پیشنهادهای جلیل جعفری (١,٥٤١)
To cause or force ( someone ) to leave especially by making a situation unpleasant or unattractive. کسی را مجبور به ترک جایی کردن به ویژه با ایجاد ف ...
A raised platform in a synagogue from which the Torah is read. نوعی جایگاه در کنیسه یهودی ها که بر آن ایستاده تورات می خوانند.
یک وقت هایی هیچی جای تصویر رو نمی گیره. ولی این هر چی هست منبر نیست. بر منبر می نشینند و ملت رو موعظه می کنند اما پشت این یکی می ایستند و وعظ می خوان ...
تلألؤ، لُملُمه.
وا دادن، پس نشستن.
A Diminishing Course effect – roofing slates of the same width but in courses of progressively shorter length – is achieved by ordering slates of ran ...
An enclosure for hens, esp one made of chicken wire. قفسه ای محصور برای نگهداری مرغ و خروس و امثالهم. این ترکیب اضافی در انگلیسی بریتانیایی مصطلح ا ...
Make a passage or journey from one place to another. گذر یا سفر از یک مکانی به مکان دیگر. Pass through an enemy line; in a military conflict. نفوذ ...
در هر فرصتی.
Day out a trip to somewhere for a day, especially for pleasure. سفر یک روزه به ویژه به قصد تفریح و خوشگذرانی. این اصلاح نزد انگلیسی ها کاربرد فراوا ...
We talk about our home town to say where we come from, where we were born and raised, where our family still lives. Even when we move away, we still ...
Used for wishing someone good luck, especially before a performance. آرزوی موفقیت کردن برای کسی به ویژه پیش از شروع کاری.
خرکیف شدن، کیفور شدن.
Spiritual Home: A place where you feel you belong, although you were not born there, because you have a lot in common with the people, the culture, a ...
A place where you feel you belong, although you were not born there, because you have a lot in common with the people, the culture, and the way of li ...
If something is described as a shame, it is disappointing or not satisfactory. افت داشتن، ضایع بودن، زشت بودن، حیف بودن. مثال: Have some more veget ...
To begin walking or marching with the same rhythm as another person or group of people. دوشادوش کسی راه رفتن, با کسی همقدم شدن. مثال: He fell into ...
Openly accuse someone or apportion blame. آشکارا کسی را متهم یا سرزنش کردن.
جرقه زدن در ذهن، مکاشفه ذهنی.
سلام آبادیس عزیز مستنطق درسته نه مثتنطق!
لغزیدن، یک قدم سر خوردن در رقص باله.
Procession, in Christianity, organized body of people advancing in formal or ceremonial manner as an element of Christian ritual or as a less officia ...
done without delay; immediate. بدون فوت وقت encourage ( a hesitating speaker ) to say something سر ذوق آوردن برای صحبت کردن ( of an event or fact ) ...
You can use it when referring to having enough time to do something, especially when it would be difficult to do it otherwise. وقت کافی در اختیار دا ...
An organized company of singers who sing in concert : choir. especially a body of singers who sing the choral parts of a work ( as in opera ) d. : a ...
Something that is still true after a long time. چیزی/اتفاقی که از خیلی وقت پیش آغاز شده و همچنان ادامه دارد. تا به امروز مثال: The town still celeb ...
بعد از مدتی، پس از چندی، مدتی بعد، چند روز بعد، چند روزی که گذشت.
greatly impress or amuse ( someone ) . حال کسی را خوب کردن مثال: You slay me, you really do. ترجمه پیشنهادی: با تو حالم خوبه، واقعا خوبه.
An enumeration or listing of connected names, facts, or events. فهرستی از نام ها، حقایق یا رویدادهای مرتبط.
لقب اصلی و مهم ترین عنوان ستایشی برای مریم، مادر عیسی است که به ویژه در مسیحیت شرقی به گستردگی از آن استفاده می شود. ترجمه های این عنوان، �والده خدا� ...
پوسیده، موریانه زده.
Mother's boy, also commonly and informally mummy's boy or mama's boy, is a derogatory term for a man seen as having an unhealthy dependence on his mo ...
راه افتادن، صورت گرفتن.
Used to say "yes" or agree with something though you are sad or upset over that thing. اظهار موافقت با اعلام تاسف، بله متاسفانه، متاسفانه حق با شما ...
To go or make progress at the same rate as ( others ) . پا به پا/شانه به شانه آمدن، کم نیاوردن، خود را به دیگران رساند مثال: He found it difficult t ...
A rewording of something written or spoken. نقل قول گفتاری یا شنیداری. Express the meaning of ( something written or spoken ) using different words ...
A student of ancient Greek and Latin. دانشجوی ادبیات یونان و روم باستان.
حضور داشتن، بودن. مثال: A character who features in many of his novels. ترجمه پیشنهادی: این شخصیت در بسیاری از رمان هایش حضور دارد.
از خوشحالی سر از پا نشناختن/ در پوستن خود نگنجیدن، ذوق مرگ شدن.
A police notebook can take many forms, but in essence it is a log where individual officers record their activities as they go about their daily duti ...
منطقه جوبجی در رامهرمز در شرق خوزستان محوطه ای است که گنجینه معروفی از دل آن توسط باستان شناسان بیرون آمد؛ گنجینه طلایی و مفرغی حاکم ایلامی رامهرمز د ...
To be extremely important : to be someone or something that someone cares about her very much. بسیار اهمیت داشتن کسی، بسیار مهم بودن کسی، یک دنیا ار ...
used to refer to a plant or piece of land that has been damaged or destroyed by extreme cold, heat, or wind. مزرعه یا زمینی که در اثر سرما، گرما یا ...
To give one something ( especially in large quantities ) in order to coax them into providing some benefit in return. رشوه دادن، با چیزی کسی را خر ک ...
نخستین شیره زفاف که همین طور گاهی با عنوان حق ران شناخته می گردید، اشاره به یک حق قانونی در قرون وسطی اروپا و جاهای دیگر دارد که اجازه می داد تا اربا ...
You can use this phrase when you are presenting a strong argument in favor of a particular point of view. شما می توانید از این عبارت زمانی استفاده ک ...
مغفول مانده، فراموش شده.
کاریش نمیشه کرد، گریزی نیست، چاره ای نیست، راهی نیست، به ناچار، لاجرم، اجتناب ناپذیر، دست. . . نیست،
یک تنه، بدون کمک دیگری.
To quickly end something that is causing you problems. پایان دادن سریع به چیزی که مشکل ساز است. مثال: A spokeswoman at the White House has squelche ...