festivity

/feˈstɪvəti//feˈstɪvɪti/

معنی: خوشی، بزم، جشن و سرور
معانی دیگر: جشن و بزن و بکوب، شادیانه، برگزاری جشن (یا جشنواره)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: festivities
(1) تعریف: an occasion of feasting and celebration; festival.
مشابه: celebration, merrymaking

(2) تعریف: (pl.) the events or activities planned for or happening at a festive celebration.
مشابه: merrymaking

(3) تعریف: the feeling or atmosphere of a festival; joyousness.
مشابه: celebration

جمله های نمونه

1. a cellar depleted by festivity
موجودی شراب که به خاطر عیش و نوش تحلیل رفته است

2. There was a general air of festivity and abandon.
[ترجمه گوگل]یک هوای عمومی از جشن و رها وجود داشت
[ترجمه ترگمان]یک جشن بزرگ جشن و جشن برپا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The royal wedding was an occasion of great festivity.
[ترجمه گوگل]عروسی سلطنتی یک جشن بزرگ بود
[ترجمه ترگمان]جشن عروسی شاهانه یک جشن بزرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The wedding was an occasion of great festivity.
[ترجمه گوگل]عروسی یک جشن بزرگ بود
[ترجمه ترگمان]جشن عروسی یک جشن بزرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There was an air of festivity in the village.
[ترجمه گوگل]در روستا هوای شادی برپا بود
[ترجمه ترگمان]یک جشن بزرگ در دهکده برپا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Until recently, similar bull-running was an annual festivity in many towns in Britain and prohibited by Parliament only early in 183
[ترجمه گوگل]تا همین اواخر، گاو دوانی مشابه یک جشن سالانه در بسیاری از شهرهای بریتانیا بود و تنها در اوایل سال 183 توسط پارلمان ممنوع شد
[ترجمه ترگمان]تا همین اواخر، running مشابه، جشن سالیانه بسیاری از شهرهای بریتانیا بود و تنها اوایل ۱۸۳ کشور توسط پارلمان ممنوع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Legends about the origin of this festivity abound.
[ترجمه گوگل]افسانه هایی در مورد منشا این جشن فراوان است
[ترجمه ترگمان]افسانه های در مورد منشا این جشن زیاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Night is the time of ease and festivity, of revels and gaiety.
[ترجمه گوگل]شب زمان آسایش و شادی، عیاشی و شادی است
[ترجمه ترگمان]شب زمان فراغت و جشن و تفریح و تفریح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The festivity will be held tomorrow.
[ترجمه گوگل]این جشن فردا برگزار می شود
[ترجمه ترگمان]جشن فردا برگزار خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A boisterous festivity or celebration; merrymaking. Often used in the plural.
[ترجمه گوگل]جشن یا جشن پر شور؛ شادی آفرینی اغلب به صورت جمع استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]جشن یا جشن پر سر و صدا؛ شادمانی اغلب به صورت جمع استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They will celebrate it with thanksgiving, with festivity, with bonfires, and illuminations.
[ترجمه گوگل]آنها آن را با شکرگزاری، جشن، با آتش سوزی و چراغانی جشن خواهند گرفت
[ترجمه ترگمان]آن ها جشن شکرگزاری را با عید شکر گزاری برگزار خواهند کرد، با جشن شکرگزاری، با آتش بازی، و illuminations
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. After a festivity attended by the Irish king, Wictred intentionally leads the British soldiers on a night horse ride to the spot where Tristan and Isolde are on a secret tryst.
[ترجمه گوگل]پس از جشنی با حضور پادشاه ایرلند، ویکترد عمداً سربازان بریتانیایی را با اسب سواری شبانه به نقطه‌ای که تریستان و ایزولد در تلاش مخفیانه هستند هدایت می‌کند
[ترجمه ترگمان]پس از یک جشن که پادشاه ایرلند در آن شرکت کرد، Wictred به طور عمدی سربازان بریتانیایی را سوار بر اسب شبانه به نقطه ای هدایت می کند که تریستان و Isolde در نقطه ای مخفی قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You may plan to go to a special festivity, or you may even be on vacation with someone you love.
[ترجمه گوگل]ممکن است قصد رفتن به یک جشن خاص را داشته باشید، یا حتی ممکن است در تعطیلات با کسی که دوستش دارید باشید
[ترجمه ترگمان]شما ممکن است قصد داشته باشید به یک جشن ویژه بروید، یا حتی ممکن است با کسی که دوستش دارید در تعطیلات باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He entered the village almost unobserved amid the general festivity.
[ترجمه گوگل]او در میان جشن عمومی تقریباً بدون مشاهده وارد روستا شد
[ترجمه ترگمان]تقریبا بی آنکه کسی متوجه باشد وارد دهکده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It would be a remarkable party, and already our apartment was acquiring a quality of exaggerated and unrestrained festivity.
[ترجمه گوگل]این یک مهمانی فوق‌العاده خواهد بود، و آپارتمان ما از قبل کیفیتی از جشن اغراق‌آمیز و بی‌بند و بار پیدا کرده بود
[ترجمه ترگمان]این یک مهمانی فوق العاده خواهد بود، و در حال حاضر آپارتمان ما در حال به دست آوردن کیفیتی از جشن نامحدود و نامحدود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوشی (اسم)
fun, rejoicing, gaiety, glee, exhilaration, mirth, merriment, spree, solace, pleasure, delight, joy, enjoyment, gust, ball, frolic, festivity, gasser, jollification, consolation, joyfulness, gladness, jollity, merrymaking, lark, hilarity, jamboree, jocundity, pleasance, joyance, laverock

بزم (اسم)
party, banquet, shindig, festivity, shindy

جشن و سرور (اسم)
festivity, gala

انگلیسی به انگلیسی

• festiveness, celebration, holiday atmosphere; happiness, merriment
festivity is the celebrating of something in a happy way.
festivities are things that people do to celebrate something.

پیشنهاد کاربران

جشن. جشن و سرور. شادمانی
مثال:
He too participated in the festivities
او هم در جشن و سرور {و شادمانی} ها شرکت کرد.
بزن و بکوب، بزم و شادی
جشن ( مناسبت خاص )

بپرس