پیشنهاد‌های میرزایی (١,٥٠٠)

بازدید
٢,١٧٢
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

questionnaire = پرسشنامه questioner = پرسشگر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

questionnaire = پرسشنامه questioner = پرسشگر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اوضاع ناجور و نامساعد است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

هجی کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

انتزاعی ( متضاد عینی ) برای بیان بهتر این واژه یک مثال میزنم تا بهتر معنایش را درک کنید Nouns can name things as concrete as sand and wood and as ab ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

عینی ( متضاد انتزاعی ) برای بیان بهتر این واژه یک مثال میزنم تا بهتر معنایش را درک کنید Nouns can name things as concrete as sand and wood and as ab ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

آبی _ آبی کردن این واژه در جایگاه اسم ، صفت و فعل به کار میرود 1_ Blue is my favorite color 2 _ My father drives a blue truck 3 _ Mark is blueing hi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

از آنجایی که پیشوند منفی ساز im همراهش میاد معناشم منفی میشه معنا : غیر قابل اندازه گیری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بریتانیایی Britain میشه بریتانیا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بریتانیا Briton میشه بریتانیایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

کشاورزی زراعت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

نقطه ( . ) e. g. WWW. Abadis. Com

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

قابل تلفظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

کچاب ( سس گوجه فرنگی ) catchup هم نوشته میشود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کچاب ( سس گوجه فرنگی ) Ketchup هم نوشته میشود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

جویا شدن enquire هم نوشته میشود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سیگار Smoke به معنای دود ، دود کردن یا سیگار کشیدن است این واژه به شکل cigaret هم نوشته میشود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

crash = تصادف کردن _ سقوط کردن crush = شیفته شدن ، له کردن cash = پول نقد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

محدوده سرعت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

چسباندن گیر افتادن گیر کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

برنامه _ برنامه ریزی کردن _ طراحی کردن synonym : organize _ design e. g. Adam's GPS was programmed to give directions in Spanish instead of English

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

هواپیمای دریایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

مدیر اجرایی synonym : managing director

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

مدیر عامل یا مدیر اجرایی synonym : executive director

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

کوه زباله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

عبارات cut out و cut down هر دو یک معنای مشابه دارن و اون هم معنی قطع کردن یا حذف کردنه اما cut down بیشتر به معنای کاهش دادن یا کم کردن است . Examp ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

عبارات cut out و cut down هر دو یک معنای مشابه دارن و اون هم معنی قطع کردن یا حذف کردنه اما cut down بیشتر به معنای کاهش دادن یا کم کردن است . Examp ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

حساس ( allergic ) I'm allergic to milk من به شیر حساس هستم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

حساسیت ( allergy ) Many people have some form of allergy بسیاری از افراد نوعی آلرژی ( حساسیت ) دارند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

Trophy case جام قهرمانی _ جام مسابقات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

پر کننده ( رجوع شود به expletive )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

مبحث پر کننده ناسزا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

ویولون زن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بنابراین در کل واژگانی که چنین معنی ای میدهند 👇 so therefore thus accordingly hence ergo thereupon insomuch

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بنابراین در کل واژگانی که چنین معنی ای میدهند 👇 so therefore thus accordingly hence ergo thereupon insomuch

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

بنابراین در کل واژگانی که چنین معنی ای میدهند 👇 so therefore thus accordingly hence ergo thereupon insomuch

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بنابراین در کل واژگانی که چنین معنی ای میدهند 👇 so therefore thus accordingly hence ergo thereupon insomuch

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بنابراین در کل واژگانی که چنین معنی ای میدهند 👇 so therefore thus accordingly hence ergo thereupon insomuch

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

بنابراین در کل واژگانی که چنین معنی ای میدهند 👇 so therefore thus accordingly hence ergo thereupon insomuch

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بنابراین در کل واژگانی که چنین معنی ای میدهند 👇 so therefore thus accordingly hence ergo thereupon insomuch

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

مکمل متمم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

لغت loose / لوس / به معنای گشاد یا لق است لغت lose / لوز / به معنای باختن یا از دست دادن است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

تردید _ شک indecisive میشه مردد _ بلاتکلیف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سرد کن سرد کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

در حالت فعل به معنای مرور کردن یا ورق زدن هست e. g. thumb through the pages quickly مثال : به سرعت صفحات را مرور کنید / ورق بزنید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

پاراف _ پاراف کردن امضای اختصاری، امضاء ( در اصطلاح سیاسی و بانکی معمول است ) ، پیش امضا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

تعریف _ تمجید _ ستایش _ تحسین تعریف کردن _ تمجید کردن _ ستایش کردن _ تحسین کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بزرگ نویسی حرف اول واژه معادل مناسبی برای این واژه وجود ندارد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

poem : شعر poet : شاعر scop : شاعر bard : شاعر minstrel : شاعر poetry : شعر ، شاعری poetic : شاعرانه poetically : به طور شاعرانه ⭕️ در کل scop , bard ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

poem : شعر poet : شاعر scop : شاعر bard : شاعر minstrel : شاعر poetry : شعر ، شاعری poetic : شاعرانه poetically : به طور شاعرانه ⭕️ در کل scop , bard ...