تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

The collection of information of military or political value. اخبار و اطلاعات دارای ارزش سیاسی و نظامی The ability to acquire and apply knowledge an ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازار ( به معنی شهرت ) ، بازار گرمی کردن.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فرض کن، تو بگو، خیال کن، پنداری. مثال: The count was half the size of his wife, a wizened, embroidered - waistcoated manikin, animated by the energy ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

متجاهر، فَشَل.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عمومی: دلسوز، باعاطفه.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Strong sweet Portuguese wine that is usually drunk after a meal. نوعی شراب شیرین و قوی که محصول کشور پرتغال است و اغلب پس از غذا میل می شود.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کله گنده، خان، شیخ، با اصل و نسب.

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اضافه بنا، ساختمان الحاقی، توسعه، هر چیزی که به چیز دیگری اضافه شود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی سیرت کردن طنز: چراغ کسی را قرمز کردن ( به نقل از دیالوگ بهروز وثوقی در فیلم ممل آمریکایی! )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریشه این کلمه در لاتین trivialis است. از معانی دیگر آن به بی نتیجه، بی تاثیر، بی فایده، غیرضروری، بی خود و. . . اشاره می توان کرد.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عکس/تصویر تکی از چهره.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Quick to detect or respond to slight changes, signals, or influences. دارای شامه تیز/ شاخک های حساس

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رفع مزاحمت کردن، رد کردن.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشغله، کار، ماموریت، گرفتاری.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یادآور تداعی کننده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Occurring continuously over a period of time. تکیه گاه، ستون، پایه ثابت، پشت و پناه.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برای خالی نبودن عریضه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A department store is a retail establishment offering a wide range of consumer goods in different areas of the store, each area ( "department" ) spec ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مخفف عبارت Minor - attracted person. فردی که به کوکان میل جنسی دارد و عبارت است از تمایل جنسی عودکننده یا تحریک جنسی نسبت به کودکان زیر ۱۳ سال. در ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حتی یک درصد احتمال، فرض محال، اتفاقی هم که شده.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چشم توی چشم شدن خیره شدن به نگاه کسی زل زدن به چشم های کسی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A realist crime novel, film, or television drama with a specific focus. داستان، فیلم یا درام تلویزیونی جنایی متمرکز بر موضوعی خاص.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تا، الا مثال: Unless you call me to say you're not coming, I'll see you at the theatre پیشنهاد اول: تا زنگ نزنی و نگی که نمیای، من توی تئاتر منتظرتم. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Denoting or relating to design, technology, etc, that is thought likely to be current or fashionable at some future time. در دست ساخت، برای آینده.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در ابتدا بهتر است با معنی کلی جمله "god bless you" آشنا شوید. این جمله با مفهوم �خدا تو را حفظ کند � یا �خدا به تو برکت دهد� یا �خدا به تو خیر دهد� ش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قلمدان

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کاردرست، حرفه ای در کاری.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Acquire great wealth by one's own efforts. با تلاش خود به ثروت بسیار رسیدن.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Meaning that you are in the same bad situation as they are عامیانه: وضعیت بد مشابه دیگران

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سازمان های تبهکار، جرایم سازمان یافته، تبهکاری زیرزمینی/مخفیانه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

They are your mother's sisters, your father's sister's and you're uncle's wives. Words aunty and auntie are just informal versions of the word aunt. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. To "Suck Teeth" means to make a sound via your mouth, inhaling sharply and using your tongue. 2. Suck teeth is a gesture of drawing air. through ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

You can use it to describe a situation in which a favorable outcome depends solely on chance. بگیر نگیر داره تا چه پیش آید

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A break from one's employment or school. مرخصی گرفتن از کار اجازه گرفتن از مدرسه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

If you say that someone looks every inch a certain type of person, you are emphasizing that they look exactly like that kind of person. سایه به سایه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوعی رانندگی با موتور کراس که در آن موتورسوار پاهای خود را بالای فرمان می آورد یا در دو طرف باز می کند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

In the early days of telephony, companies used manual telephone switchboards, and switchboard operators connected calls by inserting a pair of phone ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

In a lowly manner. عامی، امی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Alternative spelling of "zackly" or "Exactly". به طور دقیق، به درستی، به صراحت، رک و راست، راست و حسینی، خدا وکیلی،

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

If you can't beat something, it's the best and you aren't going to find anything better. حرف نداره، رودست نداره، تهشه.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

They have long been considered as symbols of purity, prosperity and good health but were also once thought to bring happiness and good luck to those ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To get information about something because you want to know more about it, or to learn a fact or piece of information for the first time: رد کسی را گ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To look very good . To look as attractive and pleasant as possible. جذاب و خوشایند شدن، به خود رسیدن، ترگل و ورگل شدن.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Elastic; rebounds readily. “clean bouncy hair” synonyms: live, lively, resilient, springy elastic. capable of resuming original shape after stretchin ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اتاق استراحت drawing room نه اتاق نشیمن و اتاق پذیرایی و نه اتاق نقاشی و امثال اینها بلکه اتاقی است که مهمانها یا افراد خانواده بعد از صرف شام در اتا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب دیده شدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Whenever someone asks you for something, be willing to give it. But be sure you get something in return. بده بستان، معامله، گاوبندی، زدوبند، لابی کر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشکلی پیش آمده؟ طوری شده؟ اتفاقی افتاده؟ چی شده؟ چه خبره؟ مشکل چیه؟

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To collect all one's powers in preparation for action. خود را آرام کردن بر خود مسلط شدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Capable of being obtained. synonyms: getable, obtainable, procurable available. obtainable or accessible and ready for use or service. به دست آمدنی. ...