اسم - صفحه 63
تیز و پیوسته نگریستن
پسر
فارسی برفی
سفید و زیبا مانند برف
دختر
فارسی برگ
به ضم ب، ابرو
دختر
فارسی برلیان
الماس تراش داده شده که درخشش و زیبایی خاصی دارد، الماسی که برای درخشش و زیبایی بیشتر، همه ی ابعاد آ ...
دختر
فرانسوی برهم
بهره، حاصل، نام خوانندةکرد زبان «برهم حسن» ( نگارش کردی
پسر
کردی برهمن
برهمن
پسر
سانسکریت برو
بلوط ( نگارش کردی
پسر
کردی برکه
استخر طبیعی، آب گیر، گودی کوچک و کم عمقی از زمین که در آن آب جمع شده باشد، ( در قدیم ) استخر
دختر
فارسی
طبیعت بریان
گذر آب یا باد ( نگارش کردی
پسر
کردی برید
پیک، چاپار، نامه بر، ( معرب از لاتین veredus ؟ )، ( در قدیم ) اسگدار، ( در احکام شرع ) بزرگترین و ی ...
پسر
لاتین
تاریخی و کهن برین
بلند مرتبه و بزرگ، ( بَر = اَبَر، بالا + ین ( پسوند نسبت ) )، واقع در بالا یا بالاترین جا، بالایی، ...
دختر، پسر
کردی بژول
نگا «برژانگ» ( نگارش کردی
دختر
کردی بسیم
خوشحال، شادمان و خندان، خندان چهر، گشاده روی، شادمان، مسرور، خرم و خوشحال
پسر
عربی بشوتن
نام برادر اسفندیار است، ( = پشتوتن )
پسر
اوستایی بعثت
برانگیختن و به کاری واداشتن، زنده کردن، انتصاب پیامبر اسلام ( ص ) به مقام نبوت از سوی خداوند
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی بقا
باقی بودن، ماندگار بودن، پایداری، پایندگی، ( در عرفان ) عبارت است از بدایت سیر فی الله، چه سیر الی ...
پسر
عربی بلورین
شفاف و درخشان مانند بلور، بلوری، به شکل بلور، ساخته شده از بلور، ( به مجاز ) شفاف و درخشان، بلور ( ...
دختر
فارسی، عربی بلوط
گیاهی درختی و جنگلی که میوه آن خوراکی است، ( در گیاهی )، گیاهی درختی و جنگلی که چوب سخت دارد و میوه ...
دختر
فارسی
طبیعت بنفش
نگا «وةنةوش» ( نگارش کردی
دختر
کردی بنوشه
بنفشه، ( در کردی و بعضی از گویشهای ایرانی )
دختر
کردی
طبیعت، گل به آئین
بهترین آئین، نیک سیرت، نیک خصلت
پسر
فارسی بها
درخشندگی، روشنی، قیمت، ارزش، ( در عربی ) درخشندگی و روشنی، ( به مجاز ) فر و شکوه، ( اَعلام ) بهاء ز ...
پسر
فارسی، عربی بهانه
دلیل، علت
دختر
فارسی بهدین
دیندار بهین، ( اَعلام ) عنوانی برای پارسایان ایران باستان ( زرتشتیان )، پیرو آیین زرتشتی
پسر
فارسی
مذهبی و قرآنی بهروان
روان شاد
پسر
فارسی سوتا
همتای عشق
دختر
ترکی، فارسی سوجا
مکان روشنایی و نور
دختر
فارسی سوریاش
خدای نور و خورشید
پسر
فارسی سوریتا
نظیر و مانند گل سرخ، ( سوری = گل سرخ، تا = نظیر، مانند، لنگه )، لنگه ی گل سرخ، ( به مجاز ) سرخ گون، ...
دختر
فارسی سوریدخت
دختری که مثل گل سرخ است، زیبارو، ( سوری، دخت = دختر )، دختر سرخ رنگ
دختر
فارسی سوزیار
یار دلسوز و عاشق
دختر
کردی سوسا
شهر های لر نشین شوش و شوشتر، مرکب از سو ( روشنایی، نور ) + سا ( پسوند شباهت و همانندی )
دختر
فارسی سوسنک
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن سوشا
موعود آخرالزمان دین زرتشت، مترادف سوشیانت به معنی منجی، سوشیانت، نجات دهنده، نام هریک از موعودهای د ...
