پیشنهاد‌های غزال سرخ (١,٢٩٢)

بازدید
١,٧٢٣
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از میریام وبستر a small amount of money that someone does not need مثال: The beggar asked us if we had any spare change پول خرد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

چیزی برای عرضه کردن داشتن چیزی عرضه کردن چیزی داشتن __________به نقل از هزاره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

عصبی عصبانی نگران

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

دست نخورده اصلاح نشده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

To get around a problem or difficulty means to overcome it فائق آمدن بر مسأله غلبه کردن بر مسأله

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

often; frequently: commonly used words. usually; generally; ordinarily. in a common manner در بیشتر مواقع در اغلب مواقع معمولاً

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

به نقل از هزاره: 1. ( نیز صفت گونه ) پیش کسوت، قدیمی، کهنه کار، کارکشته، کارآزموده؛ ( نظامی ) سربازِ قدیمی 2. ( در آمریکا ) سرباز قدیمی، کهنه سرباز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

equipment جمع بسته نمی شود و s نمی گیرد، بنابراین equipments غلط است. protective equipment را هم بهتر است به تجهیزات ایمنی برگرداند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

صاحب قدرت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ایمیل ورودی ایمیل وارده نامه ورودی نامه وارده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

به لطفِ به پشتوانه ی به مددِ به یاریِ به واسطه ی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

بدفهمی سوء فهم سوء برداشت به نقل از هزاره: تصویر غلط فکر غلط پندار نادرست برداشت غلط اشتباه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

منع عبور و مرور منع رفت و آمد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

هزاره: بی هیچ تعجبی بدون هیچ تعجبی همان طور که انتظارش می رفت تعجب ندارد که

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

قیمت ارزان تر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

کسری از ثانیه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

With this said is a way of saying In the light of what has been said what I have said what you have said what he/she has said and then something ev ...

پیشنهاد
١٢

اطلاعات محرمانه اطلاعات سِرّی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

ناخوانا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

خرد و خاکشیر کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

مملو لبریز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

به علاوه، علاوه بر این، مضاف بر این، همچنین،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از میریام وبستر: to understand مثال: "Yes we're late, but it was raining, then we got a flat tire …" "All right, I get the idea" فهمیدن متوج ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

پیش تنظیمات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

برگرداندن فایل حذف شده ( در کامپیوتر )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

نامرئی رؤیت ناپذیر مشاهده ناپذیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل از هزاره: غیرموجه نالازم ناموجه بی دلیل غیرضروری غیرلازم غیرمجاز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از آکسفورد: not providing encouragement or emotional help مثال: "the family environment is unsupportive" ناپشتیبان غیرحامی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

به نقل از هزاره: مطابق موافق مساوی برابر همانند نظیر شبیه مشابه ( ریاضی ) متناظر، متقابل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

برنامه گاهشمار برنامه روزشمار برنامه تقویم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

تعمداً عامدانه از روی غرض و مرض

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

تلاش ناکام تلاش ناموفق تلاش شکست خورده اقدام ناکام

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

در موقعیت اضطراری در شرایط اضطراری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

سابقه تماس ها پیشینه تماس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: خوشبینانه با خوشبینی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از هزاره: [شخص] خوشبین [نظر] خوشبینانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از هزاره: 1. بهترین، مناسب ترین، مطلوب، مناسب 2. حد مطلوب، بهترین حد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به نقل از هزاره: ( رسمی ) بهینه ساختن بهینه کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از هزاره: ( رسمی ) بهینه ساختن بهینه کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: خطای باصره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: هنر بصری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: ( محاوره ) بیرون آمدن، شرکت نکردن، کناره گرفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

به نقل از هزاره: انتخاب کردن اختیار کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: تصمیم گرفتن ( که )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

به نقل از هزاره: داستانی خیالی تخیلی غیرواقعی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

توضیح دهنده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

تبیین کننده تبیین گر مُبین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

واژه نامه فهرست لغات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

عامل تعیین کننده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: اول اولاً نخست آنکه در درجه ی اول