پیشنهادهای جلیل جعفری (١,٥٤١)
You can use it when referring to the rate or speed of something. نسبتاً آهسته، آهسته آهسته، آنقدر آهسته، به قدری آهسته. مثال: He walked slowly enou ...
Definition of dowdily. as in sloppily. in a careless or unfashionable manner dressed hurriedly and dowdily to go do her workout. لباس ناموزون/سرسری، ...
further; additional, the remaining ones; the rest, that which is distinct from, different from, or opposite to something or oneself. دیگر اینکه، به ...
Existing separately and not combined with other things. فاصله، شکاف، جدایی, افتراق، پراکندگی.
زخمه بر گیتار
It normally means 'almost not at all' or 'only just'. We can use it in mid position, or before an adjective or a noun. به زور، به زحمت، بگی نگی، بفه ...
Used to describe a business financed by venture capital. کسب و کار مبتنی بر سرمایه گذاری خطرپذیر
Make Russian in character or style. به سبک و سیاق روسی.
To treat ( someone ) in a cruel, insulting, threatening, or aggressive fashion . زورگویی، فحاشی، تهدید یا اعمال خشونت به کسی. To act like a bully t ...
To do something instead of someone else. کاری را به جای دیگری انجام دادن. To get control of something. ابتکار عمل را به دست گرفتن.
Slow and hesitant, especially through lack of confidence; faltering. حالتی بین ماندن و رفتن/خواستن و نخواستن، بلاتکلیف.
To do something, even though it involves risks. اقدام به کاری مخاطره آمیزه.
Quick to detect or respond to slight changes, signals, or influences. دارای شامه تیز/ شاخک های حساس
Someone you are on a journey with. همسفر، همراه، پایه سفر.
A dull explosive sound made by or as if by a laboring engine. صدای یکنواخت و کلافه کننده موتور وسیله نقلیه.
تمجمج کنان [ ت َ م َ م ُ ]. سخن در دهن گردانیدن، بی هویدا گفتن، سخن ناپیدا گفتن، کلمات را نامفهوم و جویده جویده ادا کردن.
واکه یا مُصَوَّت یا حرف صدادار صدایی در زبان گفتاری است که ویژگی آن به وسیلهٔ وضعیت باز مجرای صوتی شناخته می شود که در آن هیچ فشار هوایی در بالای حنج ...
Something that is very difficult or unpleasant to deal with. چیزی/کاری. مقوله ای بسیار سخت و ناخوشایند که از تحمل خارج باشد. نادلپسند، نچسب، طاقت ف ...
کارت دراومده.
Urgently important : critical. اهمیت فوری، حیاتی, مهمتر.
If you evade a question or a topic, you avoid talking about it or dealing with it. موضوع بحث را عوض کردن، حرف توی حرف آوردن.
Very unlikely or very improbable. بسیار ناممکن، خیلی بعید.
Stir is a 19th - century slang word for "prison" that some word historians have suspected to be from Romani stariben, of the same meaning. این واژه ...
Change the arrangement or position of. برهم زدن نظم و ترتیب یا موقعیت/وضعیت. Cause to move or shift into a new position or place. تغییر/ایجادموقعی ...
Life as lived by ordinary people in urban streets. زندگی مردم عادی در خیابان های شهر .
Any ability or skill set related to streetlife and or survival. هر گونه توانایی یا مهارت در زندگی معمولی یا بر ای ادامه حیات.
از ما بهترون
مخفف عبارت Minor - attracted person. فردی که به کوکان میل جنسی دارد و عبارت است از تمایل جنسی عودکننده یا تحریک جنسی نسبت به کودکان زیر ۱۳ سال. در ...
To have a good relationship or deal successfully with a situation. داشتن رابطه خوب یا با هم کنار آمدن در وضعیتی.
Gravely disturbing or frightening. از ترس و نگرانی منجمد شدن
نیش و کنایه، تیکه، متلک.
1. فرد هوچی: کسی که با شلوغ بازی در کاری قصد جلب توجه دارد. 2. در خور توجه از نظر سرعت یا تاثیرگذاری. 3. فریادکش ( نام علمی: Anhimidae ) نام یک تیر ...
چشم و دل سیر، بی چشمداشت، دارا.
این غذا در ایران نیز از محبوبیت خاصی برخوردار است و احتمال می رود برای اولین بار در جنگ جهانی دوم به ایرانیان معرفی شده است. شنیتسل عرضه شده در ایران ...
Someone uninteresting, dull, strange , ugly or fat. آدم کسل کننده، حوصله سربَر، عجیب، ناجور، زشت، چاق، بی خاصیت.
دمق شدن، بی دل و دماغ شدن، پکر شدن، خود را باختن، از دست دادن روحیه، نژند شدن.
Acquire great wealth by one's own efforts. با تلاش خود به ثروت بسیار رسیدن.
کاردرست، حرفه ای در کاری.
حرفه ای و همه کاره بودن در کاری
Give someone his / her due, to give what justice demands; treat fairly. منصف بودن، به عدالت رفتار کردن.
اهل قُرِنتُس. یکی از شهرهای مهم یونان محسوب می شد. ترکیبی از نژادهای مختلف در قُرِنتُس زندگی می کردند. این شهر دارای اقتصادی شکوفا بود، و مردمانش به ...
حرف ندا به معنای: یا مسیح! پروردگارا! خداوندا! ای داد و بیداد!
A person prophesied in Daniel 9:25 who will come ( or appear, or be known publicly ) after 490 ( Sixty - nine Sevens ) years from a word ( or command ...
اخلاق تند، اخلاق سگی.
Dreamy or listless. of or like the moon. slang. crazy or foolish. جاهل، بی تجربه، خام، بی ملاحظه، رویایی، سر به هوا.
English speakers often use "arcadia" to designate a place of rustic innocence and simple, quiet pleasure. "Arcadian" can mean "idyllically pastoral" ...
A relationship with someone of the opposite sex; a girlfriend or boyfriend. رابطه با فردی از جنس مخالف؛ دوست دختر یا دوست پسر.
وادی خاموشان عطار: ازین وادی خاموشان خبر خواه وگر داری خبر زیشان عِبَر خواه حافظ: عاقبت منزلِ ما وادیِ خاموشان است حالیا غُلغُله در گنبدِ افلاک انداز
موی دماغ، دست و پا گیر، فردی که چوب لای چرخ کسی می گذارد.
متجاهر، فَشَل.