پسر
فارسی سوشیا
سوشیانت، نجات دهنده، هر یک از موعدان دین زرتشتی که در آخرالزمان ظهور می کنند
پسر
اوستایی، پهلوی سوفرا
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری اهل شیراز
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سوفی
حکیم
دختر
یونانی سولار
آب ها، ( سو = آب، لار ( پسوند جمع در ترکی ) )
دختر
ترکی سولاف
آبشار، آبشارکوچک
دختر
کردی سولدوز
ستاره آب، نام قدیمی سیّاره عطارد یا تیر
پسر
ترکی سولین
غنچه تازه شکفته
دختر
کردی
طبیعت سولینا
رسمی، مقدس، موقر، محترم، با احترام، با تشریفات
دختر
ترکی، فرانسوی سومیا
محبوب، دوست داشتنی
دختر
فارسی سومیتا
لطف و محبت، مهربانی
دختر
فارسی سومینا
سومینا
دختر
عربی سوناز
ناز عشق
دختر
ترکی سونالیکا
طلا
دختر
سانسکریت سونیتا
فرهیخته، محترم
دختر
هندی سوینا
بانوی عشق
دختر
ترکی سوینچ
شادی
دختر
ترکی سی سام
نام دختر مگابات
دختر
یونانی سی سی کام
کامروا
دختر
فارسی سی سیماک
نام یکی از سرداران پارسی داریوش هخامنشی
پسر
فارسی سی گل
سی عدد گل
دختر
فارسی سیامند
نام کوهی است
پسر
کردی سیاوخش
سیاوش
پسر
فارسی سیب گل
شکوفه سیب
دختر
فارسی سیبویه
سیب کوچک یا بوی سیب، سیب کوچک، بوی سیب، ( اَعلام ) عمرو ابن عثمان: [قرن هجری] زبان شناس ایرانی، از ...
پسر
فارسی سیتا
جهان، گیتی
دختر
هندی سیتاک
نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سیترا
آشکار، نورانی، روشن
پسر
سانسکریت سیتکا
مرغ مینا
دختر
گیلکی سیرا
عشق، ( اَعلام ) نام روستایی در شهرستان کرج در استان تهران
دختر
فارسی، ارمنی سیرخ
نام یکی از سرداران سپاه وشمگیر
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سیلاو
آبشار
پسر
لری
طبیعت سیلوانا
دختر جنگل، الهه جنگل، دختر جنگلی
دختر
لاتین، ایتالیایی سیمادخت
زیبارو، ( سیما، دخت= دختر )
دختر
فارسی، عربی سیمرخ
آن که چهره ای سفید چون نقره دارد
دختر
فارسی سیمون
مطیع، فرمانبردار
پسر
عبری سیمین تن
سیم تن
دختر
فارسی سیمین چهر
سیمین عذار، سپید گونه، ( سیمین، چهر = چهره ) ( = سیمین عذار )
دختر
فارسی سیمین رو
سیمین عذار، سپید گونه، ( = سیمین عذار )
دختر
فارسی سیمین فر
دارای شکوه و جلال، ( سیمین = نقره ای، فر = شکوه و جلال ) ( به مجاز ) دارای شکوه و جلال و والا و ارز ...
دختر
فارسی سینادخت
دختر دانا و دانشمند، دختر با علم و دانش
دختر
فارسی سینار
سنباد، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی و از سرداران س ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سیناز
دختر با ناز و مهربان
دختر
لری سینامهر
ترکیب دو اسم سینا و مهر ( سینه و صدر و محبت )، ( سینا = سینه و صدر، مهر = رحم، شفقت، محبت، عشق )، ر ...
پسر
فارسی سینان
فریبنده
پسر
ترکی سیناک
نام یکی از بزرگان فارسی در زمان اشک هجدهم پادشاه اشکانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سینره
گیاهی زینتی، گیاهی زینتی و نیز دارویی با گلهایی که در اواخر زمستان و اوایل بهار شکوفا می شوند، پامچ ...
دختر
فرانسوی
طبیعت، گل سیوا
سیب، ( سیو = سیب، الف ( اسم ساز ) )
دختر
مازندرانی شا پری
شاه پری
دختر
فارسی شابرزین
شاه برزین
پسر
فارسی شابهار
نام دشتی در نواحی کابل
پسر
فارسی شاخ نبات
شاخ ( فارسی ) + نبات ( عربی )، شاخ شکر، نام افسانه ای معشوقه حافظ شیرازی
دختر
فارسی، عربی شاخسار
محل انبوهی شاخه های درخت
دختر
فارسی شاخوان
مرد کوه نشین
پسر
کردی شادا
منسوب به شاد، خوشحال، شاد باش
دختر
فارسی شادآفرید
آن که شاد آفریده شد، آفریده شاد
دختر
فارسی شادان بانو
بانوی شاد
دختر
فارسی شادان برزین
نام دانشمندی از مردم توس
پسر
فارسی شادان هرمز
مرکب از شادان ( شاد ) + هرمز اهورامزدا یا خدا
پسر
فارسی شادانه
شاهدانه
دختر
فارسی شادبانو
بانوی شاد
دختر
فارسی شادبه
بهترین شادی
پسر
فارسی شادپری
پری شاد
دختر
فارسی شادتگین
پهلوان شاد، از امیران دربار خوارزمشاه، شاد ( فارسی ) + تگین ( ترکی ) پهلوان شاد
پسر
ترکی، فارسی
تاریخی و کهن شادخاتون
بانوی شاد
دختر
فارسی شاددخت
دختر شاد
دختر
فارسی شادرای
اندیشه زنده و شاد
پسر
فارسی