پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٣٢)

بازدید
٥,٩٦٦
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دارنده. [ رَ دَ / دِ ] ( نف ) مالک. کسی که چیزی به او تعلق دارد : که او داد برنیک و بد دستگاه که دارنده آفتابست و ماه. فردوسی. دارای سپهر و اخترانش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دارنده. [ رَ دَ / دِ ] ( نف ) مالک. کسی که چیزی به او تعلق دارد : که او داد برنیک و بد دستگاه که دارنده آفتابست و ماه. فردوسی. دارای سپهر و اخترانش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دارنده. [ رَ دَ / دِ ] ( نف ) مالک. کسی که چیزی به او تعلق دارد : که او داد برنیک و بد دستگاه که دارنده آفتابست و ماه. فردوسی. دارای سپهر و اخترانش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

جدا/جدایی ناپذیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

an integral part ( =a necessary part of the whole thing )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

an integral part ( =a necessary part of the whole thing )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

an integral part ( =a necessary part of the whole thing )

پیشنهاد
١

take something in good part

پیشنهاد
٠

take something in good part

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از چیزی زدن: [عامیانه، کنایه ] از مقدار چیزی کسر کردن .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از چیزی زدن: [عامیانه، کنایه ] از مقدار چیزی کسر کردن .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...

پیشنهاد
٠

از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...

پیشنهاد
٠

از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...

پیشنهاد
٠

از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...

پیشنهاد
٠

از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...

پیشنهاد
٠

از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از چیزی گلی چیدن: [عامیانه، کنایه ] از چیزی بهره بردن .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از چیزی گلی چیدن: [عامیانه، کنایه ] از چیزی بهره بردن .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از چیزی گلی چیدن: [عامیانه، کنایه ] از چیزی بهره بردن .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از چیزی گلی چیدن: [عامیانه، کنایه ] از چیزی بهره بردن .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

take something in good part

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

on somebody’s part/on the part of somebody

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

on somebody’s part/on the part of somebody

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

on somebody’s part/on the part of somebody

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

on somebody’s part/on the part of somebody

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

take somebody’s part British English formal to support someone in a quarrel or argument

پیشنهاد
٠

take somebody’s part British English formal to support someone in a quarrel or argument

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

take somebody’s part British English formal to support someone in a quarrel or argument

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts

پیشنهاد
٠

in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

the best/better part of something

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لابد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لابد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لابد. [ ب ِ ] ( ع اِ ) شیر بیشه. اسد. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لابد. [ ب ِ[ ( ع ص ) مال ٌ لابد؛ مال بسیار. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ذوالفنون