پیشنهاد‌های فانکو آدینات (٢,٣٩٩)

بازدید
٤,٧٩٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مطالعه: خواندن یا شنیدن نوشته ای همراه با پرسش های پیاپی از نویسنده در ذهن خویش و اندیشه در باره ی متن برای دانستن، به یاد سپردن، افزایش دانش، داوری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مطالعه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: مرایو marāyu ( اوستایی: مرئو marau ) مرانه marāne ( اوستایی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آپادانا: این نام در سنسکریت اپه دانه apadāna و به معنی فراتر از کار عادی، کار بسیار برجسته، کار با شکوه می باشد؛ در پارتی: اپپه ذن appażan با همان مع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

روزمره: روز واژه ای پارسی است و مره عربی است. در پهلوی رزوارک rozvārak یا رزوارگ و نیز پادرزگ pādrozag گفته می شد. ( فرهنگ واژه های پهلوی بهرام فره و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

فرار: این واژه در عربی از ریشه ی فر ( با تشدید ر ) و فرر دانسته شده است. در فرهنگ های العین، لسان العرب، المفردات، مجمع البحرین، قاموس و التحقیق این ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گذرگاه ماه. یکی از ستاره هایی که ماه در گردش سالانه ی خود از برابر آن می گذرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

باوان: این نام در سغدی باونه bāvvane ( بسنده، کافی، مکفی ) بوده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بارافا: این واژه که نام پسر و نام تیره ای از کردهای ترکیه است، در سنسکریت: پره بهه prabha بوده است ( bh در دیگر زبان های آریایی ف خوانده می شود ) و ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مناسب: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی، اینهاست: پسژگ pasažag ( پارتی: passažag ) ساچه sāce ( سغدی ) انساک ansāk ( سغدی ) اشینده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شعله ور: شعله واژه ای عربی است که پسوند پارسی ور به آن افزوده شده است. همتای پارسی این است: آلاوین ( آلاو با پسوند دری ین؛ مانند راستین، دروغین، چرکی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مماشات: تحمل کسی یا چیزی در مواردی خاص برای مدتی معین همراه با انفعال و نشان دادن رفتاری ناهمخوان و دور از انتظار با وجود توانمندی در برداشتن یا پیشگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ملکه ( برای آدم ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی زیبای کردی است: شاژَن. ملکه ( برای زنبور ) : شاهَنگ ( دری ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوینده، بر زبان آورنده، بیان کننده. and without uttering a word sat down mechanically on her bed. و بی آنکه چیزی بگوید، بی اراده روی تختخواب او نشس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آلان ālān: در سنسکریت آل به معنی آراستن، آرایش - تزئین کردن، زینت بخشیدن است که پسوند آن به آن افزوده شده و صفت فاعلی ساخته است به معنی آراینده، آرای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غصه qosse: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فرم faram، موژ muž، گرم gorm، تاسا tāsā، اندوه anduh ( دری ) اراز erāz ( لکی ) اغدا aqdā ( خراسا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آنیا ānyā: این نام در سنسکریت ناریک ( مونث ) آنیه ānya می باشد که در جایگاه صفت فاعلی به معنی افزون کننده، فراوان کننده، زیاد کننده و به صورت نام یعن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رجز rajaz در فرهنگ عربی - فارسی لاروس چنین آمده است: رَجَزَ ( با تشدید ج ) تَرجیزا برای او ارجوزه خواند. یعنی قصیده ی کوتاه که همه مصراع هایش یک قا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

این اندازه، این قدر، این طوره؟ این جوره؟ این جوریه؟ آیا این اندازه؟ ?Why your father is it so close to the Pope چرا پدرت اینقدر به پدر مقدس نزدیکه؟ ? ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لطفا: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پَدیان padyān ( پیشوند قید ساز مانوی پد با واژه ی پهلوی و سغدی یان یعنی لطف ) یانیها yānihā ( پهلوی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بسیار دور در سمت راست On coming to a path in the forest along which he could see far to the right, Denisov stopped. چون دنی سوف به جای همواری رسید ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اطفای حریق: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این واژه ی مانوی است: اپرایب aparāyeb ( مانوی: appar - āyeb )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

حریق: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه های مانوی است: آدور ādur، آیب āyeb

