پیشنهادهای فانکو آدینات (٢,٣٣٦)
آنیا ānyā: این نام در سنسکریت ناریک ( مونث ) آنیه ānya می باشد که در جایگاه صفت فاعلی به معنی افزون کننده، فراوان کننده، زیاد کننده و به صورت نام یعن ...
رجز rajaz در فرهنگ عربی - فارسی لاروس چنین آمده است: رَجَزَ ( با تشدید ج ) تَرجیزا برای او ارجوزه خواند. یعنی قصیده ی کوتاه که همه مصراع هایش یک قا ...
این اندازه، این قدر، این طوره؟ این جوره؟ این جوریه؟ آیا این اندازه؟ ?Why your father is it so close to the Pope چرا پدرت اینقدر به پدر مقدس نزدیکه؟ ? ...
لطفا: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پَدیان padyān ( پیشوند قید ساز مانوی پد با واژه ی پهلوی و سغدی یان یعنی لطف ) یانیها yānihā ( پهلوی )
بسیار دور در سمت راست On coming to a path in the forest along which he could see far to the right, Denisov stopped. چون دنی سوف به جای همواری رسید ک ...
اطفای حریق: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این واژه ی مانوی است: اپرایب aparāyeb ( مانوی: appar - āyeb )
حریق: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه های مانوی است: آدور ādur، آیب āyeb
تحریک: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: انگیزش، فاشور fāshur، فاژور fāžur، وژول vožul ( دری ) افژول afžul ( خراسانی )
دعوت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آلاب ālāb. آیاس ( اوستایی )
غیر منقول: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ناویهزیک nāvihzik ( نا با مانوی vihez با پسوند پهلوی یک ) .
منقول ( جابجا شده چیز یا سخن ) . همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویهزیک vihzik ( مانوی: vihez با پسوند پهلوی یک ) .
ماخوذ به حیا: با شرم، کسی که بی چشم و رو نیست. ( فرهنگ بزرگ سخن ) همتای پارسی این ترکیب عربی، این واژه ی زیبای پهلوی است: آزرمیک āzarmik.
ماخوذ: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی سُغدی است: آستیک āstik.
صبح ازل ( نخستین روز پیدایش جهان ) ؛ صبح واژه ای سنسکریت و ازل عربی است و همتای پارسی این است: صبح نخوین naxvin ( مانوی: naxven )
زیبایی ساختگی و نه طبیعی
صبح: این واژه در سنسکریت صوبه śubh می باشد که هم فعل است به معنی درخشیدن و هم نام چاویگ ( اسم مصدر ) و نام است به معنی درخشش، پرتو. فعل سببی آن صبه ...
صحنه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پرکان parkān ( پهلوی ) دیمن diman ( کردی )
جراح: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی کردی است: نِژدار neždār
جراحی: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی کردی است: نِژداری neždāri
عارض: این واژه امروزه در زبان فارسی به معنی چهره به کار نمی رود و به معنی پیشامد است و با فعل شدن به کار می رود. همتای پارسی این واژه ی عربی، این است ...
حذف: همتای پارسی این واژه ی عربی در اوستایی این است: دیتَرت ditart
ملینا: این واژه در سنسکریت میلینه milina ( پیوند، انجمن، اجتماع ) می باشد. در فرانسه ملیلت melilot نام گیاهی است که در پارسی اسپست دشتی و به عربی حند ...
راینا rāynā: این نام در پهلوی رایناگ و رایناک rāyenāg و به معنی رهبر، فرمانروا، حاکم، رئیس، مدیر، منظم، با برنامه بوده است که گ یا ک پایانی آن در گوی ...
سهل العبور: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: زَبیسیا zabisyā ( زب خراسانی و ایسیا از اوستایی: ایثیه işya )
سهل انگار: سهل واژه ای عربی و انگار پارسی است. همتای پارسی این است: زَبِنگار zabengār ( خراسانی )
سهل الوصول ( به آسانی به دست آمدنی ) : همتای پارسی این ترکیب عربی، این است: سویاهار suyāhār ( سنسکریت: سو آهاره suāhāra )
اظهار نظر: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: رابیژی ( کردی ) .
