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) به خشم نگریستن بود. ( فرهنگ اسدی ) . بقهر و غضب بگوشه چشم نگاه کردن باشد. ( برهان ) . بگوشه چشم نگریس ...

پیشنهاد
٠

( چشم آغیل ) چشم آغیل. [چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) به خشم نگریستن بود. ( فرهنگ اسدی ) . بقهر و غضب بگوشه چشم نگاه کردن باشد. ( برهان ) . بگوشه چشم نگریس ...

پیشنهاد
٠

( چشم آغیل ) چشم آغیل. [چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) به خشم نگریستن بود. ( فرهنگ اسدی ) . بقهر و غضب بگوشه چشم نگاه کردن باشد. ( برهان ) . بگوشه چشم نگریس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( چشم آغیل ) چشم آغیل. [چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) به خشم نگریستن بود. ( فرهنگ اسدی ) . بقهر و غضب بگوشه چشم نگاه کردن باشد. ( برهان ) . بگوشه چشم نگریس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( چشم آغیل ) چشم آغیل. [چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) به خشم نگریستن بود. ( فرهنگ اسدی ) . بقهر و غضب بگوشه چشم نگاه کردن باشد. ( برهان ) . بگوشه چشم نگریس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرا سر. [ ف َ س َ ] ( حرف اضافه اسم ) بر سر. ( آنندراج ) . گرد سر. گرداگرد سر : بسکه از نرگس تو فتنه فزوده ست رواج دامن فتنه چو دستار فرا سر پیچم. ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرا سر. [ ف َ س َ ] ( حرف اضافه اسم ) بر سر. ( آنندراج ) . گرد سر. گرداگرد سر : بسکه از نرگس تو فتنه فزوده ست رواج دامن فتنه چو دستار فرا سر پیچم. ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با تپانچه روی خود را سرخ کردن ؛ کنایه از حفظ کردن آبرو و پنهان ساختن سختی ها است.

پیشنهاد
٠

با تپانچه روی خود را سرخ کردن ؛ کنایه از حفظ کردن آبرو و پنهان ساختن سختی ها است.

پیشنهاد
٠

با تپانچه روی خود را سرخ کردن ؛ کنایه از حفظ کردن آبرو و پنهان ساختن سختی ها است.

پیشنهاد
١

با تپانچه روی خود را سرخ کردن ؛ کنایه از حفظ کردن آبرو و پنهان ساختن سختی ها است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تپانچه خوردن. [ ت َ چ َ / چ ِ خوَرْ / خُر دَ ] ( مص مرکب ) سیلی خوردن. لطمه خوردن. رجوع به طپانچه خوردن شود. طپانچه خوردن. [ طَ چ َ / چ ِ خوَرْ / خ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تپانچه خوردن. [ ت َ چ َ / چ ِ خوَرْ / خُر دَ ] ( مص مرکب ) سیلی خوردن. لطمه خوردن. رجوع به طپانچه خوردن شود. طپانچه خوردن. [ طَ چ َ / چ ِ خوَرْ / خ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تپانچه زدن. [ ت َ چ َ / چ ِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) سیلی زدن. چک زدن. کشیده زدن. طپانچه زدن : وز تپانچه زدن این دو رخ زراندودم آسمانگون شد و اشکم شده چون ...