پیشنهادهای Mary.hb (١٥٥)
جور کردن ( پول )
استخدام کارگران خارجی به جای نیروی کار داخلی
دیگه دوست نداشتن چیزی که قبلا دوست می داشتی I used to love chicken , but I've gone off it now
مجددا استفاده کردن مجددا اعمال کردن مجددا برقرار کردن
حقوق بگیر
نتوانستن. به سختی توانستن. نباید
بخش نیازمندی روزنامه ها
بهترین بودن؛بسیار بهتر و بالاتر بودن ( طوری که رقابت و نزدیک شدن به آن سخت باشد )
نه تنها بامزه نیست که نگران کننده و رنجاننده است
( برنامه تلویزیونی ) پخش شدن، نشان داده شدن
بهترین بودن؛بسیار بهتر و بالاتر بودن ( طوری که رقابت و نزدیک شدن به آن سخت باشد )
military muscle قدرت نظامی political muscle قدرت سیاسی economic muscle قدرت اقتصادی
با ارائه با نشان دادن ( کارت شناسایی یا کارت عضویت یا بلیط یا. . . . )
رایج. متداول. در حال استفاده
تکنیسین آزمایشگاه
چیزی را دزدیدن و جیم شدن
بقول معروف
کسی را بسیار درگیر و تحت تاثیر ( احساسات یا یک موقعیت یا حادثه ) قرار دادن Be/get swept along بسیار غرق و درگیر حادثه یا احساسی شدن که بقیه چیزها را ...
فکرت جای دیگه ای بودن حواست جای دیگه ای بودن توی باغ نبودن
( از خستگی ) خوابت ببره
قاطع. بی باک. مصمم. سرسخت کسی که علیرغم سختی ها و ناخوشایندی کاری، در انجام آن تردید نمیکند We'll have to be ruthless if we want to make this company ...
خیلی کار دارم. سرم شلوغه
مطالبه کردن. درخواست کردن
دزدی در روز روشن. ( وقتی چیزی خیلی گرون باشه )
یک نوع غذای تایلندی یا هندی
Set back your clock five minutes ساعتت رو پنج دقیقه عقب بکش
ذله شدن. خسته شدن
به دلیلِ. به علتِ. به خاطرِ
سرنوشت ساز
آگاه و آماده بودن ( در شرایط سخت و غیرقابل پیش بینی )
توجه کردن ( به حرف دیگری ) و واکنش نشون دادن
آلوده. عفونی. چرکی
انتقام جویانه. تلافی جویانه
شب نما
حق سرویس
وظیفه یا مسئولیت تو است
سخته. مشکله I have a hard time doing sth در انجام کاری مشکل دارم
هرکاری می خواهی بکن ( به من چه )
بی خانمان. بی جا و مکان
بافریب. بادروغ. با تظاهر. با اغفال کردن. با گول زدن
۱_مفید بودن. سودمند بودن 2 - خوبی کردن. احسان کردن.
هم از توبره خوردن هم از آخور خوردن با دو طرف مخالف در ارتباط بودن
در مدت کمی قبل از اینکه زمان زیادی بگذرد
اشتباه کردن. دچار اشتباه شدن. مرتکب اشتباه شدن
سوختن و ساختن
پیش آگاهی داشتن/به دل برات شدن
مخفف اصطلاح go over the top به معنای افراط کردن. زیاده روی کردن
زیر یک سقف بودن. با هم زندگی کردن
ترسو. کم رو. خجالتی
خسته کننده. کسل کننده