مزاحمت

/mozAhemat/

مترادف مزاحمت: آزار، آزردن، اذیت، تزاحم، رنجه، زحمت، تصدیع، دردسر، صداع، پاپوش، گرفتاری، زحمت دادن، دردسر دادن، مصدع بودن

برابر پارسی: دردسردادن، دردسر، دست و پا گیری، رنج دادن

معنی انگلیسی:
annoyance, encumbrance, harassment, hindrance, inconvenience, intrusion, interruption, invasion, vexation, bother, gibe, molestation, nuisance, pinprick

لغت نامه دهخدا

مزاحمت. [ م ُ ح َ م َ ] ( ع مص ، اِمص ) ممانعت و تعرض و معارضه و بازداشتگی. || زحمت و تصدیع و آزردگی. ( از ناظم الاطباء ). زحمت دادن. رنج رسانیدن. زحمت کردن. زحمت رسانیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). با کسی زحمت کردن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || انبوهی و فشار بر یکدیگر. ( ناظم الاطباء ). || تنگی نمودن بر کسی. ( از منتخب اللغات ) ( از غیاث اللغات ).

مزاحمة. [ م ُ ح َ م َ ] ( ع مص ) فزودن و نزدیک شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). یقال زاحم علی الخمسین ؛ یعنی نزدیک به پنجاه رسید. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). مجاحفة. ( تاج المصادر بیهقی ). || انبوهی کردن مرهمدیگر را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || تزاحم. ازدحام. زحام. انبوهی کردن. رفع کردن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

اذیت کردن، انبوهی کردن وتنگ گرفتن برکسی
۱ - ( مصدر ) زحمت دادن رنج رسانیدن . ۲ - ( اسم ) زحمت .
بازداشتگی

فرهنگ معین

(مُ حَ مَ ) [ ع . مزاحمة ] (مص م . ) ۱ - زحمت دادن . ۲ - انبوهی کردن و تنگ گرفتن بر کسی .

فرهنگ عمید

۱. تنگ گرفتن بر کسی، اذیت کردن.
۲. [قدیمی] انبوهی کردن.

دانشنامه آزاد فارسی

مزاحمت (nuisance)
(یا: ایذا) در حقوق، مداخله در برخورداری و استفاده از حقوق مالکیت زمین. دو نوع ایذا وجود دارد: ایذای خاص که مزاحم استفادۀ متصرف از ملک است، مانند سروصدای یک همسایه که در این صورت متصرف می تواند درخواست صدور قرار منع و رفع مزاحمت و مطالبۀ خسارات کند. مزاحمت عمومی که بر استفادۀ گروهی نامشخص از مردم تأثیر می گذارد، مانند ایجاد مانع در بزرگراه، که جرم کیفری محسوب می شود. در مزاحمت عمومی، شخص در صورتی می تواند به انفراد ادعای خسارت کند که بیش از عموم مردم از مزاحمت عمومی صدمه دیده باشد.

مترادف ها

trouble (اسم)
سختی، ازار، قید، زحمت، مزاحمت، خارش

inconvenience (اسم)
ناراحتی، اذیت، نا سازگاری، ناجوری، اسیب، زحمت، اسباب زحمت، مزاحمت، درد سر، نا مناسبی

disturbance (اسم)
پریشانی، ناراحتی، اشوب، تعرض، اختلال، مزاحمت

molestation (اسم)
مزاحمت

hindering (اسم)
منع، مانع، مزاحمت

troubling (اسم)
مزاحمت

obtrusion (اسم)
مزاحمت

فارسی به عربی

اضطراب , تجارة , شجار , مشکلة

پیشنهاد کاربران

رنج افزایی، کار افزایی
واژه مزاحمت
معادل ابجد 496
تعداد حروف 6
تلفظ mozāhemat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: مزاحَمة]
مختصات ( مُ حَ مَ ) [ ع . مزاحمة ] ( مص م . )
آواشناسی mozAhemat
الگوی تکیه WWWS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 4
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار

مُزاحِمَت: ١. سرباری، سربار شدن، سرخری، سرخر شدن، دست - وپاگیری، دست - وپاگیر شدن ٢. مردم - آزاری، آزاردهی، آزاردهندگی، خرمگسی، خرمگس بودن ٣. رنجەآوری، رنجاوری ۴. آشوبگری ۵. دردسرسازی، دردسرساز بودن، پردردسری،
...
[مشاهده متن کامل]
پردردسرساز بودن ۶. آرامش - بەهمزنی، آسایش - شکنی [لطفأ، مزاحمت ایجاد نکنید: خواهشن، آرامش را بەهم نزنید]

disturb
interference = مزاحمت در شیمی
واژه *مت یک واژه اوستایی است ( همتای mate انگلیسی ) که هم درجای پیشوند و هم درجای پسوند می نشیند و به معنای همراهی و همنشینی است مانند ندامت ( در سنسکریت ned नेद् =پشیمانی ) تهمت ( توه=آزار ) گیامت - قیامت ( گیا=زنده، گیان=جان ) و گیمت - قیمت ( گی=ارزش ) و زحمت - زهمت ( زه=کاستن ) و خدمت - هدمت ( خد - هد=خانه ) و مت گئُشاواره=با گوشواره و مت هیزوانگ= با زبان. و عرب با دستمایه واژه زهمت ، در ساختارهای دیگر دستوری ، واژه گان نویی همچون" مزاحمت" و . . . ساخته است.
...
[مشاهده متن کامل]

*پی رس: فرهنگ واژگان اوستایی: شادروان احسان بهرامی - فریدون جُنیدی، اشکان

مزاحمت رساندن
در پارسی " آزارندگی "

بپرس