de facto

/ˈdiːˈfæktoʊ//dəˈfæktəʊ/

معنی: بالفعل
معانی دیگر: (حقوق) بالفعل (در مقایسه با: قانونا de jure)، دو فاکتو، دو فاکتو negotiating with them is tantamount to a de facto recognition of their government مذاکره با آنها به مثابه به رسمیت شناسی بالفعل دولت آنها است عملا، در عمل، در واقع، بالفعل، عملا درمورد دولتی که باانقلاب ونظیران روی کار امده و هنوز بطور رسمی شناخته نشده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: actual, esp. as opposed to what is believed to be the case or what is formally acknowledged.

- In many cities there is de facto racial segregation in housing.
[ترجمه گوگل] در بسیاری از شهرها عملاً جداسازی نژادی در مسکن وجود دارد
[ترجمه ترگمان] در بسیاری از شهرها، تبعیض نژادی در مسکن وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: serving in some capacity in the absence of specific authority or legal recognition. (Cf. de jure.)
متضاد: de jure, true

- Never crowned king, he was the de facto ruler of the country.
[ترجمه گوگل] او هرگز تاج پادشاهی نگرفت، او بالفعل حاکم کشور بود
[ترجمه ترگمان] او که هرگز پادشاهی را بر سر نداشت، فرمانروای واقعی کشور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Tel Aviv served for a time as the de facto capital of Israel.
[ترجمه گوگل] تل آویو برای مدتی به عنوان پایتخت واقعی اسرائیل خدمت کرد
[ترجمه ترگمان] تل آویو برای مدتی به عنوان پایتخت غیر رسمی اسراییل خدمت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: in reality; actually.

