پیشنهاد‌های جلیل جعفری (١,٧٥٩)

بازدید
٢,٢٩٠
تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریخت و پاش، به هم ریختگی، آشفتگی، خرابکاری.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

If you describe someone as remote, you mean that they behave as if they do not want to be friendly or closely involved with other people. آدم دیرآشن ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( usually plural ) an area where many people have died ( usually by massacre or genocide during war or violent civil disturbance ) . قتلگاه، محل کشت ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Restore equality in a situation. برقراری/اجرای عدالت

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

An ability to understand or know something without needing to think about it or use reason to discover it, or a feeling that shows this ability. نوع ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Similar to, or resembling, a toad. وزغی، شبیه به وزغ.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

If you say that someone's mind is diseased, you are emphasizing that you think it is not normal or balanced. ذهن بیمار، ذهن نامتعادل، بیماری ذهنی.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مخلفات سفره یا میز غذا مانند ماست و نوشابه و سیب زمینی و سالاد و سبزی خوردن و نان و سوپ و آش و آب و دوغ و الی ماشاالله!

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

Used to express one's defiance. کُری خوانی، رجزخوانی.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آدم منطقی

پیشنهاد
٠

Is an expression denoting an irrelevance or non sequitur in the current discussion. A common form, what does that have to do with the price of tea in ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Unable to be affected by. پوست کلفت، بی عار. کلمه ای برگرفته از اواسط قرن هفدم میلادی با ریشه لاتین impervius .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

اختلال مشاعر

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Even though one does not want to. به رغم میل باطنی، با اکراه، با بی میلی، به ناچار، دست خود آدم نبودن، بدون اینکه خود آدم بخواهد. مثال: Despite mys ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

قلمرو، تیول.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To act in a strong, determined way to defeat someone or something, often in a game or competition. با قدرت و مصمم و به قصد شکست دادن کسی/چیزی در باز ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Used to say that something happened right after something else. جونم برات بگه، بعدش، دیگه برات بگم، خلاصه. مثال: I slipped, and the next thing I kn ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خرزور، بر و بازودار.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زمینگیر

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیوانه خانه ( دیوونه خونه ) : بیمارستان روان پزشکی، تیمارستان یا آسایشگاه روانی نوعی بیمارستان است که از آن برای بستری افراد مبتلا به بیماری روانی اس ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

از دل کسی درآوردن، حال کسی را عوض کردن.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

If you say that you would not do something for the world, you are emphasizing that you definitely would not do it. تصمیم قطعی برای عدم انجام کاری. ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

Used to express mild disappointment, gentle entreaty, or real or mock sympathy or sentiment. ندایی برای ابراز ناامیدی نصف و نیمه، التماس نیم بند، یا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نفوذی، مخبر.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

A friend you have had for a long time. لنگه، همتا، صمیمی، رفیق جینگ.

پیشنهاد
٠

To know something completely. با چیز/جایی مثل کف دست آشنا بودن. مثال: I know this town like the back of my hand. ترجمه پیشنهادی: من این شهر را مثل ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A wary and astute person. فرد محتاط و زیرک، آب زیرکاه ( در انگلیسی بریتانیایی ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مترادف است با poker face به معنای: چهره بی حالت و عاری از هر گونه حس و حال.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

ناخواسته، ناخوانده. به این مثال توجه کنید: Sheltering under Howie’s umbrella, the rain fenced Esther around with tears for unnecessary, ubiquitous d ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Feeling extremely nervous and worried because you believe that other people do not like you or are trying to harm you. عصبی و نگران شدن از این بابت ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

Such a long time ago, so many years ago. مدت ها قبل، خیلی سال پیش.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همین طور با دقت به اطراف نگاه کن.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چپ افتادن، ناسازگاری کردن، بد شدن.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیمچه، بگیر و نگیر.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

Sudden commotion, excitement, or confusion; nervous hurry. ولوله، جنب و جوش، هیاهو، آشفتگی، هیجان، سردرگمی ناگهانی، عجله .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

روزنامه چی ها /رسانه ای ها

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Using a telephone to talk to someone. تلفنی صحبت کردن، تلفن کردن، زنگ زدن.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

If you get a glimpse of someone or something, you see them very briefly and not very well. تصویری مبهم از کسی یا چیزی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Stalking is unwanted and/or repeated surveillance or contact by an individual or group toward another person. [1] Stalking behaviors are interrelated ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To achieve something no other person or thing has achieved. رکورد زدن، به بالاترین حد یک چیزی رسیدن، سرآمد همگان شدن در زمینه ای، سر به آسمان زدن.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A boy who has grown up on a farm. type of: boy, male child. a youthful male person. پسر مزرعه ( پسری که در مزرعه بار آمده است ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

وسیله کردن، دستمایه قرار دادن.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جرثومه فساد

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جهود ( این واژه برای تحقیر به کار می رود ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

کله خر، کله خراب، بی کله.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بندر داخلی یا بندر درون سرزمینی: به بندری گفته می شود که در آبراهه های داخلی مانند رودخانه، دریاچه یا کانال آبی قرار گرفته است که ممکن است به دریاها ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

In the place where someone lives. محله، کوی، برزن. مثال: Down our way people don't take much interest in politics. ترجمه پیشنهادی: اهالی محله ما ع ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخنث، مردی که در جماع ناتوان باشد و حالات زنانه داشته باشد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به میل خود و از پیش خود و بدون دستور کار کردن، سرخود، خودمختار، مستقل، افسارگسسته، مستبد، خودرای، مهمل، خودکامه.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

If something is wreathed in smoke or mist, it is surrounded by it. در احاطه دود یا غبار.