پیشنهاد‌های فانکو آدینات (٢,٣٣٦)

بازدید
٤,١٩٤
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صفر sefr: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بتال betāl ( کردی ) ، پویک puik ( لکی ) ، ویات vyāt ( سنسکریت: vyat ) صفر در سنسکریت بیندو bindu می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Breathing more freely in a little while پس از لحظه ای چند نفس به راحتی کشید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

روحیه: نیروی روانی وادار کننده و توانبخش برای کنش یا واکنش که از یک گفتار یا کردار یا رویداد و یا یک آهنگ بر می خیزد. ( https://www. cnrtl. fr/defini ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تشویق: گفتار، کردار یا رویدادی انگیزاننده، امیدبخش و نیرو دهنده برای پشتیبانی. ( https://www. cnrtl. fr/definition/encouragement ) همتای پارسی ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روایت: گزارش زبانی یا نوشتاری رویداد یا گفتار کسی که یا خود شنیده یا دیده یا از دیگری شنیده است. ( https://www. cnrtl. fr/definition/rapport ) . ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بیوگرافی، زندگینامه. Marty, tell me your life story مارتی! در باره ی زندگی ات برایم بگو.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اتمام: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فَریام faryām ( سغدی: فره یام frayām ) مایام māyām ( سغدی: māyāms ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

توقف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اَبسیز ( سغدی: اپسِذ apseż ) انچا ancā ( سغدی: ancāy )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

So much for relying on the government. چقدر در باره ی اعتماد کردن به دولت گفتند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

?How can you arrest someone're relying on a hunch چگونه می توانی کسی از از روی شک دستگیر کنی؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

dont want no cheering up نمی خواهند خوش باشند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ایرمان: سنسکریت: اریمن ariman ( یار، دوست ) اوستایی: اَئیریَمنه airyamana ( نام فرشته ی نگهبان صلح، آشتی دوستی و شادی و خوشبختی، خوشبختی دهنده، آرا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تدبر: یعنی رفتن به پشت صحنه است و به معنی پشت سر و عاقبت نیست؛ زیرا عاقبت یا پیامد برای کاری گفته می شود؛ و هنگامی که در قرآن گفته شده چرا در قرآن تد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ارمس ormas: این واژه در زبان سغدی به معنی تسکین، تسلی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهمن: اوستایی: vahmna، vahuman؛ سغدی: vahman؛ مانوی و پهلوی: vahman ( اندیشه ی نیک ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بهرام: این نام در اوستایی: ورثره بَئُذه vereşrabaoża؛ در مانوی و پهلوی: vahrām. پیروزی، در آستانه ی پیروزی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Cheer Up, Dear خواهرم، غصه نخور Cheer up خوشحال باش Well, you've cheered up a bit خب، شنگول به نظر میایی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Frodo breathed again فرودو نفس راحتی کشید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

I can breathe again دوباره می توانم نفس بکشم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

The horses stopped to breathe again اسب ها ایستادند تا نفسی تازه کنند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنفس: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: شینابا ( کردی: shenabā ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شالی: این واژه در سنسکریت: صالی śāli یعنی به کار رونده در مهمانی ( برنج ) می باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاخه: در سنسکریت: صاکهه و صاکها śākhā، śākha؛ در اوستایی: یخشتی yaxshti؛ در سغدی: شنخه shanxe؛ در پهلوی: شاک shāk ( شاخ ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مدرسه: درس واژه ای عربی نیست؛ در اوستایی دَرِس dares و در سنسکریت درص darś به معنی نشان دادن، آموزاندن، نمایاندن بوده است؛ که به عربی راه یافته و معن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

احتمالی:همتای پارسی: کاباتی kābāti ( سغدی: każbāt ) لگینی legini ( کردی ) ،

پیشنهاد
٠

احتمال قریب به یقین: همتای پارسی: لگین افترlegin eftar ( کردی ـ سغدی ) احتمال قوی: همتای پارسی: لگین گرف legin garf ( کردی ـ سغدی ) احتمال زیاد: هم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

احتمال زیاد: همتای پارسی: لگین تم legin tom ( کردی ـ خراسانی ) احتمال قوی: همتای پارسی: لگین گرف legin garf ( کردی ـ سغدی ) احتمال قریب به یقین: هم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