- The reforms instituted by the former leader were not carried out de facto until the new government came into power.
[ترجمه گوگل] اصلاحات ایجاد شده توسط رهبر سابق عملاً تا زمان روی کار آمدن دولت جدید انجام نشد
[ترجمه ترگمان] اصلاحات انجام شده توسط رهبر سابق تا زمانی که دولت جدید به قدرت رسید عملا اجرا نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The country has de facto independence now, and it will soon be recognized de jure by the world's governments.
[ترجمه گوگل]این کشور در حال حاضر دارای استقلال عملی است و به زودی توسط دولت های جهان به رسمیت شناخته خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این کشور اکنون استقلال بالقوه دارد و به زودی توسط دولت های جهان به رسمیت شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This might be interpreted as a de facto recognition of the republic's independence.
[ترجمه گوگل]این ممکن است به عنوان به رسمیت شناختن بالفعل استقلال جمهوری تعبیر شود
[ترجمه ترگمان]این امر ممکن است به عنوان یک به رسمیت شناخته نشدن استقلال این جمهوری تفسیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The city is rapidly becoming the de facto centre of the financial world.
[ترجمه گوگل]این شهر به سرعت در حال تبدیل شدن به مرکز واقعی دنیای مالی است
[ترجمه ترگمان]این شهر به سرعت تبدیل به مرکز بالفعل دنیای مالی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. English is de facto the common language of much of the world today.
[ترجمه گوگل]امروزه انگلیسی عملاً زبان رایج بسیاری از کشورهای جهان است
[ترجمه ترگمان]زبان انگلیسی در حال حاضر زبان مشترک بسیاری از مردم جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Synod's declarations prevailed de jure but not de facto in the Roman Catholic Church down to the Reformation era.
[ترجمه گوگل]اعلامیه های اتحادیه در کلیسای کاتولیک رومی تا دوران اصلاحات به طور رسمی، اما نه عملاً غالب بود
[ترجمه ترگمان]اعلامیه شورای کلیسای کاتولیک در کلیسای کاتولیک رومی تا عصر اصلاح دینی به رسمیت شناخته نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He's her de facto husband though they're not actually married.
[ترجمه گوگل]او شوهر واقعی اوست، اگرچه آنها در واقع ازدواج نکرده اند
[ترجمه ترگمان]او شوهر de است، با این که واقعا زن و شوهر نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The general took de facto control of the country.
[ترجمه گوگل]ژنرال عملاً کنترل کشور را به دست گرفت
[ترجمه ترگمان]ژنرال کنترل رسمی کشور را به دست گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Twelve states have accorded de facto recognition to the new regime.
[ترجمه گوگل]دوازده دولت رژیم جدید را عملاً به رسمیت شناخته اند
[ترجمه ترگمان]دوازده ایالت به رسمیت شناخته شدن این رژیم جدید موافقت کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He held power de jure and de facto .
[ترجمه گوگل]او قدرت را دژوره و بالفعل در دست داشت
[ترجمه ترگمان]او حق قانونی و غیر رسمی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They will be de facto in a state of war.
[ترجمه گوگل]آنها عملاً در وضعیت جنگی قرار خواهند گرفت
[ترجمه ترگمان]آن ها عملا در وضعیت جنگ به سر می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He continued to rule the country de facto.
[ترجمه گوگل]او عملاً به حکومت کشور ادامه داد
[ترجمه ترگمان]او همچنان به حکومت در این کشور ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They've invited Joanne and her de facto for lunch on Sunday.
[ترجمه گوگل]آنها جوآن و او را برای ناهار روز یکشنبه دعوت کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای ناهار روز یکشنبه، جووان و او را برای ناهار دعوت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Chops, our de facto Kiwi skipper and engineer, makes another valiant attempt to get it going with the starter cord.
[ترجمه N] رستوران Chops، کاپیتان و مهندس غیر مجاز ما، یک تلاش شجاعانه دیگر برای رسیدن به سیم شروع به کار می کند
|
[ترجمه گوگل]Chops، کاپیتان و مهندس واقعی کیوی ما، تلاش شجاعانه دیگری برای راه اندازی آن با سیم استارت انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]رستوران Chops، کاپیتان و مهندس غیر مجاز ما، یک تلاش شجاعانه دیگر برای رسیدن به سیم شروع به کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Perhaps the biggest reason was the de facto revenue raid on the treasuries of other governmental entities the project would entail.
[ترجمه گوگل]شاید بزرگ‌ترین دلیل، حمله واقعی به خزانه‌های سایر نهادهای دولتی بود که این پروژه به دنبال داشت
[ترجمه ترگمان]شاید بزرگ ترین دلیل، هجوم سود غیر رسمی به خزانه دیگر نهاده ای دولتی بود که پروژه شامل می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. With time, the government grants a DeFacto recognition by installing running water, electricity, and by paving the roads.
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان، دولت با نصب آب جاری، برق، و با آسفالت کردن جاده ها، به رسمیت شناختن DeFacto اعطا می کند
[ترجمه ترگمان]با گذشت زمان، دولت با نصب آب، برق و آسفالت کردن جاده ها به رسمیت شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Long-term foster placements may turn into defacto or, eventually, legal adoptions.
[ترجمه گوگل]قرار دادن فرزندخوانده بلندمدت ممکن است به فرزندخواندگی واقعی یا در نهایت قانونی تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]ترفیع بلند مدت ممکن است به defacto یا در نهایت به فرزند خواندگی قانونی تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He also underwent several periods of defacto house arrest and trial for treason between 1956 and 196
