پیشنهادهای فانکو آدینات (٢,٣٣٦)
مطالبه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: درخواست، خواهش ( دری ) اوسِن usen ( اوستایی ) مطالبات: اوسنل usenel ( اوسن با پسوند جمع لکی اِل )
اشباع: در فرهنگ های عربی العین نوشته ی احمد فراهیدی ( درگذشه به سال 175 قمری ) ، لسان العرب نوشته ی ابن منظور ( در گذشته به سال 711 قمری ) مجمع البحر ...
مشوش: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آشفته، آتشپا، بی تاب، پریشان، شَمیده، شیباندل، ناآرام، سرگشته، شوریده، نا آرام، دل نگران ( دری ) آیز āyo ...
کاهن: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پریک parik ( پهلوی ) باگپت bāgpat ( سغدی: baqnpat ) پادر pāder ( پشتو: pāderi )
مغشوش: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ابداگ abdāg ( پارتی: abedāg ) ویهور vihur ( مانوی: vihurid )
حق: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: کانود kānud ( بلوچی ) انجس anjas ( سنسکریت: anjasa )
مختل: همتای پارسی این واژه ی عربی این است ژِلمیا želmyā ( لکی )
مضطرب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آتشپا، آشفته، بی تاب، نا آرام، نابسامان، پریشان، سر درگم، سرگشته، شوریده، دل نگران، گیج، نگران، دستپاچه، ...
حرکت انقباضی: حرکت و انقباض دو واژه ی عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی این است: فَتَر fatar ( سغدی ) ( حرکت ) فَراچَپی far ...
ذات: این واژه در سنسکریت دهاتو dhātu ( پایه، عنصر، عنصر اولیه، جوهر، ماده ی نخستین ) و در اوستایی ذاته żāta بوده است با همان معنی سنسکریت؛ و واژه های ...
اخلاق: شیوه یا پایه رفتاری فردی یا گروهی گاهی پایدار و گاهی تغییر پذیر و قوانینی که بر احساسات و کردارهای آدمی حکمفرماست که یا برخاسته از آرمان، باور ...
تجلیل: این واژه به معنی جل انداختن روی گرده ی چهارپایان است. ( دهخدا ) . در پارسی: اعلام شکوه کسی با برجسته سازی ویژگی ها و یا کارهای وی با برگزاری ...
مقوله: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ایزوان ( مانوی )
ندا: این واژه عربی نیست و در سنسکریت ندا nadā از ریشه ی ند nad به معنی بانگ برآوردن، فریاد زدن، صدا کردن ساخته شده است و صرف آن چنین است: ندامی nadām ...
الهه: این واژه در عربی آلهه ālehat و به معنی بتی است که پرستیده می شود. ( فرهنگ عربی العین نوشته خلیل بن احمد فراهیدی درگذشته به سال 177 قمری ) همتا ...
کُره kore ( گوی، هر چیز گرد ) ؛ این واژه عربی است و همتای پارسی آن این است: ناژ ( سغدی ) کُرات: ناژان. کره ( بچه، نوزاد اسب و خر و قاطر و بز؛ برای ...
مشتمل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: انگد angad ( مانوی ) پرزیس parzis ( سغدی: parżes )
افتخار: احساس لذت روانی همراه با سربلندی و برخورداری از احترام به خاطر داشتن رفتاری هماهنگ با هنجارهای اجتماعی، شرافت، فضیلت، شجاعت و دانشمندی؛ که ای ...
حافظه: اندامی در مغز که آگاهی های مربوط به شخص یا بیرون از او، تجربه ها و خاطرات دور و نزدیک را در خود نگه می دارد و به هنگام نیاز، جستجو و در کم تری ...
شاخص: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نمودار، نمایه ( دری ) مَسیش ( پارتی: masiŝt )
منتظر montazer همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: چشم به راه ( دری ) چینایوت cināyut ( سغدی: چینائوت cināut ) مندیر mandir ( لری ) لیبند liband ...
طالب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: میلاو milāv، خواهان، خواهنده، خواستار ( دری ) رژنه rožne ( سغدی ) تکس takes ( سنسگسری )
1 - ظرفیت ( توانایی، قابلیت ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: تون tun ( اوستایی ) اَتوکی atuki ( پهلوی: atukih ) هونَرتات hunartāt ( اوستای ...
انتظار: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: چیناک cināk ( سغدی ) رخاب raxāb ( گیلکی ) پرمر parmar ( دری ) مسعود سعد همدانی: ملک در جمله آن مراد ...
