پیشنهادهای علی باقری (٣٩,٦٨٦)
پیغاره: دکتر کزازی در مورد واژه ی " پیغاره" می نویسد : ( ( پیغاره به معنی سرزنش و نکوهش است و اژه ای کهن و ویژگی سبکی. ریخت نوتر آن پیاره می توانست ب ...
پسوییان: دکتر کزازی در مورد واژه ی " پسوییان" می نویسد : ( ( پسوییان کشاورزان و دامپرورانند و سومین لایه ی اجتماعی که جمشید بنیاد نهاده است . ) ) ( ...
تِیْشتاریان : دکتر کزازی در مورد واژه ی "تِیْشتاریان " می نویسد : ( ( تِیْشتاریان به معنی ارتشیان و سپاهیان ، جمع تیشتار است و " تیشتار " ریختی کوتاه ...
خز: در پهلوی هز haz بوده است . ( ( ز کتّان و ابریشم و موی قَز قصب کرد و پرمایه دیبا و خَز. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ...
قز: ریخت تازیکانه ی گژ به معنی ابریشم. ( ( ز کتّان و ابریشم و موی قَز قصب کرد و پرمایه دیبا و خَز. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین ...
ابریشم: دکتر کزازی در مورد واژه ی " ابریشم" می نویسد : ( ( ابریشم در پهلوی در ریخت ابرشم abrēšom بکار می رفته است . این واژه در نوشته های " مانیکی " ...
دست بردن: کنایه ی فعلی ایماست از آغازیدن به کار و انجام دادن آن . ( ( نخست آلت جنگ را دست برد در نام جستن به گردان سپرد. ) ) ( نامه ی باستان ، جل ...
بَرْگُسْتوان: دکتر کزازی در مورد واژه ی " بَرْگُسْتوان" می نویسد : ( ( بَرْگُسْتوان که بیشتر به معنی زره ستور به کار می رود، از سه پاره به معنی سینه ...
تیغ: دکتر کزازی در مورد واژه ی "تیغ " می نویسد : ( ( تیغ به معنی شمشیر است و ریختی دیگر از "تیز " ؛ . این جنگْ ابزار در پهلوی شمشر sāmšēr نامیده می ش ...
زره: در پهلوی زْره zrēh بوده است . ( ( به فر کیی نرم کرد آهنا چو خود و زره کرد و چون جو شنا. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ...
راه کردن: در معنی راه گشودن و راه نمودن به کار رفته است . ( ( بدان را ز بد دست کوته کنم؛ روان را سوی ِروشنی ره کنم. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ...
روشنی: در پهلوی روشنیه rōšnīh بوده است . ( ( بدان را ز بد دست کوته کنم؛ روان را سوی ِروشنی ره کنم. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین ...
موبدی: در پهلوی مگوپتیه magōpatīh بوده است . ( ( منم گفت :با فره ِ ایزدی؛ هَمَم شهریاری ، همم موبدی ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدی ...
شهریاری: در پهلوی شتریاریه šatryārīh بوده است . ( ( منم گفت :با فره ِ ایزدی؛ هَمَم شهریاری ، همم موبدی ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال ا ...
داوری:به معنی کشاکش و ستیز است و در این کاربرد و معنا ، از ویژگی های سبکی شاهنامه است . ( ( زمانه بر آسود از داوری به فرمان او، دیو و مرغ و پَری. ) ...
رهی: در پهلوی رسیگ rasīg بوده است . به معنی بنده و فرمانبر . کمر بست ، با فرّ شاهنشهی؛ جهان گشت ، سرتاسر، او را رهی. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ...
جمشید: دکتر کزازی در مورد واژه ی " جمشید" می نویسد : ( ( جمشید از دوپاره جم /شید ساخته شده است. پاره ی دوم، شید، همان است که در ”خورشید“ نیز دیده می ...
پارسی: دکتر کزازی در مورد واژه ی " پارسی" می نویسد : ( ( پارسی در پهلوی در ریخت پارسیگ pārsīg بکار می رفته است. باز خوانده به"پارس" سرزمینی نیمروز ین ...
تازی: دکتر کزازی در مورد واژه ی " تازی" می نویسد : ( ( تازی در پهلوی در ریخت تازیک tazīg و تاچیک tāčīg بوده است. این واژه در بندهشن، باز خوانده به تا ...
نبشتن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " نبشتن" می نویسد : ( ( نبشتن در پهلوی در همین ریخت بکار می رفته است و هزوارش آن یکتبون yaktybwn بوده است . ) ) ( ...
نهانی: دکتر کزازی در مورد واژه ی "نهانی " می نویسد : ( ( نهانی در پهلوی در ریخت نهانیگ nihanig بکار می رفته است. نهانی صفتی است از " نهان" که در کارب ...
آموزنیدن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " آموزنیدن" می نویسد : ( ( آموزنیدن ریخت گذرای ( =متعدی ) " آموختن"است و کاربردی است که و ویژگی سبکی نمونه ای دیگ ...
