پیشنهادهای جلیل جعفری (١,٥٤١)
دختر دم بخت، صبیه.
اتاق استراحت drawing room نه اتاق نشیمن و اتاق پذیرایی و نه اتاق نقاشی و امثال اینها بلکه اتاقی است که مهمانها یا افراد خانواده بعد از صرف شام در اتا ...
شاه نشین اروپایی: در معماری اروپایی بخش کوچکی از یک اتاق یا یک دهانه قوسی ( مانند دیوار ) است. این بخش تا حدی به واسطه عناصر عمودی مانند دیوارها، ستو ...
ریشه این واژه به glacies در زبان لاتین باز می گردد و به احتمال شکل منسوخ شده آن در زبان انگلیسی اواخر دوره میانه ـ یعنی بین سال های ۱۰۰۰ و ۱۲۰۰ میلاد ...
Strong sweet Portuguese wine that is usually drunk after a meal. نوعی شراب شیرین و قوی که محصول کشور پرتغال است و اغلب پس از غذا میل می شود.
کشدار
دمون یا دائوا ( در آیین زرتشت ) : جاندار فراطبیعی بدخواه که از نظر تاریخی، اعتقاد به شیطان ها، یا داستان هایی درباره شیاطین، در دین، علوم خفیه، ادبیا ...
Any business that behaves in an dis - honest or un - ethical way. کار غیراخلاقی و به دور از شرافت, کار زشت و زننده، کار خلاف. مثال: Wasn’t she the ...
Look at someone or something with one or both eyes partly closed in an attempt to see more clearly or as a reaction to strong light. با یک یا هر دو ...
Even if something better is not true or is not done. باز جای شکرش باقیه. مثال: The house still needed a lot of work, but at least the kitchen was f ...
قلعه، دژ، قصر، کاخ ( این واژه آلمانی ـ اتریشی است ) .
فرض کن، تو بگو، خیال کن، پنداری. مثال: The count was half the size of his wife, a wizened, embroidered - waistcoated manikin, animated by the energy ...
It can be used to describe the action of looking at something. از/با دیدن، از/با تماشای مثال: Upon seeing the beautiful sunset, I was filled with jo ...
ورچلوزیده /ورچلوسیده
نرده چوبی، حفاظ چوبی.
A hinged or sliding panel for closing the entrance to a room, cupboard, etc. بازویی/جک در اتاق، در حیاط یا در کابینت و غیره.
عکس/تصویر تکی از چهره.
A superficial usually whitish growth produced especially on organic matter or living plants by fungi ( as of the families Erysiphaceae and Peronospor ...
Make or become less valuable or respected. کم ارزش یا کم اعتبار شده
شرحه شرحه، جگر زلیخا، چاک چاک، جر خورده.
Slowly decay or disintegrate, especially because of neglect. چیزی به خاطر بی توجهی به مرور پوسیده و متلاشی شود. مثال: The books, if any are ever pr ...
In a way that bends or hangs down heavily. Related word. drooping. خمیده، تا شده، سربه زیر شل و واررفته. مثال: The thirsty plants bowed their heads ...
یکهو، بی مقدمه.
Of a robust traditional or rural character. دارای ویژگی سنتی یا روستایی تمام عیار.
به شرطی که، منوط به اینکه. مثال: Alex wouldn't lie, but if he was given enough time to think about it, he could certainly evade the issue. ترجمه پی ...
To hurry somewhere or through a place in a rude and forceful way. خراب شدن روی سر کسی، خود را زورتپان کردن، سرخر شدن،
The word status implies social stratification on a vertical scale. People may be said to occupy high positions when they are able to control, by orde ...
کله گنده، خان، شیخ، با اصل و نسب.
A particular area. منطقه/ناحیه یا جایی دور از ذهن مثال: Fancy seeing her in this neck of the woods! ترجمه پیشنهادی: تو کجا اینجا کجا!/از این طرفها!/ ...
to cause someone to talk more freely : to cause someone to say things that would not usually be said. از زیر زبان کسی کشیدن، حرف کشیدن از کسی، کسی ر ...
boisterously carefree, joyful, or high - spirited. بی دغدغه، دلشاد، سرزنده، خوشحال، سرحال، شنگول، دارای روحیه بالا.
In a noisy, energetic and rough way. با داد و هوار، با قشقرق ، با داد و بیداد، مثال: The little boys were playing boisterously in the garden. ترج ...
Straw or reeds used to make roofs. نی و پوشال که برای ساختن سقف به کار می رود.
An embankment for controlling or holding back the waters of the sea or a river. خاکریزی برای کنترل یا مهار آب دریا یا رودخانه، سیل بند
A rower, especially as a member of a racing team. عضو تیم قایقرانی
An oarsman who has attained a particular level of knowledge or skill. پاروکش/پاروزن متبحر و مجرب.
Enjoy oneself in a lively and noisy way, especially with drinking and dancing. خوشگذرانی کردن به شکلی سرزنده و پر سروصدا به ویژه به همراه نوشیدن و ر ...
Those individuals whose importance in the world is too less or minor. آدمهای ناچیز/کم اهمیت/حقیر
Near where you are now or where you live. اینجاها، همینجاها. مثال: There are no decent schools round here. اینجاها مدارس مناسبی پیدا نمیشه.
به دوروبر کسی/چیزی نگاه کردن.
حسی که به آدم دست می دهد. مثال: I get the impression it wasn’t anything to do with the war. ترجمه پیشنهادی: حسی بهم میگه موضوع ربطی/دخلی به جنگ ندا ...
اولین و آخرین، تمام ( به هنگام نوشتن چک در انتهای مبغ چک به حروف نوشته می شود ) . مثال: On a cheque, 25000 is written as "Twenty Five Thousand Only. ...
همان، معروف مثال: His singing wasn’t exactly bel canto either. ترجمه پیشنهادی یک: آوازی که می خواند همان بل کانتو هم نبود. ترجمه پیشنهادی دو: آوازی ...
For that matter; moreover. به همین علت/دلیل/خاطر، به علاوه مثال: I was too tired to go. And I couldn't have paid, either. ترجمه پیشنهادی: از خستگی ...
The skin on human fingers and toes is known as glabrous, meaning it is smooth and hairless. When it has been in contact with water for a long time, t ...
A stretch of road, water, or land is a length or area of it. حوضه آبریز ، حوضه آبخیز، آبخیزداری.
to do one's particular kind of work. انجام نوع خاصی از کار، کاسبی کردن، امرار معاش.
You can use this phrase when you want to tell someone to avoid a potentially embarrassing situation. دست از خجالت برداشتن، خجالت را کنار گذاشتن مثال ...
The dispersion of the Jewish people beyond Israel. یهودیانی که در جایی غیر از فلسطین ساکن هستند. دوستان بد نیست تلفظ صحیح کلماتی را که پیدا یا ثبت ...
همه چیز تمام