میل mil ( ابزار ورزش باستانی ) . این واژه پارسی است. میل mil ( ابزار بافتنی یا پزشکی ) . این واژه نیز پارسی است و کوتاه شده ی میله است. میل mil ( ی ...
اتفاقی: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پَشپاچیک ( سغدی )
محک: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: سنگیش sangiŝ ( سنگ با پهلوی ایش: آزمایش )
تجمل: این واژه ی عربی امروزه در زبان پارسی به صورت نام و به معنی زیور است؛ و معنای مصدری ندارد و یا به صورت جمع ( تجملات ) به کار می رود یا با پسوند ...
اصلاح: هر دگرگونی یا انجام دادن کاری برای بهبود چیزی یا رفتاری یا قانونی یا بازگرداندن آن به حالت نخستین پس از شناسایی خطاها یا عیوب یا انحراف. ( htt ...
تسلیم: همتای پارسی این واژه ی عربی که از ریشه ی سلم و در باب تفعیل ساخته شده، اینهاست: فسپور faspur، فاسپور ( دری: fāspor )
متزلزل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: استنیاک astanyāk ( سغدی ) ناپایدار nāpāydār ( دری ) افشنیک afŝanik ( سغدی: fŝanik )
تاسف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: تنس tans ( سغدی ) ویوئی vayui ( اوستایی ) باووس bāvus ( اوستایی: bāvuya ) آنوتاپ ānutāp ( سنسکریت: anu ...
لقمه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این چهار واژه ی دری است: بیره bire، گراس garās، لپ lap، نواله navāle . جای تاسف است که چرا با این که چهار واژه ی ...
اختلاس: بالا کشیدن پولی که به کسی سپرده شده تا در راهی که قانون معین کرده هزینه شود. ( https://www. cnrtl. fr/definition/d�tournement ) همتای پارس ...
هاپولی: این واژه در مانوی اپور appur ( با تشدید پ ) به معنی دزدیدن بوده است.
فخر فروش: فخر واژه ای عربی و فروش پارسی است: همتای پارسی این ترکیب این است: نازان ( دری )
کبیسه: همتای پارسی این واژه ی عربی این است: وهیجک vahijak ( پهلوی )
حیا: انگیزه ای که فرد را از انجام دادن کار بد یا گفتن سخن نادرست یا زشت باز می دارد و به او هشدار می دهد که انجام دادن کار بد یا گفتن سخن نادرست و یا ...
شرمساری، شرمندگی یا سرشکستگی: احساس حقارت دردناک همراه با پشیمانی که به دنبال انجام دادن کار بد یا سخنی نادرست یا ناتوانی در کاری در برابر دیگری پدید ...
شرمندگی یا سرشکستگی: احساس حقارت دردناک همراه با پشیمانی که به دنبال انجام دادن کار بد یا سخنی نادرست یا ناتوانی در کاری در برابر دیگری پدید می آید ک ...
آسیه: این نام در سنسکریت آسیَه āsya ( با شکوه، با وقار، سنگین ) بوده و از دو بخش ساخته شده است: فعل آس که دارای این معانی است: 1ـ نشستن. 2ـ آرمیدن. 3 ...
خنده ی بلند و ناگهانی کردن
دیدن آغاز کردن
معلولیت جسمی، نقص بدنی
صراط: این واژه در سنسکریت سرِتی sreti و در پهلوی سرَت srat بوده به معنی راه.
1 - خان ( خانه، چشمه ) و با این دو معنی در اوستایی، پارتی و پهلوی به کار رفته است. آپخان در پهلوی یعنی چشمه آب؛ و خان اوت مان، خان مان یعنی خانه و خا ...
الفبا: این واژه در لاتین آلفابِتوم ālfābetum بوده که از یونانی آلفا و بِتا ( دو واج نخست الفبای یونانی ) ساخته شده است و در سده ی چهاردهم میلادی به ز ...
حروف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: لیپان lipān ( سنسکریت: lipi با پسوند جمع آن ) واجل vājel ( دری با پسوند جمع لکی اِل )
حروف الفبا: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: اوژاکان užākān ( سغدی )
عادت: توانایی یا رفتاری همیشگی و خودخواسته به دست آمده در کردارها و یا واکنش به رویدادها که بر اثر تکرار در فرد نهادینه شده است جدای از این که با هنج ...