زینهار: دکتر کزازی در مورد واژه ی " زینهار" می نویسد : ( ( زینهار در پهلوی در ریخت zēnhār بکار می رفته است. بخش نخست این واژه زین در بنیاد به معنای ج ...
بافرین: دکتر کزازی در مورد واژه ی " بافرین" می نویسد : ( ( بافرین ریختی پیشاوندی و صفتی است از "آفرین"، به معنی ستودنی و برخوردار از آفرین. "بافرین" ...
جادو: دکتر کزازی در مورد واژه ی " جادو" می نویسد : ( ( جادو در پهلوی در ریخت یاتوگyātūg بکار می رفته است. جادوگر، در این زبان، کت kēt و کنداگ kundag ...
گرز: دکتر کزازی در مورد واژه ی "گرز " می نویسد : ( ( گرز در پهلوی در ریخت ورز warz یا ورز wazr بکار می رفته است. پنداشته شده است که این واژه از وَجْر ...
پردخته:در معنی تهی پردخته ماندن : تهی نهادن ، بی بهره گردانیدن ( ( شدند انجمن دیو بسیارْ مَر؛ که پردخته مانند از او تاج و فر. ) ) ( نامه ی باستان ...
پردخته ماندن : تهی نهادن ، بی بهره گردانیدن ( ( شدند انجمن دیو بسیارْ مَر؛ که پردخته مانند از او تاج و فر. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جل ...
آمار: دکتر کزازی در مورد واژه ی " آمار" می نویسد : ( ( آمار از واژه ی مر بر آمده است مر در پهلوی در ریخت مر و مار mār به معنی شمار بکار می رفته است. ...
مر:شمار ، تعداد زیاد دکتر کزازی در مورد واژه ی " مر" می نویسد : ( ( مر در پهلوی در ریخت مر و مار mār به معنی شمار بکار می رفته است. این واژه هنوز در ...
زین: دکتر کزازی در مورد واژه ی " زین" می نویسد : ( ( زین در پهلوی زن zēn بوده است و در این زبان در معنی زره و ساز و برگ جنگی به کار می رفته است این و ...
بارگی: دکتر کزازی در مورد واژه ی "بارگی " می نویسد : ( ( ریختی پساوندی از باره به معنی اسب و درهمان معنی . باره در پهلوی بارگ bārag بوده است . ) ) ...
روزه: دکتر کزازی در مورد واژه ی " روزه" می نویسد : ( ( روزه در پهلوی در ریخت روچگ rōčag و روزگ rōzag بکار می رفته است. ) ) ( ( چو جان بر دل هر کسی ...
شَهْرَسْپْ : دکتر کزازی در مورد واژه ی " شَهْرَسْپْ " می نویسد : ( ( شَهْرَسْپْ دستور نیکو کردار و خدایْ ترس تهمورث که نماز شب و روزه را پایه نهاده ا ...
خُنیده : دکتر کزازی در مورد واژه ی " خُنیده " می نویسد : ( ( خُنیده به معنی پرآوازه و نیکنام است و در ریخت اسم مفعول از مصدر خنیدن که کاربرد نیافته ا ...
نیایش: دکتر کزازی در مورد واژه ی " نیایش" می نویسد : ( ( نیایش در پهلوی نیایشن niyāyišn بوده است. نیایش ، در ریخت ، اسم مصدر شینی است . اما مصدر آن ک ...
نواختن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " نواختن" می نویسد : ( ( نواختن در معنی گرامی داشتن و نوازش کردن به کار رفته است . معنای دیگر آن نوا برآوردن از ساز ...
عنصر مَلکی : طبیعت فرشتگی ، سرشت فرشتگان که نوری است. ( ( و حکمت در این آن بود که سه بار طبیعت بشریت وی را به عنصر ملکی مزاج داد . ) ) ( برگزیده ...
اِنتفای شُبهت: : از میان رفتن شک ( ( . . . دلالت بر صحت نبوت و تحقیق رسالت و انتفای شبهت . ) ) ( برگزیده ای ازکشف الاسراروعدَّة الابرارمیبدی، محم ...
بازبریدن : گذشتن ، عبور کردن ( ( . . . به یک شب بادیه در نوردند و دریا باز برند. . ) ) ( برگزیده ای ازکشف الاسراروعدَّة الابرارمیبدی، محمد مهدی ر ...
لیویرlivir : لیبیریا لویر لب پایین شترگفته می شودکه کنایتا به لب آدمهای لب درشت هم می گویند.
چایمون ( چاهمون ) [اصطلاح عشایر]: سرما خوردگی.
جغله [اصطلاح عشایر]: پسرک ( پسربچه )
حیار [اصطلاح عشایر]: کارگر بدون مزد
چالمه [اصطلاح عشایر]: دل درد کهنه
چارچلنگ [اصطلاح عشایر]: چهار دست وپا
پیلیش [اصطلاح عشایر]: ذره ذره
پاردم سویده [اصطلاح عشایر]: دنیا دیده
پچل [اصطلاح عشایر]: کثیف
پیناس [اصطلاح عشایر]: خسیس