پیشنهادهای فانکو آدینات (١,٥٣٠)
همایون: در اوستایی: هومائوم humAum؛ در پارتی و مانوی: هومایُن humAyon به معنی دانا، با خرد، خردمند.
همت: انگیزه و پشتکار برای انجام دادن کاری تا رسیدن به خواسته؛ این واژه در اوستایی: humata؛ در پهلوی: humat بوده و عربی نیست.
بانو: در سنسکریت: بهانو bhAnu ( بسیار درخشان ) ؛ در اوستایی: بانو bAnu؛ در سغدی: bAman؛ در پهلوی: بانوک و بانوگ b�nuk/g با همان معنی سنسکریت: بسیار د ...
هیجان: کنش یا نمایشی غیر معمول، کم و بیش تند و ناخواسته، برخاسته از خوشی یا درد در اندام ( در چهره به صورت تغییر رنگ و نما، در دست و پاها به صورت لرز ...
وقار: آنچه به منش فرد چهره ای جدی می دهد و باعث می شود دیگران به وی احترام بگذارند و او را برجسته بدانند و از شوخی با او یا دست انداختن وی خودداری کن ...
وسوسه: 1 ـ کوشش برای به بدرفتاری یا به گناه کشاندن کسی با بیدار کردن شهوت جنسی، شکم یا مقام، آرزو، کینه، خشم و یا آزمندی در او. 2 ـ کوشش برای برانگی ...
فضل: آنچه از بهترین ها که برای خشنود کردن به کسی بخشیده می شود بی اینکه حق او باشد و باعث آرامش درونی و شادی وی می گردد؛ برای اینکه از دیگران ممتاز و ...
فساد: آنچه چیزی را از بهره برداری می اندازد، بیرون آمدن از حالت طبیعی و بد شدن و یا تغییر شرایط خوب به بد به هر دلیل. 2 ـ وادار کردن کسی به رفتاری بر ...
تخلف یا جرم با واسطه یا بی واسطه ی کارمند، گروه یا سازمان در انجام دادن کاری عادلانه یا ناعادلانه یا خودداری از انجام دادن آن با بهره گیری از اموال د ...
غرور: احساسی فراتر از واقعیت در باره ی ارزش ویژگی های خویش که باعث می شود فرد خود را بالاتر یا برتر از دیگران بداند و انتظار دارد احترامی که دلخواه ا ...
علت: آنچه انگیزه ی نابودی یا پیدایش عیب در چیزی یا پدید آمدن رویداد ناگواری می شود.
دلیل: راهنمای شناخت چگونگی پدید آمدن چیزی یا رویدادی.
سبب: وسیله ـ ابزار پدید آمدن چیزی یا رویدادی، فراهم کردن زمینه ی پیدایش چیزی یا رویدادی.
حکم: hokm دستوری است زبانی یا نوشتاری که با آن اقتدار آشکار می شود؛ و بر اساس اختیاری که فرد یا افراد دارند برای انجام دادن یا ندادن کاری برای همیشه ...
حق: 1ـ شناختی که می توان بالاترین ارزش را برای آن قائل شد یا به آن نسبت داد. 2 ـ آنچه می تواند یا باید خرد آن را بپذیرد. 3 ـ همخوانی میان یک پدیده ...
رنگ لباس عزای ایرانیان تا پیش از صفویان، آبی بوده و تنها سند آن، این سروده ی نظامی گنجوی در مخزن الاسرار است که در باره ی رانده شدن آدم از بهشت است. ...
اعتماد واژه ای عربی است و جایگزین پارسی، واژه ی زیبای پارتی ویستاف vistAf می باشد.
پدرام در اوستایی: پَئیتی رامَن paiti - rAman؛ در مانوی: پَدرام padrAm؛ در پهلوی و سغدی: patrAm. و به معنی آراسته، نیکو، خرم و آرام می باشد.
پاسارگاد در پارسی باستان: بترکه تش batrakatash؛ و در پهلوی: پارسه گد pArsagad به معنی اردوگاه پارسیان بوده است.
عرب در پارسی باستان آرابیا ārābyā، در سنسکریت آرَبَه āraba ( کسی که کارش دردسر درست کردن است ) و در پهلوی ارب arab ( پدر جنگ ) بوده است؛ پس نگارش درس ...
حافظه ی سازمانی یا نهادی: سنت ها، ارزش ها، دانش ها و توانایی درکی که در ذهن کارکنان، در فرایندها، فراورده ها و خدمات سازمان یافت می شود. حافظه ی سازم ...
جوامع هدف: گروهی که در درون یک فرایند گام بر می دارند و یا در تلاشند تا به هدف مشابهی برسند. دارای زندگی بسیار کوتاهی بوده و مسئول رسیدن به هدف کاربر ...
تجزیه و تحلیل: بررسی یک پدیده ( مادی یا رخداد ) یا موضوع ( اجتماعی، فرهنگی، روانی، اقتصادی، سیاسی و. . . ) یا وضعیت ( از راه آزمایش، مطالعه، اندیشیدن ...
داده ( donn�e ) : آن چه شناخته، پذیرفته شده و معین در یک موضوع و پایه ای است برای استدلال، آزمون یا پژوهش و روشن سازی ناشناخته ها و دانش آفرینی؛ داده ...
دانش ( knowledge ) : آگاهی ها، روش ها و اصولی درست ( پردازش شده ) ، ژرف، سازمان یافته و ارزشمند ( کاربردی ) که از راه دیدن، مطالعه، فرا گرفته از دیگر ...