[ترجمه گوگل]او همچنین بین سالهای 1956 و 196 چندین بار تحت بازداشت خانگی و محاکمه به دلیل خیانت قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]او همچنین چندین دوره حبس خانگی و محاکمه برای خیانت بین سال های ۱۹۵۶ و ۱۹۶ را متحمل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Hitherto defacto president in his capacity as Supreme Soviet Chair, he defeated one other candidate.
[ترجمه گوگل]او که تا آن زمان به طور واقعی رئیس جمهور بود، در مقام ریاست شورای عالی، یک نامزد دیگر را شکست داد
[ترجمه ترگمان]او تا این زمان به عنوان رئیس دادگاه عالی شوروی، یک نامزد دیگر را شکست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Bluetooth has become a defacto standard for wireless connectivity used in mobile phones, PCs, laptops, and may other electronic devices.
[ترجمه گوگل]بلوتوث تبدیل به یک استاندارد واقعی برای اتصال بی‌سیم شده است که در تلفن‌های همراه، رایانه‌های شخصی، لپ‌تاپ‌ها و سایر دستگاه‌های الکترونیکی استفاده می‌شود
[ترجمه ترگمان]بلوتوث به یک استاندارد defacto برای اتصال بی سیم که در تلفن های همراه، کامپیوترهای شخصی، لپ تاپ ها، و دیگر دستگاه های الکترونیکی بکار می رود تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Defacto, your teammates played so well without you, does that make it easier maybe if you want take it out?
[ترجمه گوگل]دفاکتو، هم تیمی هایت بدون تو خیلی خوب بازی کردند، آیا این کار را راحت تر می کند اگر بخواهی آن را بیرون بیاوری؟
[ترجمه ترگمان]defacto، هم تیمی هات بدون تو خیلی خوب بازی کردن، این کار رو آسون تر می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Unfortunately, HTTP is the defacto standard protocol for client-server communication, and it is a stateless and, in a sense, unidirectional protocol.
[ترجمه گوگل]متأسفانه HTTP پروتکل استاندارد واقعی برای ارتباط کلاینت و سرور است و یک پروتکل بدون حالت و به تعبیری یک طرفه است
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، HTTP پروتکل استاندارد defacto برای ارتباط بین مشتری و سرویس دهنده است، و یک پروتکل بدون حالت است و، با یک حس، یک پروتکل تک سویه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. I once became the defacto President of a club without being a member first.
[ترجمه گوگل]من یک بار بدون اینکه در ابتدا عضو آن باشم، رئیس رسمی یک باشگاه شدم
[ترجمه ترگمان]من یه بار رئیس باشگاه of شدم بدون اینکه اول عضو باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. It found itself unable to prevent the pomeshchiks from buying and selling their estates and rapidly establishing defacto hereditary rights of ownership.
[ترجمه گوگل]خود را قادر به جلوگیری از خرید و فروش املاک خود و ایجاد سریع حقوق موروثی واقعی مالکیت پومشچیک ها دید
[ترجمه ترگمان]این شرکت نتوانست جلوی خرید و فروش املاک خود را بگیرد و به سرعت در حال تاسیس یک حق مالکیت موروثی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. They are intimately connected, for as this chapter will show, acceptance of monetary union implies defacto acceptance of political union.
[ترجمه گوگل]آنها ارتباط نزدیکی دارند، زیرا همانطور که این فصل نشان خواهد داد، پذیرش اتحادیه پولی مستلزم پذیرش واقعی اتحادیه سیاسی است
[ترجمه ترگمان]آن ها صمیمانه با هم ارتباط دارند، چرا که این فصل نشان خواهد داد، پذیرش اتحادیه پولی به معنای پذیرش اتحادیه سیاسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The coveted contract helps strengthen arguments proposing Tuxedo as a defacto standard.
[ترجمه گوگل]قرارداد ارزنده به تقویت استدلال هایی کمک می کند که Tuxedo را به عنوان یک استاندارد واقعی پیشنهاد می کنند
[ترجمه ترگمان]این قرارداد به تقویت استدلال های پیشنهاد شده به عنوان استاندارد defacto کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. However, he went beyond such extensive controls and he exercised full defacto control and the trustees allowed this.
[ترجمه گوگل]با این حال، او از چنین کنترل های گسترده ای فراتر رفت و کنترل واقعی را اعمال کرد و متولیان این امر را مجاز دانستند
[ترجمه ترگمان]با این حال، او فراتر از این کنترل های گسترده رفت و کنترل کامل defacto را به دست آورد و متولیان امر اجازه این کار را دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. It is an account of legitimate authority, whereas the phrase is often used to refer to defacto authorities.
[ترجمه گوگل]این یک گزارش از اقتدار مشروع است، در حالی که این عبارت اغلب برای اشاره به مقامات رسمی استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]این شرحی از اقتدار قانونی است، در حالی که این عبارت اغلب برای اشاره به مقامات defacto استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The system of reversion could also be used, as we have seen, to establish something near to defacto hereditary tenure.
[ترجمه گوگل]همانطور که دیدیم، می‌توان از سیستم بازگشت نیز برای ایجاد چیزی نزدیک به تصدی ارثی واقعی استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]این سیستم بازگشت را نیز می توان به کار برد، همان طور که قبلا دیده بودیم، تا چیزی نزدیک به tenure موروثی را ایجاد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Soon after the coup, Reza Khan became minister of war and defacto commander in chief of the armed forces.
[ترجمه گوگل]بلافاصله پس از کودتا، رضاخان وزیر جنگ و فرمانده کل نیروهای مسلح شد
[ترجمه ترگمان]اندکی پس از این کودتا، رضا خان وزیر جنگ و defacto فرمانده نیروهای مسلح شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بالفعل (قید)
actually, really, de facto, ipso facto

