پیشنهادهای جلیل جعفری (٩٠٩)
چراغ یا لامپ سقفی توکار، لوستر، چراغ آویز.
بازار کار ( در معنای قدیم و تا پیش از پیدایش فضای مجازی )
پسر جون پسرک
پادرهوا
مراقب حمله دشمن بودن اعضای نظامی معمولاً جهت گیری را با استفاده از شماره های یک ساعت توصیف می کنند. هر جهتی که وسیله نقلیه، واحد یا فرد حرکت می کند، ...
نقطه آغاز، اولین مرحله، پیشینه, سابقه. The point in time or space at which something begins. نقطه آغاز یا شروع چیزی. The first part or earliest st ...
با تحقیق و جستجو: معلوم کردن، پیدا کردن، دریافتن، پی بردن، مشخص کردن.
برخوردار، رستیخوار، میزبان، بهره مند، کامیاب.
British English spoken used to tell someone rudely or angrily to go away. برو رد کارت، گورتو گم کن.
گیر دادن، سماجت کردن.
A ploy is a clever plan that helps you get what you want. طرح و نقشه زیرکانه برای رسیدن به هدفی. یا به دست آوردن چیزی.
داد و هوار
خارج از محوطه، بیرون از جایی.
To quickly end something that is causing you problems. پایان دادن سریع به چیزی که مشکل ساز است. مثال: A spokeswoman at the White House has squelche ...
آشنا شده با، خو کرده با، انس گرفته با.
برای روز مبادا، شاید روزی، یک روزی، یک وقتی، خدا را چه دیدی.
برای خالی نبودن عریضه
همیشه، همواره، لاجرم، به ناچار. مترادف است با: always، at all times، failing all else.
Slow and hesitant, especially through lack of confidence; faltering. حالتی بین ماندن و رفتن/خواستن و نخواستن، بلاتکلیف.
ته و توی چیزی را درآوردن.
Influence or power, especially in politics or business. اقتدار یا اعتبار به ویژه در سیاست یا تجارت
صُراحی صُراحی ظرفی است که برای نگه داری از مایع که ممکن است حاوی شراب باشد استفاده می شود. صُراحی در شکل و طرح متفاوت است. صراحی معمولاً از مواد بی ا ...
گندکاری، افتضاح.
دمق شدن، بی دل و دماغ شدن، پکر شدن، خود را باختن، از دست دادن روحیه، نژند شدن.
ویراستار نسخه نهایی
عین اجل معلق پیدا شدن/سر رسیدن.
نخ نما شده
ردا شنل عبا قبا
Bugger یا buggar در جنوب و ایالت های غرب میانه آمریکا: بی سر و پا، هر حیوان کوچکی. در انگلستان: فرد ناراضی، آدم ناراحتی که رفتاری خاص خود دارد، آرای ...
عوضی، مزخرف.
عذاب حالت معذب چیزی درون آدم را خارخار می کند
روزها روزانه در روز
To earn a lot of money in a short time and with little effort. نابرده رنج گنج بردن
درجا فی الفور بی درنگ فوری بدون معطلی
دنباله حرف یا چیزی را گرفتن
حفظ جایگاه، حفظ کرامت.
For that matter; moreover. به همین علت/دلیل/خاطر، به علاوه مثال: I was too tired to go. And I couldn't have paid, either. ترجمه پیشنهادی: از خستگی ...
ترس آور، دهشتناک.
توی چشم، متورم، هویدا، فاش.
در زمانی نامشخص بالاخره آخرش روزی
موی دماغ، دست و پا گیر، فردی که چوب لای چرخ کسی می گذارد.
رستگاری
تصویر خیالی لرزان
بی سروپا
سُر و مُر و گُنده، لُپ های گل انداخته.
تاراندن، رم دادن.
اولین و آخرین، تمام ( به هنگام نوشتن چک در انتهای مبغ چک به حروف نوشته می شود ) . مثال: On a cheque, 25000 is written as "Twenty Five Thousand Only. ...
هنگامی که از چیزی می پرید و فریاد می کشید استفاده می شود. “Geronimo” توسط جهنده هایی که از ارتفاع زیادی می پرند فریاد زده می شود، اما ریشه نظامی دار ...
از بی پناهی ، از درماندگی، از بیچارگی، از استیصال.
روزآمد، امروزی، عصری، آلامد، آدم مطرح/شناخته شده/توی چشم/بر سر زبان.