سنت: الف ـ آگاهی ها ( اطلاعات ) ، پندارها ( تصورات ) ، باورهای ( عقاید ) گسترده و مربوط به گذشته ولی تأیید نشده و میان افسانه و تاریخ که سده ها از را ...
فرایند: ( سومین عنصر هنر مدیریت دانش ) روش ها و کارهایی است پشت سر هم که برای رسیدن به هدفی سازماندهی شده اند. فرایند، برنامه ای در دست اجراست ولی یک ...
کارگروه: گروهی که برای به انجام رساندن یک پروژه ی مادی یا فکری با هم کار می کنند. ( National Library for Health. Glossary of Health Knowledge Manag ...
کارگزار دانش: ( در دانش مدیریت ) کسی که پدیدآوردن، به اشتراک گذاری و کاربرد دانش در یک سازمان را آسان می کند که او را می توان هماهنگ کننده ی دانش ها ...
مدیریت دانش: knowledge management . روش مدیریتی چند زمینه ای است که به مدیر این توانمندی را می دهد تا همزمان نوآوری ها ( شگردهای فردی ) ، شیوه ها ( ق ...
مهارت: توانایی یا زبردستی ذاتی یا به دست آوردنی، شناخته و پذیرفته شده در انجام دادن کاری مادی یا نا مادی به بهترین گونه یا داشتن دانشی در زمینه ای وی ...
بلوچ در سنسکریت: بلوکه baluka به معنی ریشه ی درخت کُنار و پرنده می باشد؛ در پهلوی: بلُچ baloc و جمع آن بلچان balocAn ( بلوچ ها ) می باشد. این که نام ...
تجربه: دستاوردی که پیامد آزمایش یا برخورد دلخواهانه یا ناگهانی با چیزی یا واقعیتی خواه از راه حواس و یا استعداد یا هر دو که دانش یا آگاهی استوار تازه ...
اطلاعات ( Information ) : آگاهی یا آگاهی های سطحی ( پردازش نشده ) در باره ی کسی یا چیزی؛ اطلاعات، ماده ی خامی است که هنوز در زمینه ای پردازش و دسته ب ...
اشتراک گذاری: سهیم کردن، در دسترس دیگران گذاشتن چیزی ( مادی یا معنوی ) برای گسترش، گردآوری دیدگاه های دیگران، به دست آوردن آوازه برای خود یا آن چیز.
استراتژی: هنر تعیین بهترین خواسته در موقعیتی ویژه و یا دوراندیشانه بر اساس شرایط و امکانات موجود و شرایط و امکانات فرضی آینده. سیاست ( رهبران ) تعیین ...
ارزش: کیفیت ذاتی چیزی که با داشتن کاراکترهایی ایده آل در نوع خود ستودنی است؛ کاراکترهایی که انسان آرزو دارد آنها را در چیزی بیابد.
ابر داده: ( در دانش مدیریت ) داده ای که برای توصیف داده های دیگر به کار می رود؛ اطلاعاتی ساختاربندی شده که دستیابی به منابع اطلاعاتی را جانمایی یا آس ...
اعتماد: باور خودجوش یا به دست آمده از راه رفت و آمد، گفتگو، داد و ستد، همکاری در باره ی وجود ارزش اخلاقی پایدار و ویژه در کسی به گونه ای که نتوان او ...
مازندران در اوستایی مازنه mAzana یعنی آماده برای دانا شدن؛ در پهلوی با همین گویش امروزی بوده است؛ و از دو بخش ساخته شده است: 1ـ مازندر ( بزرگ از نظر ...
قزوین در سغدی غرذمان qarżmān و به معنی بهشت است.
گیلان در سنسکریت گیلَنه gilana و به معنی پرستو می باشد؛ در پهلوی: گیلان با همان معنی سنسکریت.
ترک tork ( جوان، زیبا، لطیف ) این واژه در پهلوی تَرُک tarok بوده که در ادبیات فارسی ترک شده و حافظ گفته: اگر آن ترک شیرازی به دست ارد دل ما را به خال ...
ترک tork در سنسکریت توره که turaka ( از تبار آسیب رسان، از نژاد آزارگر ) و از دو بخش ساخته شده است: 1ـ توره tura یعنی آسیب رسان. 2 ـ پسوند که ka که ص ...
برکت: هر خوبی ویژه، کارساز و به هنگام، چه از سوی کسی آرزو شده یا نشده باشد برای کامیابی، برتر سازی، رستگاری یا برون رفت از گرفتاری که خدا یا دیگری از ...
پارت در سنسکریت پارته pārth و پارص pārś به معنی پرتاب کردن است و پرتاب و پرت کردن نیز از همین ریشه است؛ و این که به یک قوم ایرانی پارت گفته شد برای ا ...
پادشاه در اوستایی پَئیتیخشا paitixshā به معنی پیشوای آموزش دهنده، استاد راهنما می باشد؛ در پارسی باستان: پتیخشایثیه patixshāyaşya؛ در پارتی: پدیخشاه ...
معلم: همتای پارسی این وژه ی عربی، اینهاست: آتونātun ، آموزگار ( دری ) مژاک možāk ( سغدی ) آژاره āžāre ( سغدی: ācāre ) آمژاک āmožāk ( پهلوی )
پیوس در مانوی پَیُس payos و به معنی امید، انتظار، توقع می باشد.
کوروش در اوستایی کوئیریس kuiris و به معنی گردنبند می باشد.