پیشنهاد‌های غزال سرخ (١,٣٧١)

بازدید
٣,٣٤٢
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

ماشین های توزیع شیر به نقل از هزاره: ( در بریتانیا ) وانتِ شیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از آکسفورد: ( be openly at variance with ( what is usual or expected مثال: "a need to fly in the face of convention" به نقل از هزاره: 1. [قان ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

hot rod به نقل از هزاره: ( در آمریکا، عامیانه ) ماشینِ تقویت شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: ( در آمریکا، عامیانه ) ماشینِ تقویت شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

به نقل از هزاره: بی اغراق حداقل چیزی که می شود ( درباره اش ) گفت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از هزاره: به این معنی که از این حیث که به نقل از آکسفورد: for the reason that مثال: "I was fortunate in that I had friends"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از:https://hinative. com It's that simple" indicates that whatever you were shown or told how to do is not very complicated or difficult" به ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

هنگام ویرایش، بارها با عبارت the state - of - the - art و ترجمهٔ نادرست آن ( وضعیت هنر ) روبه رو شده ام. این اصطلاح را زمانی به کار می برند که بخواهن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

هنگام ویرایش، بارها با عبارت the state - of - the - art و ترجمهٔ نادرست آن ( وضعیت هنر ) روبه رو شده ام. این اصطلاح را زمانی به کار می برند که بخواهن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از ویکیپدیا: The state of the art refers to the highest level of general development, as of a device, technique, or scientific field achieved ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

1 —used to make a statement more forcefulI:that was one hell of a good fight 2 : very good: She's a hell of a player 3. very bad or difficult" We've ...

پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: حداکثر کوشش خود را برای . . . کردن نهایت سعی خود را کردن که. . . خود را به آب و آتش زدن که

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

When you "push something to the limit", you make it work as hard as it can; often you make it work so hard that it breaks down or wears out. He has w ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: [دستگاه و غیره] کار کردن با

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

به نقل از هزاره: غیرقابل توضیح توضیح ناپذیر تبیین ناپذیر غیرقابل تبیین توجیه ناپذیر پیچیده بغرنج غیرقابل فهم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: در اصل اساساً به ذات خود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از هزاره: 1. جن گیری، عزایم خوانی، استعازه، زارگیری 2. عزایم، دعا، تعویذ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از آکسفورد: done at the last possible moment, typically in desperation مثال: "Wilson levelled with a last - gasp try" لحظه آخری آخرین لحظه آخر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

NAIL IT means "Achieve an Excellent Result". The term NAIL IT is used when something has been done perfectly. NAIL IT is "typically seen written in ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از www. macmillandictionary. com : used for expressing disappointment that something has failed, has been lost, or has been destroyed مثال: . ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از هزاره: با داد و هوار بیرون رفتن با قهر و غضب خارج شدن مثل تیر از تفنگ دررفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

به نقل از The Free Dictionary: To leave angrily مثال ها: . When mom realized we weren't listening to her story, she stormed off . Don't just storm ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: ( تلویزیون ) متن رسان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از The Free Dictionary: To fail; to be ruined or destroyed; to be squandered or wastefully discarded مثال ها: . My father's company is now go ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از Merriam - Webster. com Dictionary to change as conditions change به روز بودن به روز ماندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: پشیزی ارزش قائل نشدن برای هیچ اهمیتی ندادن به

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: پشیزی ارزش قائل نشدن برای هیچ اهمیتی ندادن به

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: پشیزی ارزش قائل نشدن برای هیچ اهمیتی ندادن به

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: پشیزی ارزش قائل نشدن برای هیچ اهمیتی ندادن به

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: ( محاوره ) شیطون / شیطونه می گه. . .

پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: خود را موظف به انجام کاری دانستن موظف به انجام کاری بودن

پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: خود را موظف به انجام کاری دانستن موظف به انجام کاری بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از کمبریج: informal. to be ready and able to start doing something that you planned مثال: . Once we get the computer installed we'll be in bus ...

پیشنهاد
٦

معروف به. . . بودن مشهور بودن که ________به نقل از هزاره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: مقدر بودن ( که )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از هزاره: 1. سرگرمی، تفریح، مشغولیت 2. [تئاتر، سیرک و غیره] برنامه، نمایش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

مفرح جالب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به طرز سرگرم کننده ای به طور مشغول کننده ای به طور دلپذیری به طرز خوشایندی به طرزی لذتبخش ___________به نقل از هزاره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

به نقل از هزاره: 1. سرگرم کننده مشغول کننده لذتبخش خوشایند دلپذیر 2. پذیرایی مهمانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

خبرنگار جنجالی عکاس سمج ________به نقل از هزاره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

به نقل از هزاره: خبرنگار جنجالی عکاسیِ سمج

پیشنهاد
١

به نقل از The Free Dictionary: rude slang: . Extremely drunk to the point of being out of control or incomprehensible مثال: . It wasn't until we s ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از میریام وبستر: ( British, informal impolite. : to make fun of or laugh at ( someone or something مثال: . He took the piss out of me about ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از YourDictionary ( idiomatic ) Try or attempt ( something ) مثال: . I don't think it will work, but I suppose you could give it a shot به ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: رضایتبخش نبودن ارضاکننده نبودن قانع کننده نبودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: نامطلوب ناخوشایند بد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

intoxicated with drugs or alcohol ( از مستی یا نئشگی ) توی فضا بودن تا خرتناق مست بودن تا خرتناق نئشه بودن پاتیل بودن ( از نئشگی ) سوت بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از مک میلان: an idea that shows great intelligence ایده ی خوب فکر بکر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از مک میلان: an idea that shows great intelligence ایده ی خوب فکر بکر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از میریام وبستر: a brilliant and successful idea or decision مثال: Deciding to relocate the company was a stroke of genius