اسم - صفحه 60
نام یکی از سرداران زمان اسکندر مقدونی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن دادگر
داد دهنده، عادل، یکی از صفات باری تعالی، آن که به عدالت رفتار می کند، ( در قدیم ) خداوند، پادشاه عا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن دادلی
شیرین و نمکین
دختر
ترکی دادهرمز
داده هرمز، خداداد، نام موبدی در زمان ساسانیان
پسر
فارسی دادیار
حامی قانون، مجری عدالت، مجری عدالت ( نگارش کردی
پسر
کردی دار گل
( مجاز ) زیبارو، نوعی از درخت که در هندوستان شایع است، درختِ گل، ( در گیاهی ) نوعی درخت که در سرزمی ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل داران
عربی دنیا و آخرت
پسر
فارسی دارانا
نام روستایی در نزدیکی اهر
دختر، پسر
فارسی دارمان
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن دارنوش
نام یکی از وزیران بخت نصر
پسر
فارسی
تاریخی و کهن حسام الله
شمشیر خداوند
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی حسام رضا
ترکیب دو اسم حسام و رضا ( شمشیر برنده و خشنود )، از نام های مرکب، حسام و رضا
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی حسن یوسف
حسن ( خوبی ) + یوسف ( عبری ) گیاهی همیشه سبز از خانواده نعناع که برگهای آن به رنگهای مخلوط قرمز، سف ...
پسر
عربی، عبری حسنا زهرا
ترکیب دو اسم حسنا و زهرا ( نیکو و روشن تر )، از نام های مرکب، حسنا ( حسنی ) و زهرا
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی حسنی
( حُسنا ) ( عربی ) ( در قدیم ) نیک، پسندیده
دختر
عربی حسین فربد
ترکیب دو اسم حسین و فربد ( خوب و شکوهمند )، از نام های مرکب، حسین و فربد
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی حسینا
نام شاعری مجنون چون بابا طاهر
پسر
فارسی حسینیه
خوب، نیکو
دختر
عربی حشمت اله
نشانه شکوه و برزگی خداوند
پسر
عربی حصان
زن شوهردار پاکدامن، یک دانه مروارید
دختر
عربی حصفه
شیر مونث، نام یکی از همسران پیامبر اسلام و دختر عمربن خطاب
دختر
عربی حصنا
زن پارسا
دختر
عربی حصیل
نام گیاهی است
پسر
عربی
طبیعت حصین
استوار و محکم، مستحکم، محکم، استوار
پسر
عربی خلیل محمد
ترکیب دو اسم خلیل و محمد ( دوست و ستوده )، از نام های مرکب، خلیل و محمّد
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی خنجست
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری در زمان هرمز پسر انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن خندان
بشاش، کسی که همواره می خندد
پسر
فارسی خندان چهر
آن که چهره ای خندان و متبسم دارد
دختر
فارسی خندان گل
آن که چون گل شاداب و باطراوت است
دختر
فارسی خوارزم
به معنای زمین درخشان، ناحیه ای از ایران قدیم که اکنون جزو ازبکستان است، ( اوستایی، خوائیریزَم )
پسر
اوستایی
تاریخی و کهن خوب یار
یار خوب
دختر
فارسی خوبان
خوب ها، زیبارویان، پسندیده ها، منسوب به خوب
دختر
فارسی خوبرخ
زیبارو، ( در قدیم ) خوب رو ( ی )
دختر
فارسی خوبرو
دارای چهره ای زیبا، زیبارو، زیبا
دختر
فارسی خوتکا
نام نوعی پرنده، پرنده ای از نوع مرغابی
دختر
گیلکی
پرنده خورداد
خرداد، ماه سوم از سال شمسی، روز ششم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، ( = خرداد )
پسر
فارسی خوردیس
مانند خورشید، درخشان
دختر
فارسی خورزاد
نام یکی از پسران خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن خورسان
مانند خورشید
دختر، پسر
فارسی خورشاد
خورشید، ( به مجاز ) آفتاب
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی خورشید بانو
مرکب از خورشید + بانو ( ملکه )
دختر
فارسی خورشیددخت
مرکب از خورشید + دخت ( دختر )
دختر
فارسی خورشیدرخ
آن که چهره اش چون خورشید می درخشد
دختر
فارسی
کهکشانی خورشیدفر
آن که شکوه و جلالی چون خورشید دارد
دختر
فارسی
طبیعت دخت مهر
دختر خورشید
دختر
فارسی دخشید
دختر خورشید، ( مجاز ) زیباروی، ( دخ = دختر، شید = خورشید )
دختر
فارسی در تاج
گل آفتاب گردان، ( در عربی ) عین الشمس، ( در انگلیسی ) sun flower
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، گل درا
منسوب به در، ( مجاز ) قیمتی و گران قیمت، ( در = مروارید، لؤلؤ، ا ( پسوند نسبت ) )، ( عربی ـ فارسی ) ...
دختر
فارسی، عربی درآسا
دُرمانند، به رنگ دُر
دختر
فارسی دربانو
مرکب از در ( مروارید )، بانو، در ( عربی ) + بانو ( فارسی ) مرکب از در ( مروارید ) + بانو
دختر
فارسی، عربی دربها
بانوی ارزشمند، نام همسر کورش کبیر، دختری که مانند مروارید ارزشمند است
دختر
فارسی
تاریخی و کهن درتا
مانند مروارید، همتای دُر، در ( عربی ) + تا ( فارسی ) مانند در
دختر
کردی، عربی، فارسی درثمین
مروارید گران بها، لؤلؤ قیمتی، ( مجاز ) گران بها و ارزشمند، ( عربی ) ( در = مروارید، لؤلؤ، ثمین = گر ...
