پیشنهادهای فانکو آدینات (١,٥٣٠)
وظیفه ( = تکلیف ) : آنچه که کسی باید از دید اخلاقی، قانونی یا عرفی برای دیگری یا برای خودش انجام دهد که یا خود پذیرفته انجام دهد یا قانون و یا عرف بر ...
زاهد: همتای پارسی این واژه ی عربی، زیبَن ziban است ( لغتنامه دهخدا ) پس این سروده ی حافظ را می توان چنین بازسازی کرد: عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه س ...
مفسر: کسی که با بهره گیری از نوشته های دیگران به عنوان سند و دیدگاه های خودش، برای روشن تر شدن نوشته ای، توضیحات بیش تری می دهد. ( https://www. cnrtl ...
اتحاد فاعل و قابل: یک اصطلاح فلسفی است که می گوید آیا کننده و پذیرنده می توانند یکی باشند؟ یعنی چگونه می توان گفت که فاعل و مفعول یکی باشند؟ در این ب ...
ابط الجوزا: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی سنسکریت آردرا ArdrA می باشد.
صلوات: دعا کردن برای رستگاری ، موفقیت و پشتیبانی خدایی برای کسی . ( le petit Robert 1 ) . این واژه در قرآنT سوره ی 33 ( احزاب ) آیه 56 که : �خدا و فر ...
دلیل: راهنمای شناخت چگونگی پدید آمدن چیزی یا رویدادی. ( le petit Robert 1 ) همتای پارسی این واژه ی عربی، فرنود است. حجت: استدلال بر پایه ی قوانی ...
حجت: استدلال بر پایه ی قوانین تعریف شده برای اثبات یا رد یک پیشنهاد، دیدگاه یا فرضیه. ( le petit Robert 1 ) همتای پارسی این واژه ی عربی، راسدیم rAsd ...
حکمت: 1ـ آگاهی درست و کامل در باره ی هر چیزی که می توان به دست آورد. 2ـ دانش ذاتی فهم مسائل که با آن فرد می تواند راست را از دروغ در گفتار، حق را از ...
حلال ( روا ) : آنچه اجازه ی بهره برداری از آن داده شده است و استفاده از آن گناه نیست و پیگرد ندارد. ( le petit Robert 1 ) . همتای پارسی این واژه ی ...
حکیم: 1ـ کسی که همه ی کارها و رفتارهایش درست، بجا و از نتیجه ی آنها به خوبی آگاه است؛ از گذشته، حال و آینده ی همه چیز آگاهی دارد و دانش فهم مسائل را ...
ولایت: اختیاری که ناخواسته به کسی داده شده یا خودش به دست آورده تا سرپرستی کسی را در همه ی زمینه ها داشته باشد. مانند ولایت پدر بر فرزند که فرزند به ...
تقریبا: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اُرُن oron ( مانوی: orron ) . تارادیک tārādik ( کردی: tārādeyak ) .
زلزله: همتای پارسی این واژه ی عربی، تایُژ tAyož است که در اوستایی تئُژی taōži می باشد.
کلیه ( قلوه ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، گُردال است که در زبان کردی و لری گرداله gordāla گفته می شود. کلیه ( همه ) : همتای پارسی این واژه ی عربی ...
مثانه: همتای پارسی این واژه ی عربی، پوگان است که در خراسانی پوگانه pugāna گفته می شود.
تشریفات: کارها و اشکال بیرونی برخاسته از قانون یا فرهنگ برای برگزاری یک مناسبت برای ارج نهادن به یک ارزش، یک فرد یا یک گروه و یا معرفی یک فرد یا یک گ ...
مسئولیت: پذیرفتن انجام دادن کاری با همه ی خطرهای احتمالی آن و آمادگی برای بازخواست شدن در برابر کسی که انجام دادن کار یا کارها را واگذار نموده و پذیر ...
امنیت: حالت ذهنی آرامبخشی که فرد یا مردم یک جامعه به طور عینی در هیچ زمینه ای احساس خطر یا محدودیت نامعقول نمی کند و تهدیدی یا نگرانی در هیچ زمینه ای ...
انتزاع: جداسازی ویژگی های چیزی به گونه ای که هر ویژگی با چهره ی جداگانه به شمار رود و پیوندی میان آن با ویژگی های دیگر پنداشته نشود؛ در دستور زبان به ...
امت: به مردمی گفته می شود که دارای یک بینش فکری باشند، آرمان یکسانی دارند و از یک قانون مکتبی پیروی می کنند؛ هر چند در کشورهای گوناگون زندگی کنند و ز ...
اقتصاد: هنر اداره ی خردمندانه ی دارایی در بخش تولید، توزیع و مصرف برای دستیابی به بهترین و بیش ترین بازده با کم ترین منابع. ( https://www. cnrtl. fr/ ...
