پیشنهادهای میرزایی (١,٥٠٠)
poem : شعر poet : شاعر scop : شاعر bard : شاعر minstrel : شاعر poetry : شعر ، شاعری poetic : شاعرانه poetically : به طور شاعرانه ⭕️ در کل scop , bard ...
poem : شعر poet : شاعر scop : شاعر bard : شاعر minstrel : شاعر poetry : شعر ، شاعری poetic : شاعرانه poetically : به طور شاعرانه ⭕️ در کل scop , bard ...
poem : شعر poet : شاعر scop : شاعر bard : شاعر minstrel : شاعر poetry : شعر ، شاعری poetic : شاعرانه poetically : به طور شاعرانه ⭕️ در کل scop , bard ...
poem : شعر poet : شاعر scop : شاعر bard : شاعر the Bard = شکسپیر ( شاعر معروف ) minstrel : شاعر poetry : شعر ، شاعری poetic : شاعرانه poetically : ب ...
poem : شعر poet : شاعر scop : شاعر bard : شاعر minstrel : شاعر poetry : شعر ، شاعری poetic : شاعرانه poetically : به طور شاعرانه ⭕️ در کل scop , bard ...
poem : شعر poet : شاعر scop : شاعر bard : شاعر minstrel : شاعر poetry : شعر ، شاعری poetic : شاعرانه poetically : به طور شاعرانه ⭕️ در کل scop , bard ...
old ancient قدیمی _ کهنه _ باستانی
موقتا
متناوب _ متناوب کردن جایگزین 🔶 متناوب یعنی یکی پس از دیگری، آنچه به نوبت بیاید.
انتشار
تازگی
definition میشه ( تعریف ) بنابراین define میشه ( تعریف کردن )
Organized
خوانش قرائت تلاوت
پخته ترین ( فرد , شخص ، آدم )
توسعه دادن _ گسترش دادن مترادفش میشه express
ارزش _ ارزش داشتن
با این وجود synonym : despite
با ارزش در پاسخ به اونی که نوشته ( ارزشمند تر ) باید بگم اشتباهه ❌ more valuable میشه ارزشمندتر ( وقتی more به پشت یک صفت چند هجایی میاد اون صفت به ص ...
تشویق _ الهام
درونی _ باطنی For example : Despite my inner desire, I accept your offer به عنوان مثال : علی رغم میل باطنی ، پیشنهاد شما را قبول میکنم
در حالت اسم یعنی بادبادک و در حالت فعل فکر میکنم به معنای بادبادک بازی یا بادبادک سواری باشه
منظره view _ landscape
در حالت اسم به معنی ( نظر یا پیشنهاد ) هست e. g. Give my regards to Matt نظراتم / پیشنهاداتم را به مت بده در حالت فعل به معنای ( ملاحظه کردن یا در ن ...
در همین فاصله
لانگمن دیکشنری : کمکیار _ دستیار e. g. the nurse's aide will bring you an extra pillow دستیار پرستار برای شما یک بالشت اضافه خواهد آورد. 🔻 توجه 🔻 ...
لانگمن دیکشنری : کمک _ کمک کردن _ کمکیار e. g. She came to my aid at once او یک بار به کمکم آمد . 🔻 توجه 🔻 شاید براتون سوال بشه که فرق این لغت با ...
مریضی ، بیماری synonym : sickness _ disease _ illness
مریضی ، بیماری synonym : ailment _ disease _ illness
مریضی ، بیماری synonym : ailment _ sickness _ illness
مریضی ، بیماری synonym : ailment _ sickness _ disease
به طور متحول کننده ای
این واژه وقتی استفاده میشه که چند واژه همراه هم میان e. g. primary school ( همایند _ همنشین ) میشه گفت همون compound nouns ( اسامی مخلوط ) هستن e ...
وسیله نقلیه Transportation
Get along with = have a good relationship with somebody
جایگزین ، جایگزین کردن
hurt
پرداخت payment هزینه ، دستمزد ، شهریه
پرستار پرستاری کردن
exploratory trip ( esp. to Africa )
remake
از کوره در رفتن e. g. You should go before I lose my temper بهتره بری قبل از اینکه از کوره در برم
Male = جنس نر _ مذکر Mail = پُست
یکی یه دونه ی منی ( این عبارت به بچه هایی که تک فرزند هستن زیاد گفته میشه )
Tie the knot = to get marry ازدواج کردن
اصطلاح leave at the alter یعنی لحظه آخر نظرت رو عوض کنی !
اسمش : چاه صفتش : خوب _ سرحال قیدش : به خوبی فعلش : سرازیر شدن وقتی هم که اول جمله میاد به معنای ( خب _ بسیار خب ) هست
فعل این واژه به معنای ( دیدن کردن یا تماشا کردن ) است اما اسم این واژه شامل دو معنای متفاوت است ( ۱_ منظره ۲ _ عقیده )
اسمش : دستگیره _ دسته فعلش : کنترل کردن _ رسیدگی کردن _ اداره کردن
این واژه وقتی اسم است یعنی ( رویکرد، روش ، شیوه، نزدیک ) و وقتی فعل باشد یعنی ( نزدیک شدن ، نزدیک آمدن ، نزدیک کردن )