دختر
عربی درجان
مروارید جان
دختر
کردی، عربی درچیدا
دختر مانند مادر
دختر
لری درخشا
نورانی، تابنده، درخشان
دختر
فارسی جلیل الدین
بزرگ و بزرگوار در دین و شریعت
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی جمدخت
دختر پادشاه بزرگ، جم ( پادشاه بزرگ ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی جمزاد
نژاد و گوهر جم، ( مجاز ) بزرگ زاده، از نسل پادشاهان، [جم = در روایات داستانی ایران یکی از بزرگترین ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن جمشاد
پادشاه بزرگ و شاد
پسر
فارسی جمهور
پادشاه هند که نامش در شاهنامه امده است، عامّه مردم
پسر
عربی دل آگاه
دانا و هوشیار، عاقل و دور اندیش، بیدار، ( در قدیم ) ( به مجاز ) دارای معرفت، هشیار، دانا
دختر
فارسی دل انگیز
گوارا، مطلوب، پسندیده، کسی یا چیزی که دل را برانگیزد و انسان را به نشاط و طرب بیاورد، ( به مجاز ) م ...
دختر
فارسی دل بهار
دختر سرزنده، کسی که قلبش مانند بهار سبزو زنده است
دختر
فارسی دل بیدار
آگاه، بیدار دل، روشن ضمیر
دختر
فارسی دل پاک
آنکه دلی پاک دارد، قلب صاف، ضمیر تابناک و دور از آلودگی، ( به مجاز ) عاری از صفت های ناپسند، صادق و ...
دختر
فارسی دل پرور
پرورش دهنده دل، بسیار مطبوع
دختر
فارسی دل سو
نوردل
دختر
فارسی دلا
ای دل
دختر
فارسی دلا ریس
عروس دل
دختر
فارسی دلارا
دل آرا
دختر
فارسی دل آرام
آرامش دهنده قلب، تسکین دهنده دل، موجب آرامش و آسایش خاطر، محبوب، معشوق
دختر
فارسی دلال
ناز و کرشمه
پسر
فارسی دلان
منسوب به دل، ( مجاز ) از جنس روح و جان، [دل= ( به مجاز ) نماد درونی ترین بخش وجود یا عمق جان که نشا ...
دختر
فارسی دلانا
آرامش مادر، عزیز مادر
دختر
ترکی، فارسی دلاوا
بخشنده
دختر
کردی دل آویز
( به مجاز ) پسندیده، زیبا و دلنشین، محبوب، مطلوب، خوشبو، خوب، زیبا، دلنشین
دختر
فارسی دلاویژ
دلاویز، آویژه یا آویزه دل، ( مجاز ) دلبر و معشوقه، ( = دلاویز )
دختر
فارسی دلاوین
دل پاک
دختر
فارسی دلبان
محافظ و نگهدارنده دل
دختر
فارسی دلبانو
بانوی دل
دختر
فارسی دلبرناز
دختر نازدار، زیبا
دختر
فارسی دلبین
صاحب دل و جان
پسر
فارسی دلپذیر
دل پسند، دلخواه، پسندیده، مرغوب، آنچه انسان بپسندد و به آن دل ببندد، مطبوع
دختر
فارسی دلجو
دلخواه، پسندیده، شایسته، نوازش کننده، تسلی دهنده، مهربان، ( به مجاز ) خوب، زیبا پسندیده، ( در قدیم ...
دختر
فارسی دلخوش
مسرور، شادمان، خرم، شاد، خوشحال، راضی، ( به مجاز ) شادمان و خرسند، ( در قدیم ) با شادمانی و خرسندی
دختر
فارسی دلرام
دلارام، آرامش دهنده دل، محبوب، معشوق، ( = دلارام ) ← دلارام
دختر
فارسی دلربا
رباینده دل
دختر
فارسی دلربای
زیبا، جذاب، معشوق، محبوب، نام نوعی عتیق که دارای دانه های ریز براق است
دختر
فارسی دلرخ
رخی چون دل
دختر
فارسی دلرفین
دلربا
دختر
کردی دلسان
دل فریب
دختر
کردی دلستان
دل ستاننده، دلربا، دلبر، دلکش، معشوق، محبوب، بسیار زیبا و جذاب، نوعی عقیق
دختر
فارسی دلشید
خورشیدِ دل، فروغِ دل، روشنایی دل، مایه ی شادی، خوشحالی و مسرت دل
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی دلفروز
( مجاز ) مایه شادی دل، زیبا، پسندیده و گرامی، موجب شادی دل، زیبا و پسندیده
دختر
فارسی دلگشا
شادی آفرین و فرحبخش، ( در موسیقی ایرانی ) رِنگی در دستگاه سه گاه، ( در تصوف ) صفت فیاضی و فتاحی خدا ...
دختر
فارسی
هنری دلگون
مانند دل، مرکب از دل+ گون ( مانند )
دختر
فارسی دلنشین
خوش آیند، آن چه در دل نشیند، مؤثر، ( به مجاز ) خوشایند و پسندیده
دختر
فارسی دلنوش
گوارای دل، مطبوع
دختر
فارسی دلنیکا
دختر خوش قلب
دختر
فارسی