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحریک: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: انگیزش، فاشور fāshur، فاژور fāžur، وژول vožul ( دری ) افژول afžul ( خراسانی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دعوت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آلاب ālāb. آیاس ( اوستایی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غیر منقول: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ناویهزیک nāvihzik ( نا با مانوی vihez با پسوند پهلوی یک ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

منقول ( جابجا شده چیز یا سخن ) . همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویهزیک vihzik ( مانوی: vihez با پسوند پهلوی یک ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ماخوذ به حیا: با شرم، کسی که بی چشم و رو نیست. ( فرهنگ بزرگ سخن ) همتای پارسی این ترکیب عربی، این واژه ی زیبای پهلوی است: آزرمیک āzarmik.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ماخوذ: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی سُغدی است: آستیک āstik.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صبح ازل ( نخستین روز پیدایش جهان ) ؛ صبح واژه ای سنسکریت و ازل عربی است و همتای پارسی این است: صبح نخوین naxvin ( مانوی: naxven )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیبایی ساختگی و نه طبیعی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

صبح: این واژه در سنسکریت صوبه śubh می باشد که هم فعل است به معنی درخشیدن و هم نام چاویگ ( اسم مصدر ) و نام است به معنی درخشش، پرتو. فعل سببی آن صبه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صحنه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پرکان parkān ( پهلوی ) دیمن diman ( کردی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

جراح: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی کردی است: نِژدار neždār

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جراحی: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی کردی است: نِژداری neždāri

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عارض: این واژه امروزه در زبان فارسی به معنی چهره به کار نمی رود و به معنی پیشامد است و با فعل شدن به کار می رود. همتای پارسی این واژه ی عربی، این است ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حذف: همتای پارسی این واژه ی عربی در اوستایی این است: دیتَرت ditart

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

ملینا: این واژه در سنسکریت میلینه milina ( پیوند، انجمن، اجتماع ) می باشد. در فرانسه ملیلت melilot نام گیاهی است که در پارسی اسپست دشتی و به عربی حند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راینا rāynā: این نام در پهلوی رایناگ و رایناک rāyenāg و به معنی رهبر، فرمانروا، حاکم، رئیس، مدیر، منظم، با برنامه بوده است که گ یا ک پایانی آن در گوی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سهل العبور: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: زَبیسیا zabisyā ( زب خراسانی و ایسیا از اوستایی: ایثیه işya )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سهل انگار: سهل واژه ای عربی و انگار پارسی است. همتای پارسی این است: زَبِنگار zabengār ( خراسانی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سهل الوصول ( به آسانی به دست آمدنی ) : همتای پارسی این ترکیب عربی، این است: سویاهار suyāhār ( سنسکریت: سو آهاره suāhāra )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اظهار نظر: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: رابیژی ( کردی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اعتصاب: دست از کار کشیدن یا غذا نخوردن داوطلبانه برای مدتی معین به صورت فردی یا گروهی برای رسیدن به خواسته مادی یا معنوی. ( le petit Robert ) همتای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اعتصاب غذا: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: اناساک anāsāk ( سنسکریت: اناصاکه anāśaka )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عقد آریایی سوگند داماد ( آقای. . . ) در پیشگاه این میهمانان گرامی آیا به شادابی بهار سوگند یاد می کنی تا همواره آنچه برای خود می خواهی برای همسر خوی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هضم: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان سغدی، این است: خاو.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سوگند داماد ( آقای. . . . ) در پیشگاه این میهمانان گرامی، آیا به شادابی بهار سوگند یاد می کنی تا همواره آنچه بر خود روا می داری بر همسر خویش هم روا ...

پیشنهاد
٢

هنگام خاکسپاری خوانده شود ای گرامی از دست رفته! روانت شاد و یادت گرامی باد! اکنون که تو را به مادرمان زمین می سپاریم، زمینی که از آن زاده شدی و در آ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ناهار: این واژه در زبان سُغدی به معنی ناشتا، غذا نخورده می باشد و از پیشوند سنسکریت نا ( نه ) و فعل سنسکریت آهار به معنی خوراندن و خوردن ساخته شده اس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آهار: این واژه در سنسکریت مصدر فعل سببی از آهره āhre می باشد با این معانی: 1ـ به آوردن - نزدیک آوردن - به خانه آوردن ( عروس ) - برای خود آوردن - پیش ...