پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٣٢)
دارنده. [ رَ دَ / دِ ] ( نف ) مالک. کسی که چیزی به او تعلق دارد : که او داد برنیک و بد دستگاه که دارنده آفتابست و ماه. فردوسی. دارای سپهر و اخترانش ...
دارنده. [ رَ دَ / دِ ] ( نف ) مالک. کسی که چیزی به او تعلق دارد : که او داد برنیک و بد دستگاه که دارنده آفتابست و ماه. فردوسی. دارای سپهر و اخترانش ...
دارنده. [ رَ دَ / دِ ] ( نف ) مالک. کسی که چیزی به او تعلق دارد : که او داد برنیک و بد دستگاه که دارنده آفتابست و ماه. فردوسی. دارای سپهر و اخترانش ...
جدا/جدایی ناپذیر
an integral part ( =a necessary part of the whole thing )
an integral part ( =a necessary part of the whole thing )
an integral part ( =a necessary part of the whole thing )
take something in good part
take something in good part
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی زدن: [عامیانه، کنایه ] از مقدار چیزی کسر کردن .
از چیزی زدن: [عامیانه، کنایه ] از مقدار چیزی کسر کردن .
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی گلی چیدن: [عامیانه، کنایه ] از چیزی بهره بردن .
از چیزی گلی چیدن: [عامیانه، کنایه ] از چیزی بهره بردن .
از چیزی گلی چیدن: [عامیانه، کنایه ] از چیزی بهره بردن .
از چیزی گلی چیدن: [عامیانه، کنایه ] از چیزی بهره بردن .
take something in good part
on somebody’s part/on the part of somebody
on somebody’s part/on the part of somebody
on somebody’s part/on the part of somebody
on somebody’s part/on the part of somebody
take somebody’s part British English formal to support someone in a quarrel or argument
take somebody’s part British English formal to support someone in a quarrel or argument
take somebody’s part British English formal to support someone in a quarrel or argument
in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts
in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts
in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts
in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts
in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts
in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts
in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts
in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts
in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts
in/round these parts in the particular area that you are in We don’t get many tourists in these parts
the best/better part of something
لابد
لابد
لابد. [ ب ِ ] ( ع اِ ) شیر بیشه. اسد. ( منتهی الارب ) .
لابد. [ ب ِ[ ( ع ص ) مال ٌ لابد؛ مال بسیار. ( منتهی الارب ) .
ذوالفنون