پیشنهاد‌های جلیل جعفری (١,٥٤١)

بازدید
١,٤١٣
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در اثر تصادف یا ضربه روحی: مات و مبهوت, متحیر, یکه خورده، عصبی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

Make a quick, nervous movement as an instinctive reaction to fear, pain, or surprise. از ترس، درد یا تعجب لرزیدن/به رعشه افتادن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To be the type of thing that someone is interested in or good at. اهل چیزی بودن، به چیزی علاقه داشتن، در کاری خبره بودن, توی خط چیزی بودن. مثال: Ac ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

This type of eye does not have much of or any crease. چشم های بدون چین و چروک داشتن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

If you rap out an order or a question, you say it quickly and sharply. تندتند دستور دادن یا سوال پرسیدن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Formalwear consisting of full evening dress for men. لباس رسمی متشکل از لباس شب کامل برای مردان.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

With the exclusion of; excluding; save; but. به جز، به غیر، به استثنای، الا، مگر، اما.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A lounge lizard is a man who frequents social establishments with the intention of seducing a woman with his flattery and deceptive charm. مرد عیاش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارکشته ها، مجرب ها، آزموده ها.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مال دزد

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دست به دامن شدن، دخیل بستن، کسی را واسطه کردن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معاف از رزم، کسی که در دعوا یا جنگ اهل کتک کاری یا زدوخورد نباشد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A person whose job is to look after theatrical costumes and help actors to dress. جامه دار یا مسئول لباس تئاتر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( of a task or circumstance ) imposed on oneself, not by an external force. به رای خود، به اجتهاد خود، به انتخاب خود، خودکرده. مثال: He went into s ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To stay and sleep in an outside area for one or more days and nights, usually in a tent. اردو زدن، اتراق کردن، پاتوق کردن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To talk angrily or seriously to someone in order to criticize their behaviour. خطاب و عتاب کردن، با عصبانیت و لحنی جدی سرزنش کردن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A department or division of a police force that enforces laws against prostitution, drug abuse, illegal gambling, etc. The vice squad is the section ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

If you stand your ground or hold your ground, you continue to support a particular argument or to have a particular opinion when other people are opp ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی مقدمه، عجولانه، یک دفعه، یکهویی، جلدی، غافلگیرانه.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

Used when someone will have to do something in the future. کاری یا تصمیمی که حتما باید در آینده انجام شود. مثال: Tomorrow, I'm going to have to wat ...

پیشنهاد
٠

Elaborate clothing or material is made with a lot of detailed artistic designs. لباس یا پوشاک آیینی، لباس تشریفات، لباس پرزرق و برق، لباس مراسم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

civilian clothes, as opposed to uniform. لباس شخصی به معنای نقطه مقابل یونیفورم و لباس رسمی و اداری، لباس معمولی. a civilian, as distinct from a me ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

of, noting, or engaged in the checking of hats, coats, umbrellas, etc. , into temporary safekeeping. a hatcheck girl. جامه دار، متصدی لباس، تحویلدار ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اتاق اختصاصی باشگاه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرتوی ماه، مهشید، ماهتاب.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

a. : filled with or expressing great joy or excitement. high spirits. سرحال، با انگیزه، هیجان زده، پرشور. b. : intoxicated by or as if by a drug or ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

محتوم، خلل ناپذیر، برگشت ناپذیر، چشم ناپوشیدنی، غیرقابل اغماض.

پیشنهاد
٠

To cause or force ( someone or something ) to experience ( something harmful, unpleasant, etc. ) کسی/چیزی را وادار به انجام یا تجربه کاری/چیزی ناخوش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To suggest that you are not giving the whole explanation or answer, and that there are other points that you could add to it. وقتی همین جوری خوش ندا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گازش را گرفتن، با ماشین به سرعت دور شدن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( of a drug ) have a calming or sedative effect on. آرام بخش تزریق کردن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A person who manages or superintends an organization or activity. مافوق.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

بندی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Firm, dependable محکم و قابل اعتماد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آئودی ( به آلمانی: Audi ) شرکت خودروسازی آلمانی و از تولیدکنندگان مشهور خودروهای لوکس است، که دفتر مرکزی آن در شهر اینگولشتات، ایالت بایرن قرار دارد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

The bottom of the sea or a lake or river. بستر رودخانه یا دریاچه. Fix firmly; embed. محکم نشاندن، محکم کردن، مستحکم کردن. Have sex with. سکس داش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هر دم، دم به دم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درشت گویی، کلفت بار کردن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرف شنوی، سربه راهی، پندپذیری، نصیحت پذیری، پندنیوشی، تبعیت،

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To tell someone what to do in an annoying way. مثل برده زرخرید رفتار کردن با کسی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

An official formal occasion with traditional ceremonies connected to it, at which important members of the government, royal family, etc. are present ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Indifference is the trait of lacking interest or enthusiasm in things. بی اعتنایی، بی تفاوتی، به توجهی، بی خیالی، بی علاقه گی، بی اشتیاقی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باغ: باصفا، خرم، سرسبز، بانشاط، خرم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Main building ( plural main buildings ) The most important building of a group of buildings ( e. g. in a school/university ) . دانشگاه: ساختمان مرکز ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To tell someone about some information, often because you believe they do not know it or have forgotten it. گوشزد کردن، متذکر شدن، تلنگر زدن به حافظ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرپا کردن دوباره

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

"To win confidence" is correct and usable in written English. You can use it when you want to express the idea of gaining someone's trust or approval ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

دودلی، دو به شک.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مخفف So is به معنی همچنین، نیز، همینطور. 2. مخفف So as آن طور، به آن شکل، طوری که. 3. مخفف So has در جمله با زمان ماضی نقلی یا حال کامل.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A good or fortunate thing. Good even if not expected or intended. از قضا/ اتفاقی/ شانسکی/ /الکی الکی خوب درآمدن ( برخلاف تصور و انتظار ) . مثال: Ov ...