قریب الوقوع
/qaribolvoqu~/
مترادف قریب الوقوع: نزدیک
متضاد قریب الوقوع: بعیدالوقوع
برابر پارسی: زود هنگام
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
حتمی، قریب الوقوع
اویزان، قریب الوقوع، تهدید کننده
پیشنهاد کاربران
در آستانه ونزدیکی یک رویداد
در پیش
در آستانه
منتظر
در آستانه
منتظر
زودآیند
نزدیکروی
در آستانه رخداد
زود رویداد
چیزی که اتفاق افتادنش نزدیکه
زودرویده {زود روی ده}
حادثه بزرگ