پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٣٢)

بازدید
٥,٩٩٢
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تژه . تژه. [ ت َ ژَ / ژِ ] ( اِ ) : حشفه و سرنره سرنره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تژه . تژه. [ ت َ ژَ / ژِ ] ( اِ ) : حشفه و سرنره سرنره

پیشنهاد
٢

تژه . تژه. [ ت َ ژَ / ژِ ] ( اِ ) : حشفه و سرنره سرنره

پیشنهاد
٢

تژه . تژه. [ ت َ ژَ / ژِ ] ( اِ ) : حشفه و سرنره سرنره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تژه . تژه. [ ت َ ژَ / ژِ ] ( اِ ) : حشفه و سرنره سرنره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نره . دندانه کلید. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ خطی از ادات الفضلا ) . مصحف تزه ، تژه. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نره . دندانه کلید. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ خطی از ادات الفضلا ) . مصحف تزه ، تژه. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نره . دندانه کلید. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ خطی از ادات الفضلا ) . مصحف تزه ، تژه. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نره گرگ ؛ گرگ نر : بدو گفت هیشوی کاین نره گرگ سرش برتر است از هیونی سترگ. فردوسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

چر. [ چ ُ ] ( اِ ) آلت تناسل را گویند. ( برهان ) . به معنی آلت تناسل است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . آلت تناسل باشد. ( جهانگیری ) . نره و آلت تناسل. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

چر. [ چ ُ ] ( اِ ) آلت تناسل را گویند. ( برهان ) . به معنی آلت تناسل است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . آلت تناسل باشد. ( جهانگیری ) . نره و آلت تناسل. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

چر. [ چ ُ ] ( اِ ) آلت تناسل را گویند. ( برهان ) . به معنی آلت تناسل است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . آلت تناسل باشد. ( جهانگیری ) . نره و آلت تناسل. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چر. [ چ ُ ] ( اِ ) آلت تناسل را گویند. ( برهان ) . به معنی آلت تناسل است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . آلت تناسل باشد. ( جهانگیری ) . نره و آلت تناسل. ...

پیشنهاد
١

چر. [ چ ُ ] ( اِ ) آلت تناسل را گویند. ( برهان ) . به معنی آلت تناسل است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . آلت تناسل باشد. ( جهانگیری ) . نره و آلت تناسل. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

چر. [ چ ُ ] ( اِ ) آلت تناسل را گویند. ( برهان ) . به معنی آلت تناسل است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . آلت تناسل باشد. ( جهانگیری ) . نره و آلت تناسل. ...

پیشنهاد
٢

چر. [ چ ُ ] ( اِ ) آلت تناسل را گویند. ( برهان ) . به معنی آلت تناسل است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . آلت تناسل باشد. ( جهانگیری ) . نره و آلت تناسل. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گفتاش که نان بگیرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گفتماش گفتماش که نان بگیرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گفتا گفتم:ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا: ز خوبرویان این کار کمتر آید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مصید. [ م َ ] ( ع ص ) صیدکرده شده و شکارشده. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مصید. [ م َ ] ( ع ص ) صیدکرده شده و شکارشده. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مصید. [ م َ ] ( ع ص ) صیدکرده شده و شکارشده. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مصید. [ م َ ] ( ع ص ) صیدکرده شده و شکارشده. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

به تریج قبای کسی خوردن کسی که از حرفی یا کاری بدش آ�ده و به شخصیتش بَر خورده باشد.

پیشنهاد
١

Look at someone critically Ralph looked at him critically through his tangle of fair hair

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

from the complication of از لا به لای . . . . Ralph looked up, frowning, from the complication of leaves

پیشنهاد
١

از لا به لای چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قناس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مضرس

پیشنهاد
٢

shattered hopes

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

entrenched

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

غلط است آنچه درست است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( مخالقة ) مخالقة. [ م ُ ل َ ق َ ] ( ع مص ) با کسی خلق نیکو بورزیدن. ( تاج المصادر بیهقی ، ورق 199 ب ) . با کسی خلق نیکو برزیدن. ( زوزنی ) . معاشرت ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( مخالقة ) مخالقة. [ م ُ ل َ ق َ ] ( ع مص ) با کسی خلق نیکو بورزیدن. ( تاج المصادر بیهقی ، ورق 199 ب ) . با کسی خلق نیکو برزیدن. ( زوزنی ) . معاشرت ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

( مخالقة ) مخالقة. [ م ُ ل َ ق َ ] ( ع مص ) با کسی خلق نیکو بورزیدن. ( تاج المصادر بیهقی ، ورق 199 ب ) . با کسی خلق نیکو برزیدن. ( زوزنی ) . معاشرت ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

( مخالقة ) مخالقة. [ م ُ ل َ ق َ ] ( ع مص ) با کسی خلق نیکو بورزیدن. ( تاج المصادر بیهقی ، ورق 199 ب ) . با کسی خلق نیکو برزیدن. ( زوزنی ) . معاشرت ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( مخالقة ) مخالقة. [ م ُ ل َ ق َ ] ( ع مص ) با کسی خلق نیکو بورزیدن. ( تاج المصادر بیهقی ، ورق 199 ب ) . با کسی خلق نیکو برزیدن. ( زوزنی ) . معاشرت ک ...

پیشنهاد
٢

( مخالقة ) مخالقة. [ م ُ ل َ ق َ ] ( ع مص ) با کسی خلق نیکو بورزیدن. ( تاج المصادر بیهقی ، ورق 199 ب ) . با کسی خلق نیکو برزیدن. ( زوزنی ) . معاشرت ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( مخالقة ) مخالقة. [ م ُ ل َ ق َ ] ( ع مص ) با کسی خلق نیکو بورزیدن. ( تاج المصادر بیهقی ، ورق 199 ب ) . با کسی خلق نیکو برزیدن. ( زوزنی ) . معاشرت ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حشر و نشر داشتن: [عامیانه، کنایه ] نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مرامات ( مُ ) [ ع . مراماة ] ( مص - م . ) همدیگر را تیر انداختن

پیشنهاد
١

مرامات ( مُ ) [ ع . مراماة ] ( مص - م . ) همدیگر را تیر انداختن

پیشنهاد
١

مرامات ( مُ ) [ ع . مراماة ] ( مص - م . ) همدیگر را تیر انداختن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مرامات ( مُ ) [ ع . مراماة ] ( مص - م . ) همدیگر را تیر انداختن .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

مرامگان مرام گان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مرامگان مرام گان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مرامگان مرام گان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر وفق مرام ؛ چنانکه مطلوب است. به دلخواه. موافق آرزو. به کام دل : مهام آنجا را بر وفق مرام انجام دهد. ( مجمل التواریخ گلستانه ، از فرهنگ فارسی معین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بر وفق مرام ؛ چنانکه مطلوب است. به دلخواه. موافق آرزو. به کام دل : مهام آنجا را بر وفق مرام انجام دهد. ( مجمل التواریخ گلستانه ، از فرهنگ فارسی معین ...

پیشنهاد
٠

بر وفق مرام ؛ چنانکه مطلوب است. به دلخواه. موافق آرزو. به کام دل : مهام آنجا را بر وفق مرام انجام دهد. ( مجمل التواریخ گلستانه ، از فرهنگ فارسی معین ...