رمه

/rame/

مترادف رمه: احشام، رمق، رمک، سیله، فسیله، گله، دسته، گروه، جیش، سپاه، لشکر

معنی انگلیسی:
cattle, flock, fold, herd, troop

لغت نامه دهخدا

( رمة ) رمة. [ رُم ْ م َ ] ( ع اِ ) هر چیز پوسیده. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || پیشانی. ( منتهی الارب ). || همگی. ( ناظم الاطباء ). جملگی : اعطاه الشی برمة؛ ای بجملة. ( از متن اللغة ). || سائر. و الاصل ان رجلاً دفع الی آخر بعیراً بحبل فی عنقه فقیل لکل من دفع شیئاً بجملته أعطاه برمته.( از منتهی الارب ). سایر. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

رمة. [ رُم ْ م َ/ رِم ْ م َ ] ( ع اِ ) رسن پوسیده. ( منتهی الارب ). قطعه ای پوسیده از رسن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( از معجم متن اللغة ). ج ، رِمام ، رُمَم. ( متن اللغة ).

رمة. [رِم ْ م َ ] ( ع اِ ) استخوان پوسیده. ( منتهی الارب ). استخوانهای پوسیده. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغه ). ج ، رِمَم ، رِمام. و یقال : اﷲ یحیی الرمم ؛ ای العظام البالیة. ( اقرب الموارد ). || مورچه ٔپردار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( متن اللغه ). || کرمک چوبخوار. ( منتهی الارب ). جانوری چوبخوار. ( از اقرب الموارد ). در بعضی از لهجه ها بمعنی جانور چوبخوار است. ( از متن اللغه ). موریانه. || خاک نمناک. || مغز استخوان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

رمة. [ رُم ْ م َ / رُ م َ ] ( اِخ ) ابومنصور گوید: بطن الرمة وادی معروفی است در بالای نجدو بعضی گویند بطن الرمة منزلی است ازآن ِ مردم کوفه ودیگری گوید رمة دشت عظیمی است در نجد که در آن چند رودبار می ریزد. ( از معجم البلدان چ بیروت ج 3 ص 72 ).
رمه. [ رَ م َ / م ِ ] ( اِ ) گله گوسفند و ایلخی اسب.( برهان ). گله گوسفند. ( آنندراج ). گله گوسفند و امثال آنها. ( فرهنگ نظام ). گله گوسپندان. ( ناظم الاطباء ). سیله. رمک. ( برهان ). رَمَق. ( منتهی الارب ) ( المعرب جوالیقی ). قطیع. ثَلّة. ( منتهی الارب ) :
پس بیوبارید ایشان را همه
نه شبان را هشت زنده نه رمه.
رودکی.
خردپادشاهی بود مهربان
بود در رمه گرگ را چون شبان.
ابوشکور.
و رمه های خوک دارند [ صقلابیان ] همچنانک رمه گوسفند. ( حدود العالم ).
که گرگ اندرآمد میان رمه
سگ و مرد را دید در دمدمه.
فردوسی.
اگر گوسفندی برند از رمه
به تیره شب و روزگار دمه.
فردوسی.
چنان شد که از بی شبانی رمه
پراکنده گردد بروز دمه.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

گله گاووگوسفند، سپاه ولشکروگروه مردم گویند
( اسم ) ۱ - پاره رسن پوسیده ریسمان پاره . ۲ - پیشانی .
ابو منصور گوید : بطن الرمه وادی معروفی است در بالای نجد و بعضی گویند بطن الرمه منزلی است از آن مردم کوفه و دیگری گوید رمه دشت عظیمی است در نجد که در آن چند رودبار می ریزد

فرهنگ معین

(رَ مِ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - گلة گاو و گوسفند و اسب . ۲ - گروه مردم .
(رِ مِّ یا مَُ ) [ ع . رمة ] (اِ. ) ۱ - استخوان پوسیده . ۲ - مورچة پردار. ۳ - کرمک چوب - خوار. ۴ - خاک نمناک . ۵ - مغز استخوان .
(رُ مَّ ) [ ع . رمة ] (اِ. ) ۱ - پارة رسن پوسیده ، ریسمان پاره . ۲ - پیشانی .