با واج س از حافظ: رشته ی تسبیح اگر بُگْسَست معذورم بدار دستم اندر دامنِ ساقیِ سیمین ساق بود
با واج خ از فردوسی: ستون کرد چپ را و خم کرد راست خروش از خم چرخ چاچی بخاست
از چهره ی افروخته گل را مفکن افروخته رخ مرو تو دیگر به چمن گل را تو دیگر خجل مکن ای مه من مفکن به چمن ای مه من قدر سمن
شراب: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان سغدی، این است: ژوتی žuti.
let drop on چکیدن بر، چکه کردن روی
پسر: اوستایی و پارسی باستان: پُسَنم posanm، پوثره puşra؛ سنسکریت: پوتره putra ( خوراک دهنده، افزایش دهنده ی تبار ) ؛ سغدی: پیثرِه، پِثره peşre، pişre ...
ادبیات: مجموعه آثار هنری در دسته بندی زبانی و نوشتاری به صورت شعر، داستان و رمان در موضوعات گوناگون و آهنگ های با آواز و بی آواز و دانش های مربوط به ...
wonderfulness شگرفی، شگفتی.
time mode ساعت رسمی
قیمومیت: پیمانی که بر پایه آن، قانون یا کسی به دیگری قدرتی می دهد تا به نام او و برای او هر کاری که شایسته است، انجام دهد. ( https://www. cnrtl. fr/d ...
آدینات: در سنسکریت آدیناتهه ādinātha ( آموزگار نخستین، نخستین استاد )
حضانت: توانایی پیش بینی شده در قانون برای نگهداری از کودک و دارایی های وی و آموزش و پرورش او و آماده سازی اش برای همزیستی در یک جامعه ی مدنی با همکار ...
ویانا: این نام در اوستایی ویانَه vyAna و به معنی تیزهوش، با استعداد، خردمند، عاقل، با هوش، نابغه، نخبه، اعجوبه می باشد.
اعجوبه: آن که به خاطر انجام دادن کارهای شگفت انگیز یا داشتن توانایی یا توانایی های خاص، شگفتی دیگران را بر انگیزد. ( فرهنگ بزرگ سخن ) همتای پارسی ای ...
حسد: دلبستگی سخت به چیزی تازه یا از پیش داشته که کسی نمی خواهد دیگری آن را داشته باشد؛ و اگر دیگری آن را داشته باشد، خشم و اندوه و افسوس و یا واکنش ا ...
فوق العاده: همتای پارسی این ترکیب چهار بخشی عربی، اینهاست: اِسکاتریک eskAtrik ( سغدی: eskAtarik ) . وِهیک vehik ( پهلوی ) . سَهِن sahen ( پهلوی ) . ...
فانکو: fānko این نام در اوستایی فاونکو fāvnku و نام کوهی بوده است.
شگفت: اوستایی: شکپته shkapta؛ پارتی و مانوی: ایشکیفت ishkift؛ پهلوی: شکفت shkeft.
جالب: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی ایران، اینهاست: 1ـ اِتاک etAk ( سغدی ـ پهلوی ) . 2ـ رَمنیگ ramnig ( پارتی: ramanig ) .
حمله: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی ایرانی، اینهاست: 1ـ پدرف padraf ( پارتی و مانوی ) . 2ـ اِدوانس edvAns ( اوستایی: dvAns ) . 3ـ ...
سوال: همتای پارسی این واژه ی عربی، بجز پرسش، واژه ی فَرشَن farshan می باشد که در پهلوی frashn می باشد.
انسان: همتای پارسی این واژه ی عربی، این سه واژه ی سنسکریت است: مانو mānu، پومان pumān ، مارتیا mārtyā .
حرمت ( = احترام ) : رفتار یا گفتاری نرم، فروتنانه، خوشایند و ستایشگرانه از روی اختیار یا اجبار با کسی به دلیل شناخت ارزشی که در اوست، یا به خاطر سن، ...
لمس: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی سغدی مورس murs می باشد.
صبور: کسی که برای بیرون رفتن از گرفتاری به راه های نادرست نمی رود و یا از کسی یاری نمی خواهد و چشم به راه گشایشی می ماند؛ گفتار و یا رفتار ناپسند دیگ ...
تحمل: به دوش کشیدن باری یا پذیرش خواسته ای یا تعهدی ( مالی، اخلاقی، قانونی و. . . ) به دلخواه یا به اجبار و یا قرار گرفتن زیر رفتار شکنجه آور کسی و ی ...
صبر: برای بیرون رفتن از گرفتاری به راه های نادرست نرفتن و یا از کسی یاری نخواستن و چشم به راه گشایشی ماندن؛ تحمل گفتار و یا رفتار ناپسند کسی و واکنشی ...
bear impatiently با بی صبری تحمل کردن، بی صبرانه تاب آوردن.