پیشنهاد‌های فانکو آدینات (٢,٣٩٩)

بازدید
٤,٧٩٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سورینا: این نام در سنسکریت: سورین sūrin ( با او کشیده ) به معنی دانشمند، دانشور است که پسوند مونث ساز اِی به آن افزوده شده و سورینی sūriney شده ولی د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اردیبهشت: این واژه در سغدی: ارتاوخشت artāvexŝt؛ در مانوی: اردیوهیشت ardivhiŝt؛ در پهلوی: اورت وهیشت، اورد وهیشت urtvahiŝt، urdvahiŝt ( باران بهشتی ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مجازات: بار کردن هزینه ( سنگین یا سبک ) مالی یا فیزیکی به کسی به دلیل زیرپا گذاشتن قانون به صورت جریمه، یا زندان یا مرگ برای پیشگیری از ناهنجاری های ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنبیه: تحمیل محرومیت به صورت قطع پاداش یا کمک یا دادن کار اضافی یا کاستن از امتیاز یا درجه، بازداشت، کسر حقوق و یا گونه های دیگر [فیزیکی و روانی] به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غیر ممکن: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: نشدنی ( دری ) نِشاین neŝāyen ( پهلوی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حتی الامکان: همتای پارسی این ترکیب عربی، اینهاست: تا جایی که می شود ( دری ) تاهیتو شاینا tāhitu ŝāynā ( تا با واژه یاوستایی هیتو و پهلوی: ŝāyen آ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

حتی: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فاید fāyad ( دری ) اتیو etyu ( سغدی: estyu ) فرز fraz ( سغدی ) تنانت tanānat ( کردی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هیچ ارزشی ( نه اخلاقی و نه اجتماعی ) را به رسمیت نشناختن و ارزش ها را بیهوده دانستن. ( https://www. cnrtl. fr/definition/nihilisme )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هیچ ارزشی ( نه اخلاقی و نه اجتماعی ) را به رسمیت نشناختن و ارزش ها را بیهوده دانستن. ( https://www. cnrtl. fr/definition/nihilisme )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کسی که هیچ ارزشی ( نه اخلاقی و نه اجتماعی ) را به رسمیت نمی شناسد و ارزش ها را بیهوده می داند. ( https://www. cnrtl. fr/definition/nihiliste )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیهیلیست: کسی که هیچ ارزشی ( نه اخلاقی و نه اجتماعی ) را به رسمیت نمی شناسد و ارزش ها را بیهوده می داند. ( https://www. cnrtl. fr/definition/nihilist ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مایع: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی زیبای پهلوی است: آپیک āpik

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

استاد: این واژه در اوستایی: ائیویشتی aiviŝti ( کسی که به آرزوی والای خود که فراگیری دانش بسیار است رسیده و خواهان آن برای دیگران است ) ؛ و از دو بخش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اثیر: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: فرانکان frānkān ( سغدی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تصرف عدوانی: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: آسپدریژانه āspedrižāne ( آس؛ سغدی. و پدریژ از کردی: peydriži با پسوند آنه ) ،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

وضوح: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پاگوید pāgvid ( سغدی: pāqvid ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مبهم: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: گوفره gufre ( اوستایی: gufra ) موئیروس muirus ( اوستایی ) ویهور vihur ( مانوی: vihurid ) سرگم sargo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قهوه ای: قهوه واژه ای عربی است که پسوند پارسی ای به آن افزوده شده است. همتای پارسی اینهاست: کَدرو kadru ( سنسکریت ) کپیلا kapilā ( سنسکریت )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

متکلم: کسی که با فلسفه از دین دفاع می کند. همتای پارسی: اِروانیردین ervānirdin ( اروان: در مانوی یعنی فلسفه؛ با پسوند فاعلی پهلوی یر؛ و دین ) ( فیلس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

متکلم: همتای پارسی این واژه ی عربی اینهاست: پریمنا perimnā ( اوستایی: peremnāi ) دیامنو dyāmnu ( اوستایی: دَئُمنو daomnu )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هیمن: این نام در سنسکریت: هِمَن heman ( زر، طلا ) ؛ اوستایی: هَئُمَه haoma؛ در پهلوی: هوم hum با همان معنی سنسکریت می باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هیراد: این نام در پارسی باستان: hiryād ( سرمایه ماندگار ) و نام یکی از سربازان کوروش در نبرد ساردس بوده است. به نوشته ی هرودوت: در چهاردهمین روز محاص ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شنتیا: این نام در سنسکریت: شندییه shandeyya ( به شیرینی قند، مانند قند ) می باشد؛ نون و د در این واژه، از برخورد نوک زبان با سقف دهان گفته می شود که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1 - شرط ŝart: پیش نیاز انجام شدن کاری یا گفته شدن سخنی. ( = تضمین؛ مانند به شرط چاقو ) همتای پارسی: لیب lib ( بلوچی ) . 2 - شرط ( پیمان؛ مانند شرط ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دعوا: همان گونه که فرتاش به درستی نوشته و باید بر این تیزبینی او آفرین گفت، این واژه از اوستایی دَئیوی daivi ساخته شده و در عربی نیامده است. در فرهنگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