احتمال قوی: همتای پارسی: لگین گرف legin garf ( کردی ـ سغدی ) احتمال زیاد: همتای پارسی: لگین تم legin tom ( کردی ـ خراسانی ) احتمال قریب به یقین: هم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

احتمال: آنچه به ذهن کسی در باره ی پیش آمدن یا نیامدن رخدادی یا پیدایش چیزی می آید؛ نسبت میان موارد دلخواه و ممکن که با آنها می توان میزان شانس را برآ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بردیا: این نام در فرهنگ واژه های اوستا نیست؛ و روشن نیست نگارنده ی فرهنگ اسم ها با چه سندی نوشته در اوستایی به معنی بلند پایه است؛ در پهلوی، پارتی، م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نقاش: این واژه از ریشه ی عربی نقش گرفته شده است نه از واژه ی نخش؛ زیرا چنین واژه ای در زبان های اوستایی، پارتی، مانوی، سغدی و پهلوی نیست؛ در پهلوی نَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عاشق: کسی که دلباخته ی دیگری شده و احساس وابستگی سختی به او پیدا کرده و نشانه های آن را نمایان می سازد و به دنبال دستیابی به آن است و برای خشنودی او ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

منطقه البروج: همتای پارسی این ترکیب عربی، این است: مِرگاچَکرا mergācakrā ( سنسکریت: mregacakra ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همتای پارسی این واژه ی عربی شده، این واژه ی سغدی است: ژون žun.

پیشنهاد
٠

به جایی از بیل که دسته در آن فرو می رود، آستین بیل گفته می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کثرت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اشگا eshgā ( پهلوی: shgah ) پونجه punje ( سنسکریت: punja ) آربود ārbud ( سنسکریت: ārbuda ) فراوانی f ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تعدد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: شِتاک shetāk ( پهلوی: shetak ) فَراپات farāpāt ( کردی: فره پاتی farapāti ) ،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گذشتن a cloud passed over the moon ابر کوچکی از روی ماه می گذشت. The imperial inspiration of Rome had passed over him دم شاهانه رم بر او وزیده بود. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آنوش: این نام در اوستایی با واژه ی آنوش هچ ānush hac ( با تیزهوشی پیروی کننده ) آمده است و چون هچ به معنی پیروی کردن است، آنوش به معنی تیزهوش است و ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوسه ( بی ریش ) :این واژه در سنسکریت کوصه kuśa به معنی درخشان می باشد یعنی مردی که از بی ریشی گونه هایش می درخشد. کوسه ( جانور ) :این واژه در سنسکری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

شهریار: این نام در سنسکریت: کشَترییه kshatriya ( بزرگ زاده یا اشراف زاده ای که بر شهر فرمانروایی می کند ) ؛ در اوستایی: خشِثرو xsheşru؛ در پارتی: شهر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میترا: این نام در سنسکریت: میتره mitra؛ در پارسی باستان و اوستایی: میثره mişra؛ در سغدی: مَئیتره maitre، در پهلوی: میتر mitr و به معنی مهر، دوستی، عل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راسوی مصری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خدنگ ( جانور )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تعادل ( = اعتدال ) : قرار گرفتن یا دادن چیزی مادی یا معنوی در حالتی یا به گونه ای که در هر وضعیتی به هیچ سویی متمایل نشود و یا کم تر یا بیش تر از سوی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اعتدال: قرار گرفتن یا دادن چیزی مادی یا معنوی در حالتی یا به گونه ای که در هر وضعیتی به هیچ سویی متمایل نشود و یا کم تر یا بیش تر از سوی دیگر نباشد و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

شِما: این واژه در اوستایی شِمنه shemna و به معنی نشانه، علامت، مارک، پلاک بوده است. ناگفته نماند که زبان های اروپایی هم خانواده با زبان پارسی می باش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نتیجه: هر چیز مادی یا معنوی خوب یا بد، کم یا زیاد که در پایان یک کار یا از یک نوشته، یک برنامه یا یک نقشه به دست می آید. ( https://www. cnrtl. fr/def ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

for this reason most of the days agreed upon he devoted to some other business در نتیجه، لوتر بیشتر روزهایی را که قرار بود به دیدن دوستش برود، صرف کا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

From the day of his death she had devoted herself heart and soul to the bringing up of her precious treasure, her boy Kolya. و با پسرش که تازه به دن ...