پیشنهاد‌های محمد فروزانی (٧٦٤)

بازدید
١,٨٥١
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

این کلمه هم صفت و هم اسم است. جدای از تمام معانی صفتی و اسمی آن که مربوط به گربه است، یک معنای آن در نقش دستوری اسم، کاربرد خاص دارد که در زیر می آید ...

پیشنهاد
٢

to be exactly the type of thing that someone knows about or likes to do. ( Cambridge Dictionary ) دقیقاً همان چیزی است که کسی در مورد آن می داند یا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دو تعریف برای این کلمه که اسم است در دیکشنری زیر وجود دارد: New Oxford American Dictionary ⤵️ Multitudinous /ˌmʌltɪˈt ( j ) uːdɪnəs/ OR multitudinary ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

New Oxford American Dictionary ⤵️ M�tier /ˈmɛtɪeɪ/ ( n ) – meaning: 1. a profession or trade, esp that to which one is well suited. یک حرفه یا سرگر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Unperturbed /ˌʌnpərˈtɜːrbd/ ( adj ) – meaning: not disturbed or troubled آسوده خاطر؛ خاطر جمع؛ به دور از اظطراب؛ بدون نگرانی Example 1: 👇 He was unp ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بر طبق دیکشنری زیر، این عبارت که از نظر ساختار دستوری نقش اسم را دارد، دارای دو تعریف ( غیر تکنیکی: معنا ) است. معنای اول توسط دوستان به شکل های مختل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Twerp /twɜrp/ ( n ) – meaning: a silly, contemptible or annoying person. ( New Oxford American Dictionary ) شخص احمق، حقیر یا مزاحم؛ عوضی؛ کودن Exam ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یکی از معانی fiend بر طبق دیکشنری زیر کسی است که به شدت علاقه مند به کار یا فعالیتی خاص است: a person who is intensely interested in or fond of somet ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Uncomplimentary /ˌʌnkɒmplɪˈmɛnt ( ə ) ri/ ( adj ) – meaning: not complimentary; negative or insulting. مطلب یا کلامی که تمجید آمیز نیست و منفی و تو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

این کلمه هم فعل و هم اسم است. در دیکشنری زیر یک تعریف برای نقش اسمِ آن و دو تعریف برای نقش دستوری فعل این لغت آمده است: New Oxford American Dictiona ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Bore the pants off ( someone ) – meaning: to be extremely boring or uninteresting to someone. بیش از حد کسل آور، خسته کننده و یا ناگیرا Example 1: � ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ground or a piece of ground, or a stretch of land esp with reference to its physical character or military potential. ( Collins Dictionary ) زمین یا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Piss on ice – meaning: to be financially well to do, or generally fortunate; to live an extravagant lifestyle. از نظر مالی وضعیت خوبی داشتن؛ زندگی م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کلمه ی pin هم فعل و هم اسم است. برای این کلمه در دیکشنری زیر ۲۵ تعریف وجود دارد. در اینجا فقط یکی از معانیِ این لغت که در نقش دستوری فعل است به اشترا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بر طبق دیکشنری زیر، این کلمه که فعل متعددی است و اسم آن inundation است دارای دو تعریف ( معنا ) است: New Oxford American Dictionary ⬇️ 1. overwhelm ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Be in the pink – meaning be fit, healthy and happy. تندرست، سرحال، صحیح المزاج، قبراق Example 1: 👇 Daily exercise will keep you in the pink. ورزش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

این کلمه در سه نقش دستوری صفت، اسم و قید تأکیدی ( intensifier ) بکار می رود: 1. ( adj ) delirious; frenzied مجنون؛ دیوانه؛ دچار هزیان شده؛ شیدا؛ شوری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Windwing ( n ) – meaning: a small panel in an automobile window that can be turned outward for ventilation. پَنِلِ کوچکی که در شیشه های در جلویِ اتو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Bumbershoot /ˈbʌmbərʃuːt/ ( n - US, old - fashioned, informal ) an umbrella. این واژه که به معنی چتر است در قدیم و در انگلیسیِ آمریکایی استفاده میشد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Misapprehension /ˌmɪs�prɪˈhɛnʃən/ ( n ) – meaning: a failure to understand fully; misconception; a mistaken belief about or interpretation of somethi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

از این عبارت برای ابراز تعجب، شگفتی و سردرگمی استفاده می شود. معادلِ عباراتی است مثل: خدای من؛ وای خدا؛ یا خدا؛ ای بابا؛ وایِ من؛ ای وای؛ چی میگی!؛ ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

این لغت در دیکشنری حدود ۱۳ تعریف دارد. آنچه در زیر می آید تنها یکی از معانی این کلمه در نقش دستوری اسم است: Drain /dreɪn/ ( n ) – meaning a pipe or c ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

