ترجمههای مهدی صباغ (٦٩)
او یک کتاب در مورد ماجراجویی های خود در آمازون نوشت.
توفان مانع بالا رفتن آنها از کوه شد.
در این چهارراه ( تقاطع ) مکررا تصادف هایی رخ می دهد .
زمین دانما حول محور خود می چرخد.
این لباس کارکرده است، اما در وضعیت خوبی قرار دارد.
به عنوان یک پیشخدمت، شما باید بدانید چگونه با مشتریان رفتار کنید.
چه چیزی تو را تحریک کرد که چنین کاری بکنی؟
در حالیکه مجذوب تماشای مسابقه فوتبال شده بودیم، گوشت در اجاق گاز می پخت.
او برنده شدن جایزه را در خواب دیده بود، اما او شگفت زده بودوقتی که واقعا اتفاق افتاد.
طعم دهنده ( چاشنی ) آلبالو، طعم زننده ی دارو را محو می کند.
او گفت خواهد آمد، و همانطور که انتظار میرفت او آمد.
او خیلی بدحال و مریض بوده است، اما الان در حال بهبود است.
او از خانواده اش دل برید و به جای خیلی دوری رفت.
این هتل درصد تخفیف ویژه ای برای زوجهای تازه ازدواج کرده دارد.
چریکها ( پارتیزان ها ) به یک هواپیما شلیک کردند و خلبان آن را دستگیر کردند.
وطن پرستی میتواند به سرعت تبدیل به وطن پرستی افراطی و تعصب گردد.
بفرمایید کلوچه ( با کلوچه از خودتان پذیرایی کنید. . . . . بفرمایید کلوچه میل کنید. )
برای کوتاه کردن چمن ها، به یک ماشین چمن زنی نیاز داریم.
پدرش یک دست لباس اسکی برای او در روز تولدش خرید.
آن استخوان را به آن سگ بده و او را اذیت نکن.
خوبه که یک فروشگاه مواد غذایی در نزدیکی خودمان داشته باشیم.
من مجبورم در تمام طول روز، به گله و شکایت های او گوش بدهم.
من از اینکه مجبورم هر هفته چمنها رو کوتاه کنم، ناراحتم.
عابر پیاده ی متخلف، اگر گرفتار تصادف با یک وسیله ی نقلیه شده باشد، به صورت کلی یا جزیی مسئول می باشد.
ما یک قایق پارویی بادکردنی به بچه ها در کریسمس هدیه دادیم.
شیرینی، یک موس طعمدار شده با ویسکی بود.
او به خاطر تحت تعقیب بودن، تقریبا ترسیده بود.
آن دو میز در کنار هم قرار داشته اند، اما آنها اکنون روبروی هم قرار دارند.
یک دانش آموز به طور معجزه آسایی از یک شوک الکتریکی 25000 ولتی جان سالم به در برد.
ماموران پلیس، برای مسدود کردن ورودی ساختمان، در کنار هم ایستاده بودند.
ما تقریبا به یک گروه از عابران پیاده متخلف که در جلوی خودروها راه می رفتند، برخورد کردیم.
انبار غله به طرز معجزه آسایی تبدیل به یک هتل لوکس شده است.
ما احتیاج داریم که با یک برقکار تماس بگیریم تا از سیم کشی سر دربیاورد.