گائیدن


معنی انگلیسی:
screw

لغت نامه دهخدا

گائیدن. [ دَ ] ( مص ) آرامیدن. آرمیدن. جماع کردن. ( غیاث ) ( آنندراج ). استنکاح. ( منتهی الارب ). اعذاف. توضم. خج. خجخجة. دجل. دح. زکاء. شفته. عزج. عزد. عزر. عزط. عزلبة. عسد. عسل.عفج. غسل. غُسل. تغسیل. غشیان. مفاتحه. نخب. نخج. نیرجة. هرج. هک. هکهکة. اخفاق ؛ سخت گائیدن ، بسیار گائیدن ، گائیدن زن فراخ فرج را. اهتجان ؛ دختر نارسیده راگائیدن. تدلیص ؛ گائیدن بیرون شرم زن را. خرط؛ گائیدن جاریه را. خط؛ گائیدن زن را بجماع. دحباء جاریة. گائیدن آن [ جاریة ] را. دحب ؛ گائید آن [ جاریة ] را.دحج ، ذعج. ذلغ؛ گائیدن جاریه را. فجاء؛ گائیدن زن را. سَطاء الجاریة؛ گائید جاریه را. سلق الجاریة؛ گسترد و ستان افکنده گائید آن [ جاریه ] را. شزر الجاریة؛ گائید آن [ جاریه ] را. شطاء المراءة شطاء؛ گائیدآن را. شطم امرأته شطماً؛ گائید زن خود را. شفر المراءة تشفیراً؛ گائید زن را بر کناره فرج وی. شقل المراءة شقلاً؛ گائید زن را. ( منتهی الارب ) :
هر روز عروسیت فرستد ز ثنا لیک
چونانکه بخوانیش نه چونانکه بگائی.
سنائی.

فرهنگ فارسی

مجامعت کردن یا ... مباشرت کردن آرمیدن . یا خواهر کسی را گاییدن . سخت بزحمت انداختن و یرا .

پیشنهاد کاربران

درآمدن شوی بر زن ؛ دخول. مباشرت : ملکی از ایشان غلبه گرفت و عروسان را دوشیزگی بردی پیش از درآمدن شوی. ( التفهیم ) .
get ( one's ) leg over
vulgar slang Of a man, to have sex with someone. Primarily heard in UK, Australia.
Hey, what happened with that gorgeous woman you met at the bar last night? Did you get your leg over?
open ( one's ) legs
do it
vulgar slang To have sex
A: "Did you two do it yet?" B: "Gosh, Tina, could you be any more crude?"
کار زنی یا دختری را ساختن ؛ با او آرمیدن.
شکر. [ ش َ / ش ِ ] ( ع اِ ) شرم زن یا گوشت آن. ج ، شِکار. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . شرم زن. ( یادداشت مؤلف ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ) :
بزن دست بر شکر من تک تکک تک
...
[مشاهده متن کامل]

چنان چون زغاره برد مهربانو.
؟ ( از لغت فرس اسدی ، نسخه خطی نخجوانی ) .
|| ( اِمص ) جماع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . آرمیدن با زن.

کوشیدن
آرمیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . مجامعت : و کوشیدن با غلام بعد از آنکه هم در شریعت حرام است و هم خلاف طبیعت آفرینش است و هم سبب انقطاع نسل است و هم نزدیک همگنان زشت است. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
get one's leg over
گرد آمدن
آرمیدن و مجامعت کردن با : و فساد بسیار کردندی و با غلامان گرد آمدندی ، چنانکه با زنان گرد آیند [ قوم لوط ]. ( ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ) . اندر سرای هارون نیکوترین همه کس عباسه بوده از زنان بنده و آزاد و جعفر نیز بغایت خوب صورت بود و ایشان را هر دو با یکدیگر رای گرد آمدن بود از پنهان هارون ، هر دو با یکدیگر گرد آمدند وعباسه از جعفر بار گرفت. ( ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

به گرد آمدن چون ستوران شوند
تگ آرند و بر سان گوران شوند.
فردوسی.
صورتهای الفیه کردند از انواع گرد آمدن با زنان همه برهنه. ( تاریخ بیهقی ) . و این خانه را از سقف تا به پای صورت کردند. . . از انواع گرد آمدن مردان با زنان. ( تاریخ بیهقی ) .

screw
واقعه. [ م ُ ق َ ع َ / ق ِ ع ِ ] ( از ع ، اِمص ) مواقعة. مواقعت. نبرد و پیکار. ( ناظم الاطباء ) . حرب : ابوالفضل هروی منجم با مؤیدالدوله مواضعه کرده بود که در آن مواقعه صبر می کند تا مریخ به درجه هبوط رسد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 70 ) . خبر مواقعه ایشان به سلطان رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 405 ) . بهاءالدوله لشکری به مواقعه او فرستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 314 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- مواقعه کردن ؛ جنگ کردن. جنگیدن. به حرب پرداختن. نبرد کردن. رزمیدن. ( از یادداشت مؤلف ) .
|| آرمیدن با زن. آمیزش. مقاربت. مجامعت. مواقعت. مباضعت. مباشرت. مضاجعت. جماع. وقاع. مباضعه. بضاع. نزدیکی. آرامش. آرامش با. . . صحبت. ( یادداشت مؤلف ) . و رجوع به مواقعة و مجامعت شود.

گائیدن : کردن با قساوت قلب و از سر کینه
به گا رفتن : نابود و داغون شدن
گائیده شدن: مفعول مفلوک بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس