پیشنهادهای مهدی کشاورز (٢,٤٤٤)
صد درصد، بی بروبرگرد
نرموک، خنزک
نرموک
پایمردی حقا که با عقوبت دوزخ برابر است/رفتن به پایمردی همسایه در بهشت. سعدی.
داشته، داشته ها، توانایی، توانمندی، تولنمندی ها دارایی
درود بهتر است از واژه ی "نِبیگ" که برگرفته از بنواژه ی نبشتن و نوشتن است به جای واژه ی تازی کتاب بهره گیری شود و واژه ی "نسک" نیز به جای نسخه و جلد ب ...
ماتِکان کیمیایی
دو ژنگ پِیزُگ، ژنگ یا زنگ به جای اکسید و پِیزُگ به جای کربن. پیزگ: پِی= پایه - زُگ= زگال، زغال پِیزگ یا کربن پایه ی زغال است.
" ژَنگزا" ژنگ یا زنگ به چم ( معنی ) اکسید است. مدارید کردار او بس شگفت/که روشن دلش ژنگ آهن گرفت. فردوسی. و اکسیژن همان اکسیدزا ست، به جای اکسیژن ( ...
" ژَنگارش" ژنگ یا زنگ به چم اکسید است. مدارید کردار او بس شگفت/که روشن دلش ژنگ آهن گرفت. فردوسی. ژنگیدن= اکسید شدن ژنگارش= اکسیداسیون ژنگان یا ژنگ ...
زنگارش، ژنگارش
ژَنگیده، ژنگیده= زنگ زده، اکسید شده= اکسیده ژنگ یا زنگ به چم اکسید
ژَنگان یا ژنگارنده به جای اکسیدان ژنگ یا زنگ به چم ( معنی ) اکسید.
درود جناب رضایی اینگونه درست است: صد سال پیش نود درصد مردم، یکجانشین بودند که در بردارنده ی هشتاد درصد روستانشین ( کشاورز ) و ده درصد شهرنشین. در ...
دیگدان بلطف سخن تیزرو بود مرد/ولی دیگدانش عجب بود سرد سعدی
خسرمادر در پارسی دری افغانستان.
نای و نایین ( Nayin ) = منفی نای پنج= ۵ - قطب نایین= قطب منفی بار نایین= بار منفی آر و آرین ( arin ) = مثبت آر پنج= ۵ قطب آرین، بار آرین
" نایَنده" ناینده به جای واژه های تازی [نافی و مُنافی] نافی به چمِ ( معنی ) نفی کننده، انکار کننده است، برای برابرسازی، می توان از پیشوند" نا" که د ...
درود به کاربر سیامک گرامی نیازی به جاده خاکی زدن نیست. کجای نوشته های من بوی دشمنی و عناد به ترکزبانان می دهد یا نشانی از گردن کلفتی دارد؟! نوشته ای ...
درود کاویدن، ریخت دیگری از بنواژه ی "کافتن" است و همچم با بنواژه ی شکافتن به چم چاک دادن، شکاف زدن. کافتن و کاویدن به چم جستجو و تهی کردن نیز است: س ...
در برخی جاها "همه گیر" و گاهی "همه گیرانه": سران آمریکا جنگ تمام عیار میان حزب الله و اسرائیل را نزدیک می دانند. سران آمریکا جنگ همه گیر میان حزب ال ...
پسرفت کردن، [تودگانه] پس شاشیدن
میمون پنجه دار، پنجه کَپی
یوزگربه یا گربه وحشی نام پارسی سِروال است که در آفریقا می زیَد.
واژه ی [واژگون] در سخنگان و ادب هزاره ی گذشته به ریختهای [باشگونه، باژگونه و واشگونه] نیز دیده می شود: ای کار تو ز کار زمانه نمونه تر/او باشگونه و تو ...
ناوَردگان ناوردگان نوواژه ای پیشنهادی ست به جای تورنمنت واژه ی "ناورد" به جای مسابقه و رقابت: به گرز و سنان اسب تازی گرفت/به ناورد صد گونه بازی گرف ...
ناوَردگان، ناورد= مسابقه، رقابت ناورد گرفتن= مسابقه دادن: چو لَعلم با شکر ناورد گیرد/تو مرد آر آنگهی نامرد گیرد. نظامی به گرز و سنان اسب تازی گرفت/ ...
وَچَک یا واچَک واژه ای در پارسی میانه به چم جمله است. واژه ی "واچَک" همریشه با واژه های واج، واژ، واز، آواز و. . است، بِواج= بگو، حرف بزن. واچک= گف ...
"پندارگاه" سپاس از سرور نقدی از برای پیشنهادشان همانگونه که کاربر گرامی کمال هم گفته اند خواسته و منظور از فضا در فرواژه ی "فضای مجازی"، کیهان و آسم ...
ناگایشی، سترون، سردسرشت، سردمزاج
مینویی مینویی به جای معنایی و معنوی
جدایش، بخش، دیوارک
"گزینه ای" به جای واژه ی بیگانه ی [تستی]، نیازی به افزودن چهار یا چند، پیش از واژه ی[گزینه ای] نیست، می توان از واژه ی گزینه ای به جای تستی بهره گرفت ...
"نوشتاری" آزمون نوشتاری
خوش پشت به منزلت ستوری داند که بر آن نشیند وچنانکه خواهد میراند و می گرداند و اگر رام و خوش پشت نباشد بتازیانه بیم می کند در وقت. ( تاریخ بیهقی ) .
گردشبَر، گردش بر. واژه های بیگانه رو بریزیم دور.
"ناوَرد" واژه ی ناورد به جای مسابقه و رقابت. به گرز و سنان اسب تازی گرفت/ به ناورد صد گونه بازی گرفت. اسدی توسی. سخن در صلاح است و تدبیر و خوی/نه ...
"ناوَرد" واژه ی ناورد به جای مسابقه و رقابت. به گرز و سنان اسب تازی گرفت/ به ناورد صد گونه بازی گرفت. اسدی توسی. سخن در صلاح است و تدبیر و خوی/نه ...
واژه ی "ناورد" به جای مسابقه و رقابت: به گرز و سنان اسب تازی گرفت/به ناورد صد گونه بازی گرفت. اسدی توسی. سخن در صلاح است و تدبیر و خوی/نه در اسب و ...
ناوَردگان، ناورد= مسابقه، رقابت ناورد گرفتن= مسابقه دادن: چو لَعلم با شکر ناورد گیرد/تو مرد آر آنگهی نامرد گیرد. نظامی به گرز و سنان اسب تازی گرفت/ ...
گردشبر
"گردِشبَر" گردشبر واژه ای ست پیشنهادی به جای [تور لیدر]. گردشبر= راهنمای گردشگران
"ریززی" ریز زی: زنده ی بسیار کوچک. در پاسخ به کاربری که [دُشزی] را پیشنهاد کرده باید گفت این پیشنهاد، درخور برای و به جای باکتری ( آن هم از گونه ی ب ...
نظامی در آغاز اسکندرنامه خود را اینگونه "پیر پاسیگوی" شناسانده: بر آنگونه کز چند بیدار مغز/شنیدم درین شیوه گفتار نغز بسی نیز تاریخها داشتم/یکی حرف ن ...
درود برای اینکه تبار یک واژه یا وند آشکار گردد به ویژه درباره ی واژگانی که در دو یا چند زبان همباز و مشترک اَند به جز ریشه یابی آن واژگان و وندها، پی ...
ژک: پسوند بسیارکوچکساز، ژه: پسوند کوچکساز مانند مژه ( مو ژه ) ، نایژه، دریاژه ( دریاچه ) ژک مانند مژک ( موی بسیار کوچک ) ، نایژک
Dispatch= فرستادن، فرستش، فرستمان Dispatched= فرسته
پادبست، پادپالایه
پالایش
گسیل، فرستش، فرستمان