ضمائم
/zamA~em/
برابر پارسی: پیوست ها
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
لوازم، متعلقات، اسباب، ضمائم، اموال شخصی زن، اثایالبیت، اثای
مفهوم، مفاد، محتویات، مندرجات، مضمون، ضمائم
ضمائم
ضمنا، در ضمن، ضمائم، در این ضمن، در اثناء، در خلال
پیشنهاد کاربران
ضمائم و تعلیقات باهم نشان های ارتشی
در خزه یک سری ضمائن برگ مانندی موجود اند