اعتصاب: دست از کار کشیدن یا غذا نخوردن داوطلبانه برای مدتی معین به صورت فردی یا گروهی برای رسیدن به خواسته مادی یا معنوی. ( le petit Robert ) همتای ...
اعتصاب غذا: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: اناساک anāsāk ( سنسکریت: اناصاکه anāśaka )
عقد آریایی سوگند داماد ( آقای. . . ) در پیشگاه این میهمانان گرامی آیا به شادابی بهار سوگند یاد می کنی تا همواره آنچه برای خود می خواهی برای همسر خوی ...
هضم: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان سغدی، این است: خاو.
سوگند داماد ( آقای. . . . ) در پیشگاه این میهمانان گرامی، آیا به شادابی بهار سوگند یاد می کنی تا همواره آنچه بر خود روا می داری بر همسر خویش هم روا ...
هنگام خاکسپاری خوانده شود ای گرامی از دست رفته! روانت شاد و یادت گرامی باد! اکنون که تو را به مادرمان زمین می سپاریم، زمینی که از آن زاده شدی و در آ ...
ناهار: این واژه در زبان سُغدی به معنی ناشتا، غذا نخورده می باشد و از پیشوند سنسکریت نا ( نه ) و فعل سنسکریت آهار به معنی خوراندن و خوردن ساخته شده اس ...
آهار: این واژه در سنسکریت مصدر فعل سببی از آهره āhre می باشد با این معانی: 1ـ به آوردن - نزدیک آوردن - به خانه آوردن ( عروس ) - برای خود آوردن - پیش ...
مذاب: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی خراسانی است: تَفسان tafsān.
شهباز: باز شاهی، هنگامی که پادشاهی فرزندی نداشت، پس از مرگش بازی را رها می کردند و بر شانه ی هر کس می نشست، شاه می شد.
شروین: این نام در سنسکریت صرونه śravana و به معنی سرمایه، دارایی، ثروت می باشد. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1964 ) .
به زحمت: زحمت به معنی دشواری و رنج است. اگر منظور از آن به ندرت، به سختی، هنوز، تازه، درست، کم تر و . . . باشد، بهتر که از به کار بردن به زحمت حوددار ...
به خودو بخود. اگر منظور از خود، خویشتن باشد، به جدا نوشته می شود. مانند: به خود گفت؛ ولی اگر منظور خودکار، اتوماتیک باشد، روی هم نوشته می شود. مانند: ...
به خودو بخود. اگر منظور از خود، خویشتن باشد، به جدا نوشته می شود. مانند: به خود گفت؛ ولی اگر منظور خودکار، اتوماتیک باشد، روی هم نوشته می شود. مانند: ...
بجای و به جای: اگر معنی جایگزینی بدهد، می نویسیم به جای. مانند: مردی را به جای ژان والژان دستگیر کردند؛ ولی اگر پس از آن، فعل آوردن بیاید، می نویسیم: ...
به جای و بجای: اگر معنی جایگزینی بدهد، می نویسیم به جای. مانند: مردی را به جای ژان والژان دستگیر کردند؛ ولی اگر پس از آن، فعل آوردن بیاید، می نویسیم: ...
وسیله معاش: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: آجیوا ājivā ( سنسکریت ) .
غذا خوردن - بردن ـ برداشتن. we take food and drink غذا بخوریم و چیزی بنوشیم. Likewise, taking food may not seem appropriate under certain stressful ...
استخدام رسمی یا استخدام دائمی: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: اسپاسیک espāsik ( سغدی ) نُشاکو noshāku ( سغدی: noshaku )
استخدام: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی زیبای سغدی است: اسپاسیک espāsik.
حقوق بشر: آزادی ها و حقوق در نظر گرفته شده برای انسان بر پایه اعلامیه جهانی حقوق بشر که اینهاست: 1 - آزادی ها: گفتار، کردار، کار، آموزش و پرورش هم بر ...
اعلامیه حقوق بشر: همتای پارسی این سه واژه ی عربی، اینهاست: نیشتایات nishtāyāte ساسنای sāsnā مانو mānu ( سغدی - اوستایی - سنسکریت )
بدو امر: بدو در عربی به معنی بیابان است؛ و به کسی که در بیابان زندگی می کند، بَدَوی گویند؛ پس ننویسیم: در بدو امر. بنویسیم: در آغاز کار. ( کتاب غلط ن ...