تخصصی

[برق و الکترونیک] غیر رسمی
[حقوق] عملأ، بالفعل، غیر رسمی

انگلیسی به انگلیسی

• in reality, in fact, actually existing
de facto is used to say that something exists, even though it was not planned or is not legally recognized; a formal expression.

پیشنهاد کاربران

همه کاره
/deɪ ˈf�ktəʊ/ - دِی فَکتو
اسم:
همسر غیر رسمی ( کسی که به عنوان همسر در کنار دیگری زندگی میکنه اما اونها به صورت رسمی ازدواج نکردن )
We've invited James and his de facto to our wedding.
...
[مشاهده متن کامل]

صفت:
existing as a fact although it may not be legally accepted as existing ( Oxford )
existing in fact, although not necessarily intended or legal ( Cambridge )
really existing although not legally stated to exist ( Longman )
غیر رسمی، حقیقی ( چیزی که در عمل هست و وجود داره، هر چند که قانونی و ثبت شده نباشه )
The general took de facto control of the country.
ژنرال کنترل غیر رسمی کشور رو به دست گرفت. ( نهاد یا قانونی کنترل و مسئولیت کشور رو بهش ندادن، اما در عمل و به صورت غیررسمی کنترل کشور به دست ژنراله )
The software they produced eventually became the de facto standard for printable web documents.
her de facto husband
قید:
1 - به صورت غیر رسمی
He continued to rule the country de facto.
او به حکومت بر کشور به صورت غیر رسمی ادامه داد.
2 - در واقع، در عمل، عملا
If it is on British soil then it is de facto British.
اگر در خاک بریتانیاست، پس در عمل خود بریتانیاست.
English is de facto the common language of much of the world today.
امروزه انگلیسی در عمل زبان رایج بیشتر کشورهای دنیاست.
de facto ≠ de jure

توجه کنید که این کلمه هم میتونه "صفت" باشه و هم "قید" .
بسته به نقشش، یکی از معانی زیر رو داره:
حقیقی، رسمی، ناگزیر، بالفعل
عملا، در عمل
دفاکتو ( به لاتین: de facto ) یا بالفعل اصطلاحی است به زبان لاتین که مترادف در واقع یا در عمل در زبان فارسی است.
در ادبیات بین المللی و در سازمان ملل متحد از این لغت به طور رسمی استفاده می شود. در اصطلاح حقوقی، معادل غیررسمی و آن چه عملاً هست به کار می رود.
...
[مشاهده متن کامل]

در مقابل، اصطلاح دو ژور ( به فرانسوی: de jure ) یا قانونی قرار دارد، که ازنظر لغوی در علم نظری و در عالم فرض است، معادل رسمی و مشروع به کار می رود.

حقیقی !!
Mohammad Ben Salman , the de facto leader of Saudi
به حق
مورد تایید
محقّ
در حقوق بین الملل:
de facto: شناسایی بالفعل/ شناسایی موقت
de jure: شناسایی قانونی/ شناسایی دائمی
ظاهرا، اسماً
غیر رسمی یا نانوشته
غیر رسمی/ چیزی که در عمل هست. در مقابل دوژور به معنای رسمی
چیزی که به صورت بالفعل وجود دارد
چیزی که انگار از قبل بدون هیچ برنامه ریزی ای وجود داشته
عملاً _ بالفعل
بالفعل، واقعی
عملا - درواقع
بالفعل، دو فاکتو
واژه پارسی ناگزیر برای de facto
واقعیت مشروع و یا غیر مشروع. چیزی که بوقوع پیوسته حتی شده غیر قانونی و غیر رسمی. رئالیته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس