پیشنهادهای محدثه فرومدی (٤,٧٢٢)
پدید آوردن بذر پاشیدن this position spawns a further question : این دیدگاه بذر پرسش دیگری را می پاشد
بالا رفتن، بالا بردن، ارتقا دادن، ارتقا یافتن
شهری شدن، شهری شدگی
کم ارزش سازی، ناچیزپنداری، کوچک شماری، خردانگاری، خوارشماری، سبک شماری، کم اهمیت پنداری، دون شماری، زبون شماری، تحقیر، استخفاف
بازتاب داشتن، بازتاب یافتن، پژواک داشتن، پژواک یافتن، طنین انداز شدن
به طور اعم، به طور کلی تر، به بیان عام تر
درگرفتن a debate was initiated = مناظره ای درگرفت
نکته مهم . . . The critical point is that= نکته مهم این است که. . .
ضرورت دارد، ضروری/واجب/لازم/الزامی است
هم راستا، مقارن
به بقای خود ادامه دادن، زیست کردن، تداوم یافتن
طرف کسی یا چیزی را گرفتن، طرفداری/جانبداری کردن از
1 پرداختن به، بررسی کردن 2 اهمیت a matter of utmost concern : مسئله ای با حد اعلای اهمیت
سنگ کسی را به سینه زدن، به حمایت ( از چیزی ) در آمدن، پشتیبانی کردن، رای دادن ( به نفع کسی یا چیزی )
از دریچه ی، از مجرای، به کمک، با استفاده از، توسط، ناشی از، بنابر
1 انگ زدن 2 خاطرنشان سازی
موردنظر
موردنظر
مرتبط
پرپیامد، پرتاثیر، پراثر
به راه انداختن، به جریان انداختن، جریان گرفتن
به راه انداختن، به جریان انداختن، جریان گرفتن
آزردن، آزرده خاطر کردن، شوکه کردن
مرد متشخص/شخیص
فوق الذکر، گفته شده در بالا، نامبرده، مذکور
اختصاص دادن، تخصیص دادن، مختص چیزی بودن to assign or resign to a specific purpose or function= thefreedictionary. com/give over the day was given ove ...
اختصاص دادن، تخصیص دادن، مختص چیزی بودن to use something for a specific purpose —usually used in the form given over to: the day was given over to pl ...
دوقطبیت
واپسین
خودران
مهلت، موقعیت، شانس a possibility due to a favorable combination of circumstances= thefreedictionary. com/possibility
احتمالات، پیشامدها
فراوان، وافر
فقرزده، بی نوا
مجزا
تشکیل دهنده چیزی بودن، ایجاد کردن، به وجود آوردن، شکل دادن، به شمار آمدن، مشمول بودن
in می تواند به معنای هرجایی باشد و صرفا به معنی خانه نیست وقتی میگوییم he is not in می تواند این فرد در خانه، در دفتر کار، در مطب، در مغازه و . . . ن ...
تاثیرنپذیرفته
مجامع
حاصل از، محصولِ، ماحصلِ، ناشی از، مولودِ، ثمره ی، نتیجه ی، زاده ی، پیامدِ، تولیدیِ
پیوسته، مدام
به جریان افتادن، مشغول به کار یا تولید یا فعالیت شدن
طرز فکر
بیفایده، بیهوده، بلااستفاده، بیمصرف، باطله، عبث، غیرسودمند، به دردنخور
نهادن
دورسازی، دوری گزینی، فاصله گیری، فاصله گذاری
قرارگیری، قراردهی، گذاشتن، گماردن، نهادن، قائل شدن
نوسان داشتن، پیوسته فراز و فرود داشتن، افت و خیز داشتن
در اواخر عمر، در کهنسالی
سالیان، سنوات