ضمائم

/zamA~em/

برابر پارسی: پیوست ها

معنی انگلیسی:
accessory

لغت نامه دهخدا

ضمائم. [ ض َ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ ضمیمه.

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) مونث ضمیم صاحب همراه . ۲ - چیزی که آن را به چیز دیگر جمع کرده باشند پیوست . جمع : ضمایم ( ضمائم ) یا ضمیمه اعور . زایده کرمی شکل که به سطح داخلی روده اعور متصل است و طول آن بین ۶ تا ۱۲ و گاهی ۲٠ سانتیمتر است آپاندیس آویزه .

مترادف ها

paraphernalia (اسم)
لوازم، متعلقات، اسباب، ضمائم، اموال شخصی زن، اثایالبیت، اثای

contents (اسم)
مفهوم، مفاد، محتویات، مندرجات، مضمون، ضمائم

enclosures (اسم)
ضمائم

meantime (قید)
ضمنا، در ضمن، ضمائم، در این ضمن، در اثناء، در خلال

پیشنهاد کاربران

ضمائم و تعلیقات باهم نشان های ارتشی
در خزه یک سری ضمائن برگ مانندی موجود اند

بپرس