پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٣١٢)
A wealth of something : مقدار زیادی چیزهای خوب یا مفید Longman dictionary => a lot of something useful or good مثال: There is a wealth of informa ...
روغن زرد ( مثل روغن کرمانشاهی ) Ghee
بیش از بیشتر از More than
بیش از بیشتر از More than
Noun - trademark : رول بولت انکر مکانیکی قطعه ای فلزی که برای اتصال اجسام بر روی سطوح دیوارها به کار می رود. Mechanical anchor
رولپلاک رول پلاک قطعه ای پلاستیکی که برای محکم کردن پیچ در درون اجسام دیگر کار گذاشته می شود.
( از نظر ظاهری ) شلخته به نظر رسیدن نامرتب به نظر رسیدن ظاهر کسی Look like a mess
Noun - countable : شریکِ زندگی ( فرد مقابل در هر زندگی مشترک که قرار است به صورت دائمی در آن رابطه حضور داشته باشد. )
Phrase : رُک بگم رو راست بگم بدون تعارف بگم بدون رودربایستی بگم
To put it crudely ( phrase ) : رُک بگم رو راست بگم بدون تعارف بگم بدون رودربایستی بگم
Prove somebody wrong : اثبات کردن نادرست بودن حرف های دیگران به عنوان مثال: They say I’m too old, but I’m going to prove them all wrong
Adverb : یه جورایی به نوعی Somehow
Phrase - spoken : used to say that you could use much stronger words to describe something به بیانِ ساده تر ساده تر بگم که . . . . .
Phrase : فریب خوردن گول خوردن از راه به در شدن فریفته شدن Tricked Deceived Be fooled
Adjective : فریب خورده گول خورده از راه به در شده فریفته شده
Noun - countable - informal : شخص پرحرف و وراج ( به خصوص برای کودکانی که زیاد صحبت می کنند ، استفاده می شود. )
Noun - countable : پاسخ طفره آمیز جواب گمراه کننده جوابی غیرمستقیم و گمراه کننده که یک فرد علیرغم دانستن حقیقت و داشتن اطلاعات درباره پرسش مطرح شده، ...
Idiom : خدا شاهده خدا گواهه
اره گِرد اره مدور
Noun - countable : داروی مخصوص یک بیماری Specifics ( noun - plural ) : جزئیات ویژه
Idiom : زیپ دهنت را ببند حرف مفت نزن زیاد حرف نزن پرحرفی نکن
Idiom : بچه که نیستم. موهایم را در آسیاب سفید نکرده ام.
Idiom : موضوعات عاشقانه موضوعات رومانتیک
( Storm into ( Phrasal verb : وارد شدن پر سر و صدا به جایی، به طوری که نشان دهد فرد به شدت عصبانی است. ( Verb ) : با عصبانیت فریاد زدن
Phrasal verb : وارد شدن پر سر و صدا به جایی، به طوری که نشان دهد فرد به شدت عصبانی است. یورش بردن همراه با سر و صدای فراوان
Over protective & supportive parents
به تدریج به وجود آمدن یا توسعه پیدا کردن بزرگ شو!!!! ( Spoken : وقتی به کار میرود که وقتی شخصی رفتاری نادرست انجام میدهد و دیگران می خواهند به وی تذ ...
Be a great/firm believer in something : به خوب و موثر بودن چیزی، به شدت ایمان و باور داشتن
همانا به راستی قطعا
Noun - countabe/uncountable : اردوگاه تابستانی در آمریکا به مکانی گفته می شود که کودکان در طی تعطیلات تابستانی میتوانند به آنجا رفته و ضمن اقامت و لذ ...
ترک کردن ( یک مکان یا یک فرد ) مسافرت کردن ( به جایی به عنوان تعطیلات و سپری کردن مدتی در آنجا ) از بین رفتن ( مشکلات، سختی ها، احساسات ناخوشایند و ...
زیر و رو کردن جایی در جستجوی چیزی
تغییر دادن کامل چیزی
مضر بودن ضرر داشتن
نایف حواتمه ( دبیر کل جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین و یکی از رهبران اولیه در انقلاب فلسطین به همراه یاسر عرفات بود. ) ( برگرفته از ویکی پدیای فا ...
a ) used to ask what you should do or what the result will be if something happens, especially something unpleasant b ) used to make a suggestion
پخش شدن توی گروه در یک جمع انتقال پیدا کردن
دادن اطلاعات به دیگران
Sold - out ( adjective ) : فروخته شده و به اتمام رسیده Sold out ( verb ) : زمان گذشته فعل sell out
Turnt and turnt up begin as a slang term in African - American English meaning “excited, ” “adrenalized, ” or “intoxicated, ” as the online hip - hop ...
شروع به تجربه کردن یک موقعیت دشوار یا ناخوشایند Run into hundreds/thousands etc : به دست آوردن چند ده هزار/چند صد هزار/ چند میلیون و . . . . . مع ...
Adverb : شنیده ها حاکی از این است که . . . . . از قرار معلوم. . . . . میگن که . . . . . شنیدم که . . . . .
Noun - countable : مجموعه دار خصوصی کلکسیون دار خصوصی کسی که بر اساس علاقه شخصی و با پول خود، اشیای مورد علاقه خویش را ( مانند آثار هنری، تمبر، سکه، ...
Believe in someone/something : اعتقاد داشتن، باور داشتن اعتقاد داشتن به وجود چیزی اعتقاد داشتن به اینکه چیزی موثر یا درست است
Risk something over something : به خطر انداختن چیزی به خاطر یک چیز دیگر
Sit right/well with someone : راضی بودن از چیزی موافق بودن با چیزی to be something that you agree or are pleased with
Idiom : ۱ - بلی ۲ - موافقم ۳ - used to say "yes" or to say that one agrees with something
Adjective : بازداشت شده دستگیر شده توقیف شده
Noun - countable - AmE - spoken : مهاجر غیرقانونی
Stop a bad habit