پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٣٢)

بازدید
٥,٩٧٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

man/woman of many parts

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همه فن تمام man/woman of many parts

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

man/woman of many parts

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

The British Council

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

jointly

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

برشو ! برجه/ ورجه !

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برشو ! برجه/ ورجه !

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل ارزش. بها : سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل ارزش. بها : سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه محل / چه حاصل محل ارزش. بها : سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه محل محل = ارزش. بها : سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل ارزش. بها : سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل ارزش. بها : سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل یافتن ؛ مقام و مرتبه و منزلت پیدا کردن. به مرتبتی رسیدن : صاحب. . . محل سپاه سالاری یافت. ( تاریخ بیهقی ) . || پایه. شأن. مکانت : محل علی گر بد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل قابل ؛ زمینه مساعد : محل قابل و آنگه نصیحت قایل چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال. سعدی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل قابل ؛ زمینه مساعد : محل قابل و آنگه نصیحت قایل چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال. سعدی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محلی. [ م َ ح َل ْ لی ] ( ص نسبی ) منسوب به محل. || منسوب به حرم سرا. || خواجه سرا. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محلی. [ م َ ح َل ْ لی ] ( ص نسبی ) منسوب به محل. || منسوب به حرم سرا. || خواجه سرا. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محلی. [ م ُ ح َل ْ لی ] ( ع ص ) کسی که زینت میکند قبضه و غلاف شمشیر را. رجوع به تحلیه شود. || شیرین کننده. ( ناظم الاطباء ) . شیرین گرداننده. ( آنندر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محلی. [ م ُ ح َل ْ لی ] ( ع ص ) کسی که زینت میکند قبضه و غلاف شمشیر را. رجوع به تحلیه شود. || شیرین کننده. ( ناظم الاطباء ) . شیرین گرداننده. ( آنندر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شیرین کار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

شیرین کاری

پیشنهاد

شیرین کاری کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شیرین کار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شیرین کار استاد حلوا و حلوافروش. ( از ناظم الاطباء ) . قناد. ( آنندراج ) : می نماید تلخی بادام آخر خویش را گرچه شیرین کار او را در شکر پنهان کند. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محلی. [ م ُ ح َل ْ لی ] ( ع ص ) کسی که زینت میکند قبضه و غلاف شمشیر را. رجوع به تحلیه شود. || شیرین کننده. ( ناظم الاطباء ) . شیرین گرداننده. ( آنندر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زینت شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زینت شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع ...

پیشنهاد
٠

محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل = ارزش سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرمحل ؛ والامقام. بزرگ قدر : دریغ آدمیزاده پرمحل که باشد کالانعام بل هم اضل. سعدی. - عالی محل ؛ بلندپایه : نگه کرد سلطان عالی محل خودش در بلا دید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرمحل ؛ والامقام. بزرگ قدر : دریغ آدمیزاده پرمحل که باشد کالانعام بل هم اضل. سعدی. - عالی محل ؛ بلندپایه : نگه کرد سلطان عالی محل خودش در بلا دید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرمحل ؛ والامقام. بزرگ قدر : دریغ آدمیزاده پرمحل که باشد کالانعام بل هم اضل. سعدی. - عالی محل ؛ بلندپایه : نگه کرد سلطان عالی محل خودش در بلا دید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محل کردن ؛ محل نهادن. محل گذاشتن. اعتنا کردن. توجه به کسی یا کاری کردن. - محل گذاشتن ؛ اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن. - محل نکردن به کسی ؛ تو ...