متهم: کسی که به او سخنی ناروا یا کرداری مجرمانه از روی گمان نسبت داده شده است؛ ولی هنوز به اثبات نرسیده است. از دید حقوقی: کسی که سخنی یا کرداری بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تکبر: احساس فراتر از واقعیت در باره ی ارزش ویژگی های خویش که باعث می شود فرد خود را بالاتر یا برتر از دیگران بداند و انتظار دارد احترامی که دلخواه او ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تکمیل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: امیام amyām ( سغدی: amyāmand ) ایسپور ispur ( مانوی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تجاوز جنسی: هرگونه رفتار آمیزشی که با خشنودی یکی از دو یار همراه نباشد. همتای پارسی این ترکیب عربی، این است: اتسیاک atsyāk ( سغدی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تجاوز به عنف: همتای پارسی این ترکیب عربی، این است: اتسیاک atsyāk ( سغدی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شَعر shaar: ( مو، گیسو ) این واژه عربی است و در پارسی کاربردی ندارد. شِعر shear: گفتاری ادبی کوتاه یا بلند و آهنگین که با به کار گیری آرایه های ادبی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

طراوت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: شادابی، تازگی ( دری ) پاراوی pārāvi، تیراوی tirāvi ( کردی ) رشمه raŝma ( لکی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با جدیت، غیرتمندانه، با اشتیاق. Are you zealously declaring the good news and helping people to appreciate the dignity, splendor, and majesty of Jeh ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فریاد زدن. ?How long shall I call to you for aid from violence, and you do not save تا به کی از ستم فریاد کنم تا تو بشنوی و به کمکم بشتابی؟ صدا زدن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

احضاریه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ژیگرنامه žigernāme ( سغدی: ژیغر žiqer احضار )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

احضار: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ژیگر žiger ( سغدی: ژیغر žiqer )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تدریس: درس واژه ای عربی نیست؛ در اوستایی دَرِس dares و در سنسکریت درص darś به معنی نشان دادن، آموزاندن، نمایاندن بوده است؛ که به عربی راه یافته و از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مدرس: درس واژه ای عربی نیست؛ در اوستایی دَرِس dares و در سنسکریت درص darś به معنی نشان دادن، آموزاندن، نمایاندن بوده است؛ که به عربی راه یافته و معنی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صدمه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: مِهگار mehgār ( پارتی ) آسیب، گزند، آگفت āgaft ( دری )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مطالعات: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: مَرانِل marānel ( اوستایی: مرانه = مطالعه با پسوند جمع ساز لکی اِل )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

فضای مجازی: فضای مجازی ترجمه ای نادرست از واژه ی انگلیسی Cyberspace است. این واژه اگر چه به ظاهر از دو بخش Cyber و space ساخته شده است، هنوز در هیچ ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حشو قبیح: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: میسه فرخش mise - farxaŝ ( اوستایی: میثه mişa ) و دری فرخش. همانگویی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

حشو قبیح: یعنی به کار بردن مترادف یا مترادف های یک واژه پشت سر هم. مانند: علم و دانش که علم عربی و دانش پارسی است ولی هر دو به یک معنی است و مانند: گ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

این که و اینکه: ترکیب اینکه اگر به معنی این کسی که باشد، این از که جدا نوشته می شود. مانند: این که دیوانه ی اویم به دلش جایم نیست؛ ولی اگر به معنی ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آن که و آنکه: ترکیب[ آن که] اگر به معنی آن کسی که باشد، مانند: آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم . . حافظ؛ آن از که جدا نوشته می شود؛ ولی اگر به معنی آ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

احیاء: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: مژاب mažāb ( سغدی: مژاو mažāv ) انزوت anzut ( سغدی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

احیا: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: مژاب mažāb ( سغدی: مژاو mažāv ) انزوت anzut ( سغدی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آریسا: این نام در اصل آریایی سا می باشد یعنی مانند یک شاهزاده، کسی که رفتار یک آریایی را دارد.

پیشنهاد
٠

بحمدالله والمنه: زمانی که بر سر حمد ب درآید، حمد به معنی ستایش یا شکر نیست که به معنی دستور، فرمان و راهنمایی است؛ همچنان که در آیه 30 بقره گفت: نحن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بحمدالله: زمانی که بر سر حمد ب درآید، حمد به معنی ستایش یا شکر نیست که به معنی دستور، فرمان و راهنمایی است؛ همچنان که در آیه 30 بقره گفت: نحن نسبح بح ...