این کلمه هم در نقش دستوری اسم بکار می رود و هم در نقش فعل کاربرد دارد: Mammock /ˈm�mək/ – meaning: 🔰 1. ( n - dialect ) a fragment; scrap. یک تکه؛ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Numismatics /ˌnjuːmɪzˈm�tɪks/ Also called: numismatology /njʊˌmɪzməˈtɒlədʒi/ ( n - functioning as singular ) – meaning: the study or collection of co ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Exonumia /ˌeksəˈnuːmiə/ ( n ) – meaning: items, as tokens or medals, that resemble money but are not intended to circulate as money. اقلامی چون نشان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Sumpsimus /ˈsʌmpsɪməs/ ( n - jocular ) – meaning: a correct form of expression ( or a new and better custom or notion ) taking the place of a popular ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Spellbind /ˈspɛlbʌɪnd/ ( v - tr. past and past participle spellbound ) – meaning: a person hold the complete attention of ( someone ) as though by ma ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

برای این کلمه حدود ۲۶ تعریف در دیکشنری زیر وجود دارد. آنچه در پایین می آید تنها یکی از تعاریف است: New Oxford American Dictionary ⬇️ Cap /k�p/ ( v ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Whipster /ˈwɪpstər/ also called Whippersnapper /ˈwɪpəˌsn�pər/ ( n ) – meaning: a young and inexperienced person considered to be presumptuous or over ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

برای این کلمه در دیکشنری زیر بیش از ۱۵ تعریف آمده است. تعریفی که از این لغت در پایین می اید، تنها یکی از معانی و یا تعاریفی است که با مثال هایی از دی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تعریف اول این لغت همانی است که دوست عزیز محمد آقا گفتند: مجموعه ای از زنگ های ثابت و بزرگ…. اما تعریف دوم بر اساس دیکشنری زیر مربوط به صدا، آهنگ و یا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در دیکشنری Collins، این کلمه هم بعنوان اسم و هم در نقش دستوری فعل بکار رفته است. ابتدا تعریف این لغت در جایگاه اسم و سپس تعریف آن در نقش فعل همراه با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

to be satisfied with distinction won by past achievements and cease to strive for further achievements. ( Collins Dictionary ) راضی بودن به دستاورده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Bone dry /bəʊn ˈdrʌɪ/ ( adj ) – meaning completely or extremely dry. ( New Oxford American Dictionary ) کاملاً یا بیش از حدخشک Example 1: 👇 a bone ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

این کلمه صفت است و در دیکشنری زیر دو تعریف برای آن وجود دارد: New Oxford American Dictionary ⬇️ 1. ( of food, especially fish ) preserved in pickle o ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Duende /dʊˈɛndeɪ/ ( n - mass ) – meaning: a quality of passion and inspiration ( esp associated with flamenco ) . حالتی از شور و الهام ( به خصوص برخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Hellion /ˈhɛljən/ Also called a heller ( n - US, informal ) a rough or rowdy person, esp a child; troublemaker ( New Oxford American Dictionary ) یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

همینطور که از پیشنهادات دوستان مشخص است، این کلمه که فعل لازم است دارای دو معناست. در دیکشنری زیر هر دو معنا با مثال داده شده است. با آوردن هر دو تعر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

این کلمه هم اسم است و هم فعل. در دیکشنری زیر یک تعریف برای نقش اسمی آن و سه تعریف برای نقش فعلی آن وجود دارد. تعاریف همراه با مثال ها از دیکشنری های ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

dress or behave in a sexually provocative way; to show your body in a confident and sexual manner. ( New Oxford American Dictionary ) پوشش یا رفتار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Surplice /ˈsɜːplɪs/ ( n ) – meaning a loose wide - sleeved liturgical vestment of linen, reaching to the knees, worn over the cassock by members of t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Unguinous /ˈʌŋɡwɪnəs/ ( adj - obsolete ) - meaning: fatty; greasy; oily. چرب؛ روغنی؛ چرب و چیلی؛ پر روغن. Example 1: 👇 The lotion feels more ungui ...

پیشنهاد
٢

come out smelling of roses ( also come up smelling like roses or come out smelling like a rose ) meaning: emerge from a difficult situation with one' ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بر طبق دیکشنری زیر، این کلمه هم نقش اسم و هم فعل را ایفا می کند. ابتدا تعریف مربوط به اسم و سپس تعریف مربوط به فعل همراه با مثال های از دیکشنری و یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

این کلمه بر طبق دیکشنری زیر هم نقش دستوری اسم و هم صفت را ایفا می کند. ابتدا دو تعریف لغت در نقش اسم و سپس تعریف آن در نقش صفت همراه با مثال ها داده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

زبان باز؛ متملق؛ چاچول باز؛ مداهنه گر؛ زبان به مزد؛ چرب گفتار؛ شیرین سخن؛ سخن فریب Example 1: 👇 a glib sales executive یک مدیر فروش زبان باز ( شیرین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

کم و بیش؛ نزدیک به؛ حدوداً؛ بطور تقریبی؛ نسبتاً؛ قریب به صحت؛ بگی نگی؛ یه جورایی Example 1: 👇 He can do just about anything. اون تقریباً می تونه هر ...

پیشنهاد
١

Haul ( one ) down to ( some place ) – meaning: to compel or force one to go to some location, especially in order to face an authority figure. وادار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

a symbol that is used in printing, in mathematics and, commonly, on a telephone keypad; it consists of two horizontal lines, one above the other, wit ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

برای این لغت که صفت هست، چهار تعریف در دیکشنری زیر وجود دارد که یکی از آنها خاصِ انگلیسی بریتانیایی است و یکی دیگر در آمریکای شمالی بکار می رود: New ...