پیشنهادهای محدثه فرومدی (٤,٧٢٢)
منسوخ کردن
انکارناپذیر، غیرقابل انکار
محرز، حتمی، بی تردید، غیرقابل تردید، تردیدناپذیر
یافتن
محدود، مهار ( شده )
وابسته به نظام، نظامی
رویارویی ( کردن )
انحصارسازی، انحصارگرایی، انحصارطلبی
انحصاری شده، انحصاری
انحصارگر، انحصارطلب، انحصارساز، ایجادگر انحصار، موجد انحصار
بازی مونوپولی
انحصارات
انحصارسازی، انحصارگرایی، انحصاری شدگی
انحصارسازی، انحصارگرایی
مفهوم روشن، معنی واضح، تعبیر صریح
براندازی حکومت
be ( a ) party to sth = دست داشتن در، دخالت داشتن در، دخیل بودن در
be ( a ) party to sth = دست داشتن در، دخالت داشتن در، دخیل بودن در
be ( a ) party to sth = دست داشتن در، دخالت داشتن در، دخیل بودن در
be ( a ) party to = دست داشتن در، دخالت داشتن در، دخیل بودن در
مورد استفاده/به کاررفته/صرف شده برای
1 مورد استفاده، بکاررفته، بکارگرفته شده، بکاربرده شده 2 معمول 3 کاربرد داشتن
۱ ) مچ کسی را گرفتن they had been selling stolen cars for years before the police caught up with them = پیش از آن که پلیس مچشان را بگیرد سال ها داشت ...
مچ کسی را گرفتن
پرموفقیت
food for thought
نشخوار فکری، دلمشغولی، دغدغه خاطر، تشویش خاطر، درگیری ذهنی، دغدغه ذهنی، مشغله فکری
غایت گرایی، غایت گرایانه فرجام گرایی، فرجام گرایانه فرجام شناسی، فرجام شناسانه
غایت گرایی
از کنار چیزی عبور کردن
براندازی، واژگونی برانداز، واژگون کننده، واژگون ساز
فرستادن، گسیل/روانه کردن
پابرجا ماندن
پرهیزناپذیر، امساک ناپذیر
تا حدی، تا حدودی
چنین بودن، درست بودن، صحت داشتن، صدق کردن، صادق بودن this doesn't appear to be the case = به نظر نمی آید چنین باشد، به نظر نمی رسد صحت داشته باشد
1 سر برآوردن 2 ظاهرا، به ظاهر there appears to be some mistake = ظاهرا اشتباهی رخ داده است
ظاهرا، به ظاهر
قادر، توانا، برانگیزنده ممکن سازی، فعال سازی، میسرسازی، قادرسازی، امکان بخشی، زمینه سازی
تمامی هر In this book there are chapters on all three of Castells’ levels این کتاب فصولی در زمینه هر سه سطح کاستلز دارد
متعاقب، آتی، مابعد، بعدی this market made possible the economic growth that followed= این بازار ، رشد اقتصادی متعاقب را ممکن ساخت
به صورت انفجاری
رکود
فواصل، بازه ها
جویای چیزی بودن
درحال گسترش، در حال توسعه، روبه رشد، روبه رونق، درحال شکوفایی، درحال رونق، روبه گسترش توسعه دهنده، گسترش دهنده، رونق دهنده
the latter = مورد دوم، مورد آخر، مورد اخیرالذکر
مورد اخیرالذکر، مورد آخر، مورد دوم
سپردن، اختصاص دادن
به طور متناوب عوض شدن، به تناوب چرخیدن