فرهنگ عمید

۱. گلۀ گاو، گوسفند، یا اسب.
۲. سپاه و لشکر.
۳. [قدیمی] گروه مردم: گر این خواسته زاو پذیریم همه / ز من گردد آشفته شاه رمه (فردوسی: ۱/۲۴۰ ).
* رمه شدن: (مصدر لازم ) ‹رمه گشتن› [قدیمی] جمع شدن، گرد آمدن، در یکجا جمع شدن.
استخوان پوسیده.

گویش مازنی

/rame/ گله ی گوسفند و گاو

دانشنامه عمومی

رمه (آذربایجان). رمه ( به لاتین: Rəmə ) یک منطقه مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان گدابیگ واقع شده است. رمه ۱۵۱ نفر جمعیت دارد. [ ۱]
عکس رمه (آذربایجان)

رمه (فیلم ۱۹۷۸). رمه ( ترکی استانبولی: Sürü ) یک فیلم به کارگردانی ییلماز گونی است که در سال ۱۹۷۸ منتشر شد.
عکس رمه (فیلم ۱۹۷۸)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

گله گوسفندان

مترادف ها

flock (اسم)
گروه، جمعیت، گله، رمه، دسته پرندگان

drove (اسم)
دسته، ازدحام، گله، رمه، محل عبور احشام

herd (اسم)
گروه، جمعیت، گله، رمه

فارسی به عربی

قطیع

پیشنهاد کاربران

پاده، گله، خیل ، فسیله، ایلخی، گروه، دسته
فسیله. [ ف َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) گله و رمه و ایلخی اسب و استر و خر باشد وگله آهو و گاو را نیز گویند. ( برهان ) :
تازیان و دوان همی آید
همچو اندر فسیله اسب نهاز.
رودکی.
فسیله بدان جایگه داشتی
...
[مشاهده متن کامل]

چنان کوه تا کوه بگذاشتی.
فردوسی.
فسیله به بند اندر آورد نیز
نماند ایچ بر کوه و بر دشت چیز.
فردوسی.
به چوپان بفرمود تا هرچه بود
فسیله بیارد بکردار دود.
فردوسی.
نخواهیم شاه از نژاد پشنگ
فسیله نه خرم بود با پلنگ.
اسدی.
فسیله بسی داشتی در گله
به کوه و بیابان بکرده یله.
اسدی.
خویشتن درمیان فسیله افکند و یک گله در پیش کرد. ( چهارمقاله ) .
ترکیب ها:
- فسیله گاه . فسیله گه. رجوع به این دو مدخل ها در جای شود.
|| به معنی شاخ درخت هم آمده است. ( برهان ) .

حیوان گوسفند
محمد حسن دوست، فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، پوشینۀ ( جلد ) سوم، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۳، رویۀ ( صفحۀ ) ۱۴۶۵ - ۱۴۶۴
رمهرمه
منابع• https://t.me/ketab7777/60912
گله گاو
معنی رمه چیست
کسی میدونه تو سایتاهم که نیست
اگر میدونید بگید
ممنونم
رم به معنی قبیله است به پارسی - چون رم کاریان و رم گیلویه
با درود . خواهشمندم سروده فردوسیو درست بنویسید . پ نه ف . گوسپند نه گوسفند
رمه
مثلا مثل گوسفندان که مثل گروه یا لشکر هستند.
رمه در پهلوی رمگ ramag بوده است ، ریختی پساوندی از " رم " .
( ( چنینیم یکسر ، کِه و مِه ، همه ؛
تو خواهی شبان باش ، خواهی رمه. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 324. )

رمه ( معنی ) :گروه، دسته، لشکر، گله، جمع.
رمه ( متضاد ) :تک، تکی، تک نفر.

♡انشالله همیشه سالم باشید و با علم و دانایی به زندگی خود ادامه دهید♡
رمه کردن:کنایه فعلی ایماست از گرد آوردن ، یک جا گرد آوردن
که : 《 آمد؛ نگه کرد ایوان همه ؛
بتانِ سیه چشم کردم رمه. 》
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۴۲.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس