پیشنهادهای علی باقری (٣٩,٦٨٦)
اجامور [اصطلاح عشایر]: زیرک
ارغنی [اصطلاح عشایر]: گردن کج
مامو [اصطلاح عشایر]:مادربزرگ
بابو:پدربزرگ
بازار تباه کردن : از توجه کردن و پرداختن به کسی یا چیزی مانع شدن ( ( شب روز کنم ، روز شب اندر کارت/ با خلق جهان تبه کنم بازارت ) ) ( برگزیده ای ا ...
بازار ساختن : داد و ستد کردن ، توجه کردن و پرداختن به . . . ( ( تا اگر خواهد که با غیری نِگرد یا به کسی طمع کند یا به دیگری بازاری سازد. ) ) ( بر ...
میان دربستن : کنایه از آماده شدن ( ( آنچه بر دیدار وی نعمت است از وی آزاد کردن و نعمت وی به طاعت وی به کار بردن و شکر وی را میان در بستن ) ) ( برگ ...
در نفس خویش : به خودی خود ، بذاته ( ( قسمی از آن مقدمات گویند که آن در نفس خویش مقصود نیست، ) ) ( برگزیده ای ازکشف الاسراروعدَّة الابرارمیبدی، مح ...
عادت پرست : آنکه تابع عادت و رسم های متداول است. ( ( دور باش از صحبت خود پرور عادت پرست / بوسه بر خاک کف پای ز خود بیزار زن ) ) ( برگزیده ای ازکش ...
چشم زخم : چشم برهم زدن ، اندک زمان ( ( بلای تمام اندوه باطن است که یک چشم زخم پای از جای برنگیرد . ) ) ( برگزیده ای ازکشف الاسراروعدَّة الابرارمیب ...
بر آراستن:آماده و مهیا کردن. ( ( نبینی که کافران هر یک چندی دیگر صَنمی بر آرایند ) ) ( برگزیده ای ازکشف الاسراروعدَّة الابرارمیبدی، محمد مهدی رکن ...
هر یک چندی : ( قید مقدار مبهم ) هر چند روزی، مدت زمانی ( ( نبینی که کافران هر یک چندی دیگر صَنمی بر آرایند ) ) ( برگزیده ای ازکشف الاسراروعدَّة ال ...
آب گشتن زهره: کنایه از بسیار ترسیدن
علم قدیم:علم همچون حیات و قدرت از صفات ذات آفریدگار متعال است ( نه صفات فعل ) ، و چون ذاتش قدیم و بی آغاز است . ( ( به علم قدیم دانسته بود و تقدیر ...
گه زخم کوس:کنایه ای ایماست از بامدادان که در آن نخستین کوس را می کفته اند و نخستین نوبت را می زده اند . ( ( چو این کرده شد ماکیان و خروس کجا بر خرو ...
کوس: دکتر کزازی در مورد واژه ی " کوس" می نویسد : ( ( کوس به معنی تبیره و طبل بزرگ است که با آن نوبت می زده اند . کوس بُن اکنون است از کوستن در پهلوی ...
: دکتر کزازی در مورد واژه ی " " می نویسد : ( ( زخم در شاهنامه ویژگی سبکی است و در معنی کوبه و ضربه به کار رفته است. این معنا و کاربرد زخم هنوز در واژ ...
ماکیان: دکتر کزازی در مورد واژه ی " ماکیان" می نویسد : ( ( ماکیان به معنی مرغ خانگی است . واژه ی مرغ که در دری کهن نام گونه بوده است و تمامی پرندگان ...
شاهین: دکتر کزازی در مورد واژه ی " شاهین" می نویسد : ( ( شاهین می باید بازخوانده به " شاه " باشد: مرغ شکاری شاهوار که از دیگر مرگان برتر است؛ نیز در ...
سیه گوش: جانداری است از گونه ی یوز که " پروانه "و " فروانق " نیز نامیده شده است . ( ( رمنده ددان را همه بنگرید سیه گوش و یوز از میان برگزید ) ) ( ...
یوز: در پهلوی با همین ریخت ریخت بوده است . ( ( رمنده ددان را همه بنگرید سیه گوش و یوز از میان برگزید ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الد ...
رمنده: اسم فاعل از " رمیدن " است ، مصدری که در پارسی بر پایه ی " رم برساخته شده است . ( ( رمنده ددان را همه بنگرید سیه گوش و یوز از میان برگزید ) ) ...
کاه: در پهلوی با همین ریخت به کار می رفته است و هزوارش آن TBNA بوده است. ( ( ز پویندگان هر چه بد تیزرو خورش کردشان سبزه و کاه و جو ) ) ( نامه ی ب ...
سبزه: در پهلوی سبزگ sabzag بوده است . ( ( ز پویندگان هر چه بد تیزرو خورش کردشان سبزه و کاه و جو ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کز ...
گستردنی: به معنی فرش و قالی در پهلوی وسترتنیگ wistartanīg بوده است . ( ( به کوشش ازو کرد پوشش به رای به گستردنی بد هم او رهنمای ) ) ( نامه ی باست ...
پوشش: در پهلوی پوششن pōšišn بوده است . ( ( به کوشش ازو کرد پوشش به رای به گستردنی بد هم او رهنمای ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین ...
کوشش: در این زبان ، کوخششن kōxšišn بوده است . ( ( به کوشش ازو کرد پوشش به رای به گستردنی بد هم او رهنمای ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال ...
رشتن: با همین ریخت ، در پهلوی بکار برده می شده است . ( ( پس از پشت میش و بره پشم و موی برید و به رشتن نهادند روی ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، ...
پشم: با همین ریخت ، در پهلوی بکار برده می شده اند . ( ( پس از پشت میش و بره پشم و موی برید و به رشتن نهادند روی ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، م ...
در پشم خویش خسبیدن: زندگی آزاد و مستقل داشتن. گرچه در پشم خویشتن خسبند همه در پنبه زار من خسبند هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۶۱.
پای گرد کردن: کنایه ی ایماست از نشستن و از کار و تلاش دست باز داشتن و آسودن . ( ( جهان از بدیها بشویم ، به رای؛ پس آنگه کنم، درکَهی گِردْ پای ) ) ...
کمر بر میان بستن: کنایه ی فعلی ایماست از آغاز بکار کردن . ( ( بیامد به تخت پدر بر نشست به شاهی کمر برمیان بر ببست ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، ...
: دکتر کزازی در مورد واژه ی " تهمورث" می نویسد : ( ( تهمورث در اوستا تَخْمه اروپه بوده است. بخش نخستین نام در پارسی ” تهم“شده است به معنی نیرومند و ی ...
افسون: دکتر کزازی در مورد واژه ی " افسون" می نویسد : ( ( افسون در پهلوی در ریخت اپسون apsōn بکار می رفته است. در بنیاد ، بُن اکنون است از مصدر "افسود ...
پویندگان:به معنی جانوران پوینده و چهارپایان به کار رفته است. ( ( ز پویندگان هر چه مویش نکوست بکشت و ز سرشان برآهیخت پوست ) ) ( نامه ی باستان ، جل ...
چریدن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " چریدن" می نویسد : ( ( چریدن در معنی خوردن و بهره بردن به کار رفته است . این معنی هنوز در واژه ی" شبْ چره" ) ) به م ...
چریدن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " چریدن" می نویسد : ( ( چریدن در معنی خوردن و بهره بردن به کار رفته است . این معنی هنوز در واژه ی" شبْ چره" ) ) به م ...
سمور: در پهلوی با همین ریخت بکار می رفته است . ( ( چو روباه و قاقم ، چو سنجاب نرم؛ چهارم سموراست ، کِش موی گرم ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، می ...
آهیختن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " آهیختن" می نویسد : ( ( آهیختن به معنی بدر کشیدن در پهلوی در ریخت اَهختن ahīxtan و اَهنجیتن بکار می رفته است. ) ) ...
گوسپند: دکتر کزازی در مورد واژه ی " گوسپند" می نویسد : ( ( گوسپندبا همین ریخت در پهلوی بکار می رفته است. ریخت اوستایی آن گَئُوسپَنْتا بوده است ، به م ...
ژیان: دکتر کزازی در مورد واژه ی " ژیان" می نویسد : ( ( ژیان در پارسی در معنی خشمگین و درنده به کار می رود؛ ریخت کهن و ریشه ی این واژه دانسته نیست. می ...
جاه: جاهریخت تازی شده ی " گاه " است که در پهلوی gās بوده است . ( ( بدان ایزدی جاه و فر کیان ز نخچیر گور و گوزن ژیان. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد او ...
ورزیدن: در پهلوی با ریخت ورزیتن warzītan بکار می رفته است . ( ( برنجید پس هر کسی نان خویش بورزید و بشناخت سامان خویش. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد ا ...
سامان: به معنی مرز و اندازه در پهلوی با همین ریخت کاربرد داشته است . ( ( برنجید پس هر کسی نان خویش بورزید و بشناخت سامان خویش. ) ) ( نامه ی باستا ...
نان: در پهلوی با همین ریخت کار برد داشته است. ریخت سغدی آن نَغن بوده است . ( ( برنجید پس هر کسی نان خویش بورزید و بشناخت سامان خویش. ) ) ( نامه ی ...
تخم: در پهلوی توهم tōhm و توم tom بوده است . ( ( چراگاه مردم بدان برفزود پراگند پس تخم و کِشت و درود. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال ال ...
چَرا: در پهلوی چرگ čarag بوده است و به معنی رمه بکار می رفته است . ( ( چراگاه مردم بدان برفزود پراگند پس تخم و کِشت و درود. ) ) ( نامه ی باستان ، ...
جوی: در پهلوی با همین ریخت کاربرد داشته است . ( ( به جوی و به رود آب را راه کرد به فرّ کَیی، رنجْ کوتاه کرد. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر ...
دریاب: دریاب ریختی است کهنتر از دریا و کاربردی است کهن و از ویژگی های سبکی شاهنامه . ( ( چو این کرده شد، چارهٔ آب ساخت ز دریابْها ، رودها را بتاخت. ...
چاره: در پهلوی چارگ čarag بوده است . ( ( چو این کرده شد، چارهٔ آب ساخت ز دریابْها ، رودها را